میگن سعدی به چند نفر شماره داده بود یه شب یکیشون زنگ زد،نمیدونست کدومه میگه ملکا مها نگارا،صنما،بتا،بهارا متحیرم ندانم ، که تو خود چه نام داری قابل توجه بعضیا شماره میدین اسمشم بنویسین یادتون نره ??? ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ از وقتی که شماره شو به بلَک لیست گوشیم انتقال دادم چند ماهی میگذره … شیش هفت تا اس داده بود که چند هفته بعد خوندمشون . . . . . . . . اون موقع از دستش عاصی بودم چون واقعا اذیتم میکرد. یه شب با یه شماره دیگه اس داد برا همین نرفت تو بلک لیستم ؛ نوشته بود که اگه میخوای دیگه اس ندم بهت یه چیزی بگو . . . . بدون معطلی جواب دادم و همون چیزی رو که میخواست براش فرستادم چون واقعا دیگه نمیخواستم اس ام اساشو ببینم . . . . خلاصه از اون به بعد دیگه اس نداد ؛ نمیدونم اصلا چی شد که اینطور شد. دیگه سراغمو نگرفت ، اصلا انگار نه انگار که منم هستم به هرحال اعتراف میکنم که خیلی دلم برای اس ام اس هاش تنگ شده اگه الان اینارو میخونی ازت میخوام که یه شانس دیگه بهم بدی ، قول میدم بچه ی خوبی بشم . . . . . . . . . . . هم تو مسابقه ها شرکت کنم ، هم آهنگ پیشواز داغ هفته رو انتخاب کنم و حتی با شارژ ۱۶۸۶۵۰ریال ، برنده ۱۰۰تومن اعتبار هدیه داخل شبکه شم … ایرانسل دوسِت دارم ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ فکر میکنید اگر در دوره حافظ و سعدی ، فردوسی و... تلفن بود اونم از نوع منشی دار ، منشی تلفن خونشون چی میگفت ؟ . . پیغامگیر حافظ رفته ام بیرون من از کاشانه خود غم مخور تا مگر بینم رخ جانانه خود غم مخور بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام زان زمان کو باز گردم خانه خود غم مخور . . . پیغامگیر سعدی از آوای دل انگیز تو مستم نباشم خانه و شرمنده هستم به پیغام تو خواهم گفت پاسخ فلک گر فرصتی دادی به دستم . . پیغامگیر باباطاهر تلیفون کرده ای جانم فدایت الهی مو به قربون صدایت چو از صحرا بیایم ، نازنینم فرستم پاسخی از دل برایت ?? . . پیغامگیر فردوسی نمیباشم امروز اندر سرای که رسم ادب را بیارم به جای به پیغامت ای دوست گویم جواب چو فردا برآید بلند آفتاب . . پیغامگیر خیام این چرخ فلک ، عمر مرا داد به باد ممنون توام که کرده ای از من یاد رفتم سرکوچه ، منزل کوزه فروش آیم چو به خانه ، پاسخت خواهم داد ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ این شعر رو از دست ندین . . رفته بودم سر کوچه دو عدد نان بخرم و کمی جنس به فرموده مامان بخرم از قضا چشم من افتاد به یک دوشیزه قصد کردم قدحی ناز از ایشان بخرم ناز از دلبر طناز خریدن دارد بس که ابروی تتو با مژه اش ست شده بود مانده بودم چه از آن سرو خرامان بخرم تا به خود آمده دیدم به سرش شالی نیست به کجا میرود این چنین شتابان بخرم نکند دوره 40 سال عقب برگشته یا که من آمدم از عهد رضا خان بخرم با کمی استرس و دلهره گفتم بانو بهرتان روسری اندازه روبان بخرم؟ گفت با لحن زنانه برو گمشو عوضی پسر مش صفرم آمده ام نان بخرم ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ یه بارم دوسدخترم میخواست موهاشو ببافه، گفتم توو کارهای مردونه دخالت نکن اونم از این حرف رومانتیکم کلی حال کرد و خرکِیف شدو گف باشه عجقم . . . . . . . . موهاشو یه جوری گره زدم که مجبور شد از ته بزنه ولی خدایی با کلاه گیس هم خوشگله ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ کبوتر با کبوتر باز باران با ترانه میخورد بر بامش بیش برفش بیشتر آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا عاقل کند کاری که باز آید به کنعان غم مخور خربزه با پوست موزو میندازی زمین هوا میره نمیدونی تا کجا میره ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ پسره تو كليسا نشسته بوده، يهو ميبينه يه دختر خيلي خوشگل مياد تو ميدوه ميره پشتِ يه مجسمه قايم ميشه دختره مياد ميشينه جلوي محراب و ميگه: اي خدا! تو به من همه چي دادي ، پول دادي ، قيافه دادي ، خانواده خوب دادي... فقط ازت يه چيز ديگه ميخوام... اونم يه شوهر خوبه ...يا حضرت مسيح خودت كمكم كن پسره از پشت مجسمه مياد بيرون ميگه: عيسي هل نده! هل نده زشته ، خودم ميرم ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ یکی ﺍﺯ ﺗﻔﺮﯾﺤﺎﺕ ﻧﺎﺳﺎﻟﻤﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻣﯿﺮﯾﻢ ﺷﻬﺮﺑﺎﺯﯼ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﭘﯿﭻ ﻭ ﻣﻬﺮﻩ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﺒﺮﻡ ﻫﺮ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﯿﺸﯿﻢ ﺑﻪ ﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﯿﻢ که ﺍﺻﻮﻻ ﺁﺩﻡ ترسوییه ﻣﯿﮕﻢ : ﯾﺎ ﺧﺪﺍ ﺍﯾﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ ؟ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ يك بابايي داشته از سر كار برميگشته خونه، يهو ميبينه يك جمع عظيمي دارن تشييع جنازه ميكنند، منتها يجور عجيب غريبي اول صف يك سري ملت دارن دو تا تابوت رو ميبرن، بعد يك يارو مرده با سگش راه ميره ، بعد ازون هم يك صف 500 متري ملت دارن دنبالشون ميرن يارو كف ميكنه، ميره پيش جناب سگ دار، ميگه: تسليت عرض ميكنم قربان، خيلي شرمندم... ميشه بگيد جريان چيه؟ يارو ميگه: والله تابوت جلوييه خانممه، پشتيش هم مادر خانومم... هردوشون رو ديشب اين سگم پاره پاره كرده مرده ناراحت ميشه، همينجور شروع ميكنه پشت سر يارو راه رفتن، بعد از يك مدت برميگرده ميگه: ببخشيد من خيلي براتون متاسفم، ميدونم الانم وقت پرسيدن اينجور سوالا نيست، ولي ممكنه من يك شب سگ شما رو قرض بگيرم؟ مرده يك نگاهي بهش ميكنه، اشاره ميکنه به 500 متر جمعيتي پشت سر، ميگه: برو ته صف ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ یه روز سه تا خانوم مرغه به هم میرسن اولی میگه چه روزگاری شده ، دیشب تو کیف دخترم یه عکس جوجه خروس پیدا کردم ..... دومی ميگه این که چیزی نیست یه روز دیدم دخترم تو خیابون داره با یه خروسه ميگه و ميخنده .... سومی ميگه اینها که چیزی نیست من دیشب تو کیف دخترم یه تخم مرغ پیدا کردم ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ابر ها گریه می کنند تا گل ها بخندند. پس بخند گلم... الان که بارون نمی یاد پس نیشتو ببند ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ به پسر خالم گفتم میخوام برم کلاس گیتار گفت افرین ولی من پیشنهاد میکنم بری اکاردئون که اگه کور شدی منبع درامد داشته باشی ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ رفتیم تشک بخریم یارو هی میگه این آلمانیه طبیه نرمه فیلانه!بعد آخرش میگه یه جوری طراحی شده همسرتون شب غلت بزنه شما متوجه نمیشین بیدار شین :| آخه آدمیزاد نباس بفهمه اونی که کنارشه، غلت میزنه ؟ خوابه ، بیداره ؟ تب داره ؟ چه مرگشه؟ من اصن میرم تشک ایرانی میگیرم که بدونم یکی کنارم خوابه اصن یه جوری که تکون خورد که هیچ اگه نصف شب بیدار بود آرنجشو گذاشته بود رو پیشونیش زل زده بود به سقف و فکر و خیال میکرد و تکون نمیخورد... بفهمم، بیدار شم بگم جونم؟ چیه؟ بیــا بغلم والا.... :)))) ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ رفته بودم ازاین فروشگاه بزرگا اسم نميبرم تبليغ نشه براش يه پيرمرد با نوه اش اومده بود خريد، پسره هي زِر زٍر مي كرد پيرمرد مي گفت: آروم باش فرهاد، آروم باش عزيزم جلوي قفسه ي خوراكي ها، پسره خودشو زد زمين و داد و بيداد پير مرده گفت: آروم فرهاد جان، ديگه چيزي نمونده خريد تموم بشه دَم صندوق پسره چرخ دستي رو كشيد چنتا از جنسا افتاد رو زمين، پيرمرده باز گفت: فرهاد آروم! تموم شد، ديگه داريم ميريم بيرون! من كف بُر شده بودم بيرون رفتم بهش گفتم آقا شما خيلي كارت درسته اين همه اذيتت كرد فقط بهش گفتي فرهاد آروم باش پيرمرده با اين قيافه :| منو نگاه كرد و گفت: عزيزم، فرهاد اسم مَنه اون پدر سگ اسمش سيامكه ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ بيماريهايي كه چت بازی مسبب اون ميشه تنهايي ميخندي وهمه اطرافيان تعجب ميكند ميخوابي درحالتي كه موبایلت رو توبغلت گرفتی به كسي كه كنارت نشسته كم محلي ميكني كمرت خم ميشه وگردن درد ميگيري خواب نامنظم وكم داري بخصوص اگه توگروپ باشی دچار مشكلات خانوادگي ميشي وهميشه بابقیه اعضای خانوادت درحال دعواكردن هستي وقتی برات پیام میات خیلی خوشحال میشی وقتی دستشویی میری موبایلو با خودت میبری دوستايي كه تو این چت بازیا نیستن فراموش ميكني حالا كي ميتونه بگه اينا دروغه؟ خدا وکیلی اینجوری نیستين ؟ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ **♥** دلتون شاد و لبتون خندون *ghalb_sorati*
. به خاطر خودت می گویم تنهایی کافه رفتن را یاد بگیر تنهایی مهمانی رفتن را تنهایی سفر رفتن را تنهایی خرید کردن را تنهایی خوابیدن را که اگر تقدیرت سال ها تنها ماندن بود از همه این چیزها جا نمانی به خاطر خودت می گویم ساز بزن که انگشتانت به وقت نبودنش چیزی را لمس کند که خوش آهنگ باشد به خاطر خودت میگویم خانه ات را با گلدان و شمع و عود و موسیقی سبز و روشن و زنده نگه دار که کاشانه ات آرامشکده ات باشد به خاطر خودت می گویم هر روز به آشپزی کردن عادت کن که آشپزی کردن به خاطر آن بشقاب روبرویت از سرت بپرد که احترام به جسمت را یاد بگیری به خاطر خودت می گویم دوستان زیادی داشته باش که دنیایت را با آدم های زیادی قسمت کنی که دنیایت تنها به یک نفر ختم نشود به خاطر خودت می گویم ورزش کن کتاب بخوان بنویس موسیقی گوش کن برقص که انرژی نهفته در درونت را به سمت درستی هدایت کنی به خاطر خودت می گویم گاهی دستت را بگذار در دست کودک درونت بگذار ببرد تو را هر جا که دلش خواست که یادت باشد زندگی شوخیه به اشتباه جدی گرفته شده ماست به خاطر خودت می.گویم خودت را ببخش.. که حق لذت بردن از زندگی را از خودت نگیری حق دوباره شروع کردن را به خاطر خودت می گویم خودت را یادت نرود خودت را یادت نرود خودت را یادت نرود که از حالا برای سال های پیری دچار حسرت برانگیز ترین نوع آلزایمر نشوی
بخشی از وصیتنامه شهید هادی قربانی مقدم ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ الحمدلله رب العالمین سپاس پروردگار بزرگ و مهربان را که به نور خویش مرا انشاء الله از ظلمت خودم نجات داد و هدایتم کرد. اگر به من یاد داد درس زندگی را و درس چگونه زیستن را و چگونه مردن را. به من یاد داد که شاکر باشم به من محبت را آموخت و آنگاه در قلبم محبت به اسلام و ائمه و انبیاء را قرار داد . ستایش خداوند عزیز و جل و جلاله را که انبیاء را برای هدایت نوع بشر خلق کرد و مبعوث نمود و برنامه هدایت بشر را به آنها داد. ستایش خداوند رحمان و رحیم را که انوار رحمتش و رحمانیتش به همه بندگان چه کافر و چه مومن می رسد و رحمیت او مخصوص مومنان است. ای خدای من چگونه ترا شکر کنم چگونه سپاس نعمت های بی کران تو را بجا آورم و چگونه بگویم بنده ات هستم و لیکن بندگی ترا بجا نیاورده ام و نخواهم توانست بجا آورم . فقط می گویم هر چه بگویم ترا نمی توانم وصف کنم و به قول قرآن « سبحان الله عما یصفون» زبان قاصر است و قلم شکسته و توان بجا نمانده اگر بگویم تو قادری آیا قادریت تو را به جا آورده ام. اگر بگویم تو عادلی آیا عدالت تو را بیان کرده ام؟ بخدا قسم هرگز! کلمات شرمگین هستند که صفات تو را بیان نمایند ولی چه کنیم که برای شناخت تو واژه هایی دیگر سراغ نداریم . هر جا می نگرم تو را می بینم, هر کس را مشاهده می کنم دیوانه توست و از تو می گوید و هر خانه سر می زنم تو را می جویند . هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو عاشقانت عاشقترین مردم و دیوانگانت دیوانه ترین مردم هستند. نه شب دارند و نه روز. آنقدر عاشقت هستند که جان می دهند در راهت و جانبازی می کنند برایت و از مال و فرزند و دنیا می گذرند . آنکس که ترا شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند چشم به هر گوشه نظر می کند تو را می بیند به دریا, به کوه , به صحرا به دریا بنگرم دریا تووینم به صحرا بنگرم صحرا تو وینم به هر جا بنگرم کوه و در و دشت نشان از قامت رعنا تو وینم خدایا به من معرفت خودت را عنایت کن که عاشقت گردم و دیوانه ات شوم آنطور که هیچ کس را جز تو نبینم و سر بنهم در بیابان و دنیا را فقط به خاطر تو دوست بدارم و جهان را. به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست انبیاء را از لطف و کرمت مبعوث کردی و بشر را به آنها هدایت فرمودی و زندگی را لذت بخش کردی . تو را سپاس و تو را حمد و ستایش باد ... *♥♥♥♥*♥♥♥♥* نامه های عاشقانه | قسمت اول | شهید عباس دوران ◄ نامه های عاشقانه | قسمت دوم | محمدرضا ملک خواه ◄ نامه های عاشقانه | قسمت سوم | علیرضا اشرف گنجویی ◄ نامه های عاشقانه | قسمت چهارم | روح اللَّه خمینی ◄ نامه های عاشقانه | قسمت پنجم | محسن حججی ◄ نامه های عاشقانه | قسمت ششم | محمدرضا دستواره ◄ نامه های عاشقانه | قسمت هفتم | امین کریمی ◄ نامه های عاشقانه | قسمت هشتم | سیدرضا میرحسینی ◄ نامه های عاشقانه | قسمت نهم | شهید ستاری ◄
* ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * تنهایی کافه رفتن را یاد بگیر تنهایی مهمانی رفتن را تنهایی سفر رفتن را تنهایی خرید کردن را تنهایی خوابیدن را که اگر تقدیرت سال ها تنها ماندن بود از همه این چیزها جا نمانی به خاطر خودت میگویم ساز بزن که انگشتانت به وقت نبودنش چیزی را لمس کند که خوش آهنگ باشد که بتوانی بی شراب و بی یار هم مست شوی به خاطر خودت میگویم خانه ات را با گلدان و شمع و عود و موسیقی سبز و روشن و زنده نگه دار که کاشانه ات آرامشکده ات باشد به خاطر خودت میگویم هر روز به آشپزی کردن عادت کن که آشپزی کردن به خاطر آن بشقاب روبرویت از سرت بپرد که احترام به جسمت را یاد بگیری به خاطر خودت میگویم دوستان زیادی داشته باش که دنیایت را با آدم های زیادی قسمت کنی، که دنیایت تنها به یک نفر ختم نشود به خاطر خودت میگویم ورزش کن ، کتاب بخوان ، بنویس ، موسیقی گوش کن ، برقص که انرژی نهفته در درونت را به سمت درستی هدایت کنی به خاطر خودت میگویم گاهی دستت را بگذار در دست کودک درونت بگذار ببرد تو را هر جا که دلش خواست، که یادت باشد زندگی شوخی به اشتباه جدی گرفته شده ماست به خاطر خودت میگویم خودت را ببخش، که حق لذت بردن از زندگی را از خودت نگیری، حق دوباره شروع کردن را به خاطر خودت میگویم ساعتی را در روز نیایش کن که نترسی که در هنگام ترسیدن به دست هایی که هرگز دریغ نمیشوند بیاویزی به خاطر خودت میگویم خودت را دوست داشته باش که کسی نتواند آنقدر بزرگ شود که وسعت بکر دلت را تصاحب کند که از آن عبور کند، که تو مالکیت بی قید و شرطت را بی قید و شرط واگذار نکنی به خاطر خودت میگویم خودت را یادت نرود خودت را یادت نرود خودت را یادت نرود که از حالا برای سال های پیری دچار حسرت برانگیز ترین نوع آلزایمر نشوی دكتر احمد حلت
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ من در میانِ دستهایت لانه ای دارم در لابلای چشمهایت خانه ای دارم هر شب میانِ شعرهایم حاضری ای عشق در خلوتِ شبهای خود افسانه ای دارم رفتی ولی من همچنان با یادِ تو اینجا در بینِ اشعارِ خودم دیوانه ای دارم پر کرده دنیای مرا عطر نفسهایت دیگر فراموشم شده کاشانه ای دارم راهِ فراری نیست از این رنجِ بی پایان تا روزِ محشر، هق هقِ مردانه ای دارم آنقدر مستِ یادِ تو هستم که مدتهاست کنجِ خیابانِ دلم میخانه ای دارم هر چند بعد از تو بریدم از همه دنیا اما میانِ پیله ام پروانه ای دارم من با توأم، تو با منی، هر ثانیه، هر روز من در میانِ چشمهایت خانه ای دارم ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ * ناشناس *
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ هرکسی یاری در این کاشانه دارد؛ من تو را یک هدف از رفتن میخانه دارد؛ من تو را هرکه مستی می کند، یک دلبر نازک ادا در کنار ساغر و پیمانه دارد؛ من تو را هر که را دیدم به فرداهای خود دل داده است آروزها در دل دیوانه دارد؛ من تو را هر که عاشق می شود با جادوی یک دلفریب در بغل معشوقه ای فتانه دارد؛ من تو را در طواف عاشقی باید بسوزی دم به دم کعبه ای اینگونه هر پروانه دارد؛ من تو را هرکسی در یک ستاره بخت خود را دیده است پیش خود یک آسمان افسانه دارد؛ من تو را عاکف شوریده دل، در دفتر شعرش نوشت هرکسی یک دلبر جانانه دارد؛ من تو را ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ * ناشناس *
ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘــﺎ ﮔﺮ ﺑﺸﮑﻨﺪ ؛؛ ﺑﺎ ﻧﺴﺨﻪ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﭼﺸﻢ ﮔﺮﻳﺎﻥ ﻫﻢ ﺩﻣﻲ ؛؛ ﺑﺎ ﺑﻮﺳﻪ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﺳﻴــﻞ ﺑــﺎﺭﺍﻥ ﮔــــﺮ ﺑﺒــــﺎﺭﺩ ﺍﺯ ﻧﺴﻴـــــﻢ ﺻﻮﺭﺗﻲ !! ﻏــﻢ ﻣﺨـــﻮﺭ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﺍﺯ ﺩﻳﺪﻩ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﻣﺨﺘﺼــــﺮ ﮔــﻮﻳﻢ ﺍﮔـــﺮ ﻭﻳــﺮﺍﻥ ﺷـﻮﺩ ﮐﺎﺷﺎﻧﻪ ﺍﻱ !! ﺟــﺎﻱ ﻫــﺮ ﻭﻳــﺮﺍﻧﻪ ﺍﻱ ﮐﺎﺧــﻲ ﻧﻤﺎﻳـﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﺍﻱ ﺧــﺪﺍ ،،،،، ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﺎﻁﻨﺶ ﺍﺯ ﺭﻳﺸـﻪ ﻭﻳـــﺮﺍﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم