♦♦---------------♦♦ معرفت به ذاتِ آدماست نه پیشینه نه جایگاه و نه نسبت معرفت یه چیزی شبیهِ یه مهرهی یاقوتی رنگه که دور قلب بعضیهامون هست ❤ پیوسته به یه نخِ نامرئی دورِ قلب ِ بعضیهامون نه بیخودی تو ♦♦---------------♦♦ آدما دنبالِ توجیه نگردین معرفت به ذاتِ آدماست
*-*-*-*-*-*-*-*-*-* چشمانم را که میبندم جزسیاهی چیزی نمیبینم ناگهان در پستوی آن سیاهی باریکه ای نوری می آید می آید و نمیرود،می آید وجاخوش میکند،جاخوش میکند در خیالم،به قصد ماندن می آید ونمیماند من مانده ام این ماندنها ونماندنها چرا نصیب من میشوند؟ آخرش هم فراموش کردن را یاد نخواهم گرفت یادنخواهم گرفت که همه ماندنها معنای ماندن نمیدهد گاهی ماندن از زبانی خارج میشود که معنایش عکس آن است گاهی فراموشی را باید بلد بود تا یادت برود روزی کسی آمد عاشقت کرد و شاید دراین بین کمی هم عاشق شد دل شکست و تورا در برگه پیشین زندگیش جاگذاشت فراموشی همیشه هم بدنیست گاهی اوقات دوای درداست گاهی اوقات لازم است میان دورزدن خاطراتت به بعضی از خاطرات که میرسی بدون برسیشان بدون ریپلی دوباره اشان آنها را خط بزنی خطشان بزنی تا هوس مزه دوبارشان به سرت نزند تا بدانی این مزه ها برایت ممنوع است تابدانی سیاهی پشت پلکهایت بهتراز نوریست که روزی میرود *-*-*-*-*-*-*-*-*-*
گفت : اوسا ؟ . . . گفتم : جونم ؟ . . . گفت : خیلی کارمون درسته . . . پرسیدم چرا ؟ . . . گفت : ۲۵۰۰ سال پیشینه و تاریخ داریم ، فکرشو بکن . . . گفتم : آره ؛ ۲۵۰۰ سال پیشینه داریم ، دریغ از یه مثقال آینده ♦♦---------------♦♦
در کتاب فیه ما فیه مولانا داستان بسیار تأملبرانگیزی به صورت شعر درباره جوان عاشقی است که به عشق دیدن معشوقهاش هر شب از این طرف دریا به آن طرف دریا میرفته و سحرگاهان باز میگشته و تلاطمها و امواج خروشان دریا او را از این کار منع نمیکرد. دوستان و آشنایان همیشه او را مورد ملامت قرار میدادند و او را به خاطر این کار سرزنش میکردند اما آن جوان عاشق هرگز گوش به حرف آنها نمیداد و دیدار معشوق آنقدر برای او انگیزه بوجود میآورد که تمام سختیها و ناملایمات را بجان میخرید شبی از شبها جوان عاشق مثل تمامی شبها از دریا گذشت و به معشوق رسید. همین که معشوقه خود را دید با کمال تعجب پرسید: چرا این چنین خالی در چهره خود داری؟ معشوقه او گفت: این خال از روز اول در چهره من بوده و من در عجبم که تو چگونه متوجه نشدهای جوان عاشق گفت: خیر، من هرگز متوجه نشده بودم و گویی هرگز آن را ندیده بودم لحظهای دیگر جوان عاشق باز هم با تعجب پرسید: چه شده که در گوشه صورت تو جای خراش و جراحت است؟ معشوقه او گفت: این جراحت از روز اول آشنایی من با تو در چهرهام وجود داشته و مربوط به دوران کودکی است و من در تعجبم که تو چطور متوجه نشدی جوان عاشق میگوید: خیر، من هرگز متوجه نشده بودم و گویی هرگز آن جراحت را ندیده بودم لحظهای بعد آن جوان عاشق باز پرسید: چه بر سر دندان پیشین تو آمده؟ گویی شکسته است معشوقه جواب میدهد: شکستگی دندان پیشین من در اتفاقی در دوران کودکیام رخ داده و از روز اول آشنایی ما بوده و من نمیدانم چرا متوجه نشده بودی جوان عاشق باز هم همان پاسخ را میدهد. آن جوان ایرادات دیگری از چهره معشوقهاش میبیند و بازگو میکند و معشوقه نیز همان جوابها را میگوید. به هر حال هر دو آنها شب را با هم به سحر میرسانند و مثل تمام سحرهای پیشیین آن جوان عاشق از معشوقه خداحافظی میکند تا از مسیر دریا باز گردد. معشوقهاش میگوید: «این بار باز نگرد، دریا بسیار پر تلاطم و طوفانی است جوان عاشق با لبخندی میگوید: دریا از این خروشانتر بوده و من آمدهام، این تلاطمها نمیتواند مانع من شود معشوقهاش میگوید: آن زمان که دریا طوفانی بود و میآمدی، عاشق بودی و این عشق نمیگذاشت هیچ اتفاقی برای تو بیافتد. اما دیشب بخاطر هوس آمدی، به همین خاطر تمام بدیها و ایرادات من را دیدی. از تو درخواست میکنم برنگردی زیرا در دریا غرق میشوی جوان عاشق قبول نمیکند و باز میگردد و در دریا غرق میشود مولانا پس از این داستان در چندین صفحه به تفسیر میپردازد؛ مولانا میگوید تمام زندگی شما مانند این داستان است. زندگی شما را نوع نگاه شما به پیرامونتان شکل میدهد. اگر نگاهتان، مانند نگاه یک عاشق باشد، همه چیز را عاشقانه میبینید. اگر نگاهتان منفی باشد همه چیز را منفی میبینید. دیگر آدم های خوب و مثبت را در زندگی پیدا نخواهید کرد و نخواهید دید. دیگر اتفاقات خوب و مثبت در زندگی شما رخ نخواهد داد و نگاه منفیتان اجازه نخواهد داد چیزهای خوب را متوجه شوید. اگر نگاه عاشقانه از ذهنتان دور شود تمام بدیها را خواهید دید و خوبیها را متوجه نخواهید شد. نگاهتان اگر عاشقانه باشد بدیها را میتوانید به خوبی تبدیل کنید ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ *gol_rose* *ghalb* دم خنده هاتون گرم *gol_rose* *ghalb*
به افتخار خراسونی ها ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ اصطلاحات خراسونی : شنا: غُطٌه متکا: بالشت آب دهان: اخ تف زردآلوی کال: اخ کوک استخر: استرخ گنجشک: چُغُک تیر و کمان: پلخمون لاستیک: ارده قفل: قلف چنگال: چینگال ژاپن: جاپن کلید: کیلی یا کریم: موسی کو تقی ژیان: جیان بابابزرگ: بابا کولون کوچیک: خوردو اصغر: اصخر کوچه: میلان گمشو: گمرو حاج آقا: حاژقا نقشه: نخشه یقه: یخن مهدی: میتی مجتبی: مشتبی دستمال: لتّه زباله: آشخال گردو: جوز خواجه ربیع: خاژ ربه مستراح: مستراب همسایه: همسده، همسیه کمربند: تسمه کثیف: پلشت اسپرت: چخچخی قابل نداره: بَشه یه گردن بند: خفتی پدر زن: خُسُّر مداد تراش: سرکن خانه: خَنه نوک: چینگ چنگ زدن: ناخن جلّه گردوخاک: دولّخ سبد: سِلّه آویزان: دلنگون تکان خوردن: جُل جُل آقا: اوی٬ یره٬ یرِگه تلمبه: ناسوس تند و سریع: شَخله کش رفتن چیزی: قوروت کِشو: خیزه آب ریختن: پیشینگ٬ پِشُفته هل نده: توله نده سقف: چُخ جونور٬ کرم: کُخ لامپ: لام مارمولک: کلپسّه تالار: باشگاه گوجه: گورجه تیله: توشله ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ سلامتی همه خراسونی ها
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم