*~*~*~*~*~*~*~*
آنچه نصیب است، نه کم میدهند
گر نستانی،به ستم،میدهند
زنی به نزد داوود پیامبر آمد و از خداوند شکایت کرد که :این چه خداییست که مرا اینچنین رنج می دهد ؟
پرسیدند چه شده ؟ گفت مرا فرزندان یتیمی است که چند روز است بی غذا مانده اند چند روز پیش مقداری پارچه قرمزی داشتم خواستم آن را به بازار ببرم و بفروشم و غذایی برای فرزندانم بیاورم ؛در بین راه بادی شدید آمد ُچنان که به زمین افتادم و باد پارچه را از دست من به اسمان برد ..اینک مضطر شده ام
در همین حال چند مرد وارد شدند و عرض کردند که ما مقداری مال برای فقرا نذر کرده اییم و اینک آورده اییم .آن پیامبر شرح حال آن پولها را پرسید گفتند:چند روز پیش در کشتی که ما بودیم رخنه ای پدید امد و ما هیچ وسیله ای نداشتیم ناگهان پرنده ای در آسمان پیدا شد و پارچه قرمزی را به کشتی انداخت ما با آن پارچه رخنه را بستیم و در حین حادثه نذر کردیم که هر کدام صد دینار به فقرا بپرازیم
حضرت داوود فرمود : ای زن خداوند دردریابرای تو تجارت می کند و تو او را بی عدالت
میدانی؟
ُاو بیش از هر کسی به فکر توست این پولها را بردار و برو
****►◄►◄****
-----------------@*--پیامبر اکرم صلی الله علیه و آلهکسی که دست های از مسلمانان را از خطر سیل یا آتش سوزی نجات دهد بهشت بر او واجب می شود*!^^!^^^^!^^!*
*♥♥♥♥*♥♥♥♥*
هنگامی که عزاداری و سوگواری در ماه محرم الحرام بر در و دیوار شهر خودنمایی می کند نام امام حسین علیه السلام بر سر زبان ها است و سرنوشت پر غصه او همه جا نقل می گردد و نوحه تاسوعا و عاشورا و شهادت سید الشهدا بر دلها می نشیند
به دلیل اهمیت ماه محرم و وقایع آن بر آن شدیم تا توضیحات لازم را در اختیار رهروان آن حضرت و عاشقان حقیقی اهل بیت بگذاریم
عاشورا، دهمین روز از ماه محرم در گاهشماری هجری قمری، روز مقدس مسلمانان است
شهرت این روز نزد شیعیان به دلیل وقایع عاشورای سال ۶۱هجری قمری است
در این روز حسین بن علی علیه السلام و یاران وی در رویداد کربلا در جنگ با لشکر یزید شهید شدند و مسلمانان در آن ایام سوگواری میکنند
در مناطق شیعه نشین مراسم عزاداری برگزار میشود
در تقویم رسمی ایران، افغانستان، عراق، پاکستان و هند این روز تعطیل میباشد
پس از شهادت امام حسنعلیه السلام در سال ۵۰ هجرى ، امام حسین علیه السلام عهده دار امر امامت شد. معاویه پس از بیست سال حکومت ظالمانه ، در سال ۶۰ هجرى مرد و بر خلاف قرارداد صلح با امام حسن علیه السلام ، یزید را که فردى فاسد و شراب خوار و مخالف با اسلام بود به جاى خود قرار داد
او علناً مقدسات اسلامى را زیر پا مى گذاشت
اینجا بود که امام حسین علیه السلام از همان آغاز کار با او به مخالفت برخاست
یزید نامه اى به حاکم وقت مدینه نوشت و به او فرمان داد که از امام حسین علیه السلام براى یزید بیعت بگیرد و اگر امام حاضر نشد او را به قتل برساند
امام که حاضر به بیعت کردن با یزید نبود با خانواده خود از مدینه به مکه رفتند
در این هنگام مردم کوفه که از مرگ معاویه با خبر شده بودند نامه هاى زیادى براى امام حسین علیه السلام نوشتند و از او خواستند تا به عراق و کوفه بیاید. امام نیز مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد
ابتدا هزاران نفر از مردم کوفه با او همراه شدند. اما با ورود عبیداللّه بن زیاد که از طرف یزید به حکومت کوفه گمارده شده بود ، مردم کوفه فریب اقدامات او را خورده و پیمان شکنى کردند و مسلم را تنها گذاشتند
^^^^^*^^^^^
^^^^^*^^^^^
عبیداللّه بن زیاد که با شهادت مسلم بر اوضاع کوفه تسلط پیدا کرده بود حر بن یزید ریاحى را براى زیر نظر گرفتن امام و همراهانش فرستاد و سپس عمر بن سعد را با سى هزار نفر به کربلا اعزام کرد
عمر بن سعد دستور داد امام و یارانش را محاصره کنند و آب را بر روى آنان ببندند. یاران امام که از شجاع ترین افراد بودند روز عاشورا در حالى که بیش از ۷۲ تن نبودند یکى پس از دیگرى در دفاع از امام با عزت و آزادگى به شهادت رسیدند
حر بن یزید ریاحى نیز که ستمگرى سپاه عمر سعد و حقانیت امام حسین علیه السلام را مشاهده کرد به سپاه امام پیوست و به شهادت رسید
امام حسین علیه السلام روز دهم محرم سال ۶۱ هجرى ، در سن ۵۷ سالگى در کربلا به شهادت رسید
مرقد ایشان و برادر فداکارش ابوالفضل العباس علیه السلام و فرزندان و یارانش در شهر کربلا در عراق قرار دارد
تداوم حیات اسلام مرهون شهادت او است. حسین علیه السلام عشق و فداکاری و گذشت در راه خدا را عملاً معنی کرد و باید گفت اگر کار امام در روز عاشورا نبود، بسیاری از مفاهیم و لغات را نمی شد معنی کرد
واقعه کربلا اگرچه از لحاظ زمانی کوتاه و تنها یک روز “ عاشورا ” از صبح تا عصر طول کشید اما لحظه لحظه آن درس شهامت ، ایثار و فداکارى بود. واقعه کربلا دانشگاهى است که از طفل شیرخوار تا پیرمرد محاسن سفیدش به بشریت درس آزادگى مى آموزد
خون هاى مطهر امام حسین علیه السلام و یاران با وفایش به اسلام حیات تازه بخشید و زمینه سرنگون شدن دودمان فاسد اموى را فراهم کرد و یاد آن تا ابد و برای همیشه زنده خواهد ماند چرا که زنده نگه داشتن محرم زنده نگه داشتن اسلام است
سوگواری محرم عزاداریها و یادبودهایی است که به مناسبت کشته شدن و شهادت حسین بن علی علیه السلام و یارانش انجام میشود
سوگواری مختص ماه محرم نمیشود و در دیگر روزهای سال نیز با توجه به فرهنگ و رسم هر منطقه انجام میشود
سوگواری برای امام حسین علیه السلام و یارانش از روز نخست محرم آغاز میشود و در ظهر عاشورا به اوج میرسد
در غروب و شامگاه عاشورا، این سوگواری تحت عنوان مراسم شام غریبان ادامه پیدا میکند
روز ۱۲ محرم نیز مراسمی با نام “سوم امام حسین” انجام میشود
این مراسم در روز ۱۶ محرم با نام “هفتم امام حسین” و ۲۰ صفر با نام “اربعین حسینی” ادامه پیدا میکند
مراسم سوگواری سومین امام شیعیان از دیدگاه شیعه اهمیت بسیاری دارد و انجام آن عبادت است. علاوه بر شیعیان، این مراسم در میان غیرمسلمانان در ترینیداد و توباگو، جامائیکا، هند و ارمنیهای ایران برگزار میشود
سوگواری محرم علاوه بر ابعاد مذهبی، ابعاد سیاسی و اجتماعی نیز دارد
سوگواری برای کشته شدگان کربلا در همان روزهای پس این واقعه انجام شد. در اربعین هنگامیکه اسیران از شام بسوی مدینه درحرکت بودند راه خود را به سمت کربلا تغییر داده و زمانی که به آن سرزمین رسیدند با جابر ابن عبدالله انصاری صحابی پیامبر و تعدادی از بنی هاشم مواجه شدند و در آنجا به سوگواری و نوحه سرایی پرداختند
سوگواری در مدینه اولین بار به پیشگامی ام سلمه همسر پیامبر اسلام انجام شد
در دوران امام پنجم شیعیان
(که خود در کربلا حضور داشت)
و امام ششم شیعیان که مصادف با دوران ضعف بنی امیه بود عزاداری بصورت مراسم سالانه رواج یافت
سایر امامان شیعه نیز در برگزاری مراسم سالانه برای شهیدان کربلا اهتمام داشتند
دراین دوران تعداد زیادی از شاعران شیعه نیز اشعاری در مراثی حسین سرودند
یکی ازمهمترین دوران عزاداری برای شهدای کربلا در قرن چهارم و مقارن با حکومت آل بویهاست
در این دوران حکومتهای شیعه همچون علویان طبرستان، زیدیان یمن، حمدانیان در شمال عراق، فاطمیان در مصر و آل بویه در عراق و ایران به قدرت رسیدند
عموم مورخان به برگزاری عزاداری بصورت عمومی در کوچه خیابان در این دوران اشاره کردهاند
در این باره ابن جوزی مینویسد: در سال ۳۵۲ قمری معزالدوله دیلمی دستور داد، مردم در روز عاشورا جمع شوند و اظهار حزن کنند
در این روز بازارها بسته شد و خرید و فروش موقوف گردید. قصابان گوسفند ذبح نکردند، هریسه پزها هریسه (حلیم) نپختند، مردم آب ننوشیدند
در بازارها خیمه برپا کردند و به رسم عزاداری کرباس آویختند
زنان به سر و روی خود میزدند و بر حسین ندبه میکردند
حاکمان فاطمی مصر نیز با آنکه با ال بویه رقیب بودند از روش آنان در عزاداری پیروی کردند
تقی الدین مقریزی در این باره مینویسد که: در زمان المعزلدین الله به سال ۳۶۳ قمری در مصر تمام فاطمیین و شیعه در عاشورا کنار مقبره ام کلثوم و سیده نفیسه اجتماع نموده و به عزاداری پرداختند و مبلغ بی حساب برای اطعام و عزاداری و شربت مخارج نمودند و به سال ۳۹۶ قمری در مصر کلیه بازارها را تعطیل عمومی کردند و ابن مأمون در سال ۵۱۵ قمری از موقوفات و صدقات مصر عاشورا را تعطیل و روز توزیع صدقات قرار داد
*********◄►*********
شهید «علیرضا اشرف گنجویی» در طول مدتی که در جبهه حضور داشت، چندین نامه دلتنگی با همسرش «ملیحه ابراهیمی» رد و بدل کرده است که یکی از این نامهها ، در ۵ شهریورماه سال ۱۳۶۳ نوشته شده است
o*o*o*o*o*o*o*o
o*o*o*o*o*o*o*o
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
خداوندا! اگر تمامی درختان قلم و تمامی آب دریاها مرکب [شوند]، شاید بازهم توان بازگو کردن احساسات جوشیده از قلب این عاشق دلخسته را در قالب واژهها و کلمات نداشته باشند
مقدمتاً با سلام گرم به پیشگاه امام زمان و رهبر کبیر انقلاب اسلامی که در دامان یگانه بانوی عالم بشریت، فاطمه دخت والاگُهر پیامبر تربیت یافتهاند و همچنین عرض سلام به حضور والامقام زنانی که در بستر خونین تاریخ رهرو راه فاطمه و زینب (س) بودهاند و از دامان تعلیم و تربیتشان مردانی به درجات رفیع ایمانی عروج کردند که این مردان خود ورقزننده و سازنده صفحات درخشان تاریخ انسانیت بودند. منجمله خدمت بهترین زن عالم موجود، ملیحه خانم این مادر نمونه در سنگر تعلیم و تربیت
ملیحه جان ! الان پنج روز است که از هم جدا شدیم. اما خود میدانی چقدر برایم سخت گذشته [است]
باور کن گاهی اوقات فکر میکنم اگر به رضای خداوند متعال فکر نمیکردم، چگونه میتوانستم دوری از عشق جاودانهام ملیحه را تحمل کنم
امیدوارم خداوند به ما توفیق عمل برای یاری دینش عنایت فرماید
عزیزدلم، ای جگر گوشهام! پس از آنکه لحظه جدایی فرا رسید و با دنیایی از خاطرات خوش و دلی گرفته از غم دوری از هم جدا شدیم، من در مسیر، خودم به تهران رسیدم که همانطور در سایر نامهها گفتم، آقای صافی و خانواده نبودند که از آنجا به سنندج و از آنجا به مریوان آمدم و الان که مشغول نوشتن این نامه هستم و در سنگر نشستهام و ساعت حدوداً ۶ است
در مورد آمدنم احتیاج به ذکر نیست، فقط این را بدان که خدا میداند با تمام وجود باور کن معنی این لفظ با تمام وجود اینجا میفهمم که یعنی چه، با تمامی ذرات وجودم هر لحظه میدانی که تمامی به یادت هستم و شاید در هر آن صدها بار، روحم به سویت پرواز میکند و پروانهوار گرد شمع وجود و هستی خودم ملیحه میگردم
ملیحه جان! همانطور که ابتدا گفتم به خدا توانایی انعکاس آنچه در سرم دارم در خود نمیبینم و فقط این را بدان که دوستت دارم بیش از هر زمان دیگر و این خود معجزه الهی است که الحمدالله روزبهروز این عشق قلبی بیشتر میشود
ملیحه عزیزم! خواهشی که دارم این است که از خودت مواظبت کنی؛ زیرا مطمئن باش راحتی خاطر من، در این منطقه دور افتاده زمانی است که بدانم در کمال صحت و سلامت هستی. بهخصوص که حالا دیگر امانتی داری و جمعاً شدهاید امانتین
ملیحه جان! اگر مرا دوست داری به فکر خودت و بچهات باش و مرتب به دکتر برو... اگر در طول این مدت خطایی از من سر زد طلب عفو و بخشش دارم خلاصه اینها همه از ضعف ایمانی ماست، به بزرگواری خودت ببخش. به خدا نمیخواهم نامه را تمام کنم؛ زیرا تمام وجودم صحبت شده و تماماً صحبتهای عاشقانه و از ته دل، ولی امیدوارم بزودی زود از نزدیک دیدارت کنم
علیرضا اشرف گنجویی در سال ۱۳۴۱ در مشهد به دنیا آمد و دوران دبستان و راهنمایی را در سرآسیاب فرسنگی کرمان گذراند و در ایام انقلاب بهعنوان یک نیروی فعال در تظاهرات ضدرژیم شرکت میکرد و در فعالیت اجتماعی و فرهنگی نقش اساسی داشت. وی در سال ۱۳۵۹ وارد دانشکده افسری امام علی (ع) و یکی از افسران فعال در عرصه سیاسی شد و با بخش عقیدتی ارتباط قوی داشت
علیرضا اشرف گنجویی در سال ۱۳۶۳ وارد جبهه حق علیه باطل شد و در تیرماه سال ۱۳۶۶ در منطقه سومار به شهادت رسید و پیکر مطهرش تا ۲۴ سال مفقود بود که بعد از سالها انتظار، در تیرماه سال ۱۳۹۰ خود را به مراسم سالگرد شهادتش رساند
*♥♥♥♥*♥♥♥♥*
نامه های عاشقانه | قسمت اول | شهید عباس دوران ◄
نامه های عاشقانه | قسمت دوم | محمدرضا ملک خواه ◄
وقتی موقع سحری مامانم لامپ ها رو روشن میکنه 😐😩😂
o*o*o*o*o*o*o*o
دوست بابام اومده خونمون میگه ماشالله بچتون چقدر بزرگ شده…چند سالشه؟
بابامم میگه نمیدونم خیلی وقته داریمش
|:
منو میگفـت
میفهمـی؟؟؟!خیلی وقته دارنم
:/
@~@~@~@~@~@
يه سري تو خونه ٣روز اعتصاب غذا كردم،روز چهارم خودم رفتم سر ميز شام
مامانم گفت اندازه تو غذا درست نكردم از فردا بيا غذا بخور
o*o*o*o*o*o*o*o
به مامانم میگم عروسی پسرخاله کراوات بزنم یا پاپیون ؟
میگه زنگوله بنداز که موقعی که مست کردی 4 ساعت دنبالت نگردیم
@~@~@~@~@~@
مامانم حالش بد بود گفتم استراحت کن ظرفارو من میشورم گفت تو کونتو بشور نمیخواد ظرفای منو بشوری
تخریب نمیکنه که از ریشه میزنه
o*o*o*o*o*o*o*o
یه روز مامانم داشت کتکم میزد که بابام اومد منو از زیر دمپایی ها کشید بیرون گفت این چه کاریه داری میکنی
منم کلی حال کردمکه یه جا بابام ازم دفاع کرد
که یهو بابام برگشت گفت
«با حیوانات مهربان باشیم »
@~@~@~@~@~@
دلم واسه نسله بعدی میسوزه
با یه مشت پدر بزرگ اَبرو برداشته چیکار میکنن
:///
o*o*o*o*o*o*o*o
همیشه بابام پای تلوزیون خوابش میبره و بمب هم کنارش منفجر کنی بیدار نمیشه ولی کافیه دستت به کنترل تلوزیون بخوره بیدار میشه میگه چرا کانالو عوض کردی داشتم اخبار گوش میدادم
@~@~@~@~@~@
قبلنا مامانم زنگ میزد خونه صداشو عوض میکرد میگفت عزیزم مامانت خونس ؟ما داریم میایم خونتون
و من مجبور میشدم خونه رو تمیز کنم
:|
o*o*o*o*o*o*o*o
توی حموم داشتم باصدای بلند میخوندم
عمر کمه صفا کن،گذشته رو رها کن
یه دفه فشار آب کم شد،گفتم الان من چیکار کنم
بابام داد زد گفت؛
اگه نباشه دریا،به قطره اکتفا کن
://
خود معین هم از کالیفرنیا اومد برا بابام دست زد
:))
@~@~@~@~@~@
الان نبین بچه هارو درحد مدلا خوشگل و خوشتیپ میکنن، زمان ما بابامون همه بچه هارو کچل میکردن
مدرسه ها شبیه معبد شائولین میشد
:))
o*o*o*o*o*o*o*o
ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻣﻴﮕﻢ ﮔﺸﻨﻤﻪ ﭼﻰ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﺑﺨﻮﺭﻡ؟؟؟
ﻣﻴﮕﻪ : ﺗﺨﻢ ﻣﺮﻍ ﻫﺴﺖ، ﺭﻭﻏﻨﻢ ﻫﺴﺖ
☺
ﺑﺮﻭ ﻫﺮ ﭼﻰ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻯ ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺩﺭﺳﺖ ﻛﻦ ﺑﺨﻮﺭ
ﺑﻪ ﻧﻈﺮﺗﻮﻥ ﻗﺮﻣﻪ ﺳﺒﺰﻯ ﺩﺭﺳﺖ ﻛﻨﻢ ﻳﺎ ﻓﺴﻨﺠﻮﻥ؟
@~@~@~@~@~@
یبارم مامانم داشت سریال یوسف پیامبر نگاه میکرد
زدم یه شبکه دیگه گفت
استغفرالله پسر فیلم پیامبرو قطع نکن معصیت داره
:///
o*o*o*o*o*o*o*o
اکثرمون همونی شدیم که مامان باباهامون بهمون هشدار داده بودن نشیم
@~@~@~@~@~@
کاش مامانم قبول میکرد وقتی سریالو میبینه تو تکرارش دیگه هیچ اتفاق جدیدی نمیوفته
o*o*o*o*o*o*o*o
به مامانم میگم
اگه یه روز من سکته مغزی کردم اعضای بدن منو اهدا کنید
.
.
.
.
.
.
با مهربونی میگه
پسر گلم تو مغزت کجا بود که بخواد سکته کنه
باید بشینی با هم برای مردنت یه فکر دیگه بکنیم
@~@~@~@~@~@
ناراحت بودم، مامانم اومد گفت ناراحتى؟ گفتم بله، گفت ناراحت نباش و رفت
.
.
.
.
.
پشمای مشاوره هاى دنيا جهت رفع افسردگى ریخت
o*o*o*o*o*o*o*o
مامان بزرگم روزی دو نوبت سریال یوسف رو نگا میکنه
هر بارم گوله گوله اشک میریزه میگه آی امام حسین قربونِ مظلومیتت بشم
@~@~@~@~@~@
هالووین فقط ۹ تماس بی پاسخ از مامان
o*o*o*o*o*o*o*o
مامان بابام تو زندگی قبلیشون قطعا گیره بودن وگرنه این حجم از گیر دادن توجیه ناپذیره
@~@~@~@~@~@
اولین بار که میخواستم بدون خانواده برم مسافرت، انقد مامانم به رفیقم سفارشمو کرده بود که تو جاده هی میزد بغل بهم میگفت سعید جیش نداری؟
o*o*o*o*o*o*o*o
صبح با مامانم دعوام شد عصر آماده شدیم بریم مهمونی به مامانم گفتم این کت بهتره یا اون کت چاهارخونه آبیه؟ گفت آفتابه طلا هم باشه جاش تو توالته 😐
@~@~@~@~@~@
معرفتو از مامانم یاد گرفتم که هرچی شد
باز غذامو اورد تو اتاقمو زد رو شونم گفت بخور زبونت سه متر درازتر شه
:)))
o*o*o*o*o*o*o*o
مامانم از گوگل عکس غذا سرچ میکنه میذاره گروهای همکاراش میگی ببینین چی پختم بعد به ما نون پنیر میده
@~@~@~@~@~@
یه بار با صدای بلند گفتم خدایا یه پول حسابی بده قول میدم به فقرا و نیازمندان کمک کنم
مامانم گفت چرا فکر کردی خدا نباید مستقیم بهشون پولو بده و باید بده به تو ؟
.
.
.
.
.
.
بینهایت دوسش دارم ولی منطقی بودنش گاهی عصبیم میکنه
😂
@~@~@~@~@~@
زندگی خانمها چهار مرحله دارد
.
.
.
.
.
١ - كودكي
٢ - جواني
٣ - اصلاً تكون نخوردي
٤ - چقد خوب موندي
o*o*o*o*o*o*o*o
خخخخخخخ چیست؟
تیکاف پیرمردا به مدت 10 ثانیه قبل از تف کردن
حالا هی تو پیاماتون به جای خنده بنویسید
خخخخخ...خخخخخخخخخخخخخخخخخ😂
@~@~@~@~@~@
به مامانم میگم میخوام تم تولدم سیندرلا باشه ، میگه باشه پس من و خواهرت میریم مهمونی تو خونه رو تمیز کن
o*o*o*o*o*o*o*o
اگه دیدین یه مرد سینشو سپر کرده, سرشو بالا گرفته و زبونش رو در اورده تعجب نکنید
اتفاق مهمی نیفتاده; داره زیپ شلوارشو میکشه بالا
آخرین بارتون باشه دخترا رو موقع ریمل زدن مسخره میکنیدااا
😡
@~@~@~@~@~@
*righ_khand* شاد باشید *righ_khand*
*oOoOoOoOoOoO*
ﺯﻥ ﮐﻪ ﻃﻮﻋﻪ ﻧﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ، ﮐﺎﺳﻪ ﺁﺑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺴﻠﻢ ﺁﻭﺭﺩ
ﻣﺴﻠﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﺷﺎﻣﯿﺪﻥ ﺁﺏ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﻧﺸﺴﺖ
ﻃﻮﻋﻪ ﻇﺮﻑ ﺁﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻭ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻧﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: اﯼ ﺑﻨﺪﻩ ﺧﺪﺍ! برﺧﯿﺰ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ، ﻧﺰﺩ ﻫﻤﺴﺮ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺖ ﺑﺮﻭ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎﺭ ﺳﻮﻡ، ﻧﺸﺴﺘﻦِ ﻣﺴﻠﻢ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺣﻼﻝ ﻧﺪﺍﻧﺴﺖ
ﻣﺴﻠﻢ ﺍﺯ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﻭ ﭼﻨﯿﻦ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﯾﺎﺭﯼ ﺍﻡ ﮐﻨﺪ
ﻃﻮﻋﻪ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﻣﮕﺮ ﺗﻮ ﮐﯿﺴﺘﯽ؟
ﻭ ﭘﺎﺳﺦ ﺷﻨﯿﺪ: ﻣﻦ ﻣﺴﻠﻢ ﺑﻦ ﻋﻘﯿﻞ ﻫﺴﺘﻢ
ﻃﻮﻋﻪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺪﺍﺭﺍﻥ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ (ﺹ) ﺑﻮﺩ، دﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﻣﺴﻠﻢ ﮔﺸﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ ﮐﺮﺩ
ﺳﺨﻨﺎﻥ ﻋﺒﯿﺪﺍﻟﻠّﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮﯼ ﻣﺴﻠﻢ
ﺑﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﻣﺴﻠﻢ ﺗﻨﻬﺎ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﻋﺒﯿﺪﺍﻟﻠّﻪ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺍﻭ ﻭ ﯾﺎﺭﺍﻧﺶ ﺍﺯ ﻗﺼﺮ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻧﻤﯽ ﺁﻣﺪ
ﻟﺬﺍ ﺑﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺧﻮﯾﺶ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﻫﻤﻪ ﺟﺎﯼ ﻣﺴﺠﺪ ﺭﺍ ﺑﮕﺮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﻣﺴﻠﻢ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﻣﺨﻔﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ
ﺁﻧﺎﻥ ﻧﯿﺰ ﻫﻤﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﻭ ﺭﻭ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺷﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﺴﻠﻢ ﻭ ﯾﺎﺭﺍﻧﺶ ﺁﻧﺠﺎ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ
ﺳﭙﺲ ﻋﺒﯿﺪﺍﻟﻠّﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺴﺠﺪ ﺷﺪ، ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﮐﻮﻓﻪ ﺭﺍ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻫﺮ ﮐﺲ ﮐﻪ ﻣﺴﻠﻢ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻭ ﭘﯿﺪﺍ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﻫﺪ، ﺟﺎﻥ ﻭ ﻣﺎﻟﺶ ﺑﺮ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺣﻼﻝ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺰﺩ ﻣﺎ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ، ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺩﯾﻪ ﺍﺵ ﭘﻮﻝ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮔﺮﻓﺖ
ﺗﻬﺪﯾﺪ ﻭ ﺗﻄﻤﯿﻊ ﻋﺒﯿﺪﺍﻟﻠّﻪ ﮐﺎﺭﺳﺎﺯ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻼﻝ، ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻃﻮﻋﻪ، ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﺗﺮﺱ ﻭ ﺑﻪ ﻃﻤﻊ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﺰﻩ، ﺻﺒﺢ ﺯﻭﺩ ﻭﺍﺭﺩ ﻗﺼﺮ ﺷﺪﻩ، مخفی گاه ﻣﺴﻠﻢ ﺭﺍ ﻟﻮ ﺩﺍﺩ
ﻋﺒﯿﺪﺍﻟﻠّﻪ ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ، ﺑﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﺍﺷﻌﺚ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻫﻔﺘﺎﺩ ﻧﻔﺮ ﻣﺴﻠﻢ ﺭﺍ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮ ﮐﻨﻨﺪ
ﺍﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﻪ ﻣﺴﻠﻢ ﻭ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮﯼ ﺍﻭ
ﻣﺴﻠﻢ ﺩﺭ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﺑﺎ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﻋﺒﯿﺪﺍﻟﻠّﻪ، ﺣﺪﻭﺩ 45 ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺎﯼ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ﺗﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺿﺮﺑﻪ ﺷﻤﺸﯿﺮﯼ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺪ
ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺴﻠﻢ ﺯﺧﻤﯽ ﺑﻮﺩ، ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﮐﺴﯽ ﯾﺎﺭﺍﯼ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺮ ﭘﺸﺖ ﺑﺎﻡﻫﺎ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺳﻨﮓ ﻭ ﭼﻮﺏ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﺴﻠﻢ ﺭﯾﺨﺘﻨﺪ ﻭ ﺩﺳﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﻧﯽ ﺭﺍ ﺁﺗﺶ ﺯﺩﻩ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺍﻭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ
ﻭﻟﯽ ﻣﺴﻠﻢ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺟﺪﺍﻝ ﺑﺮﻧﻤﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﯾﻮﺭﺵ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺑﻦ ﺍﺷﻌﺚ ﺑﻪ ﺁﺳﺎﻧﯽ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻣﺴﻠﻢ ﺭﺍ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮ ﮐﻨﺪ، ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﻧﯿﺮﻧﮓ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﯼ ﻣﺴﻠﻢ ! ﭼﺮﺍ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺸﺘﻦ ﻣﯽ ﺩﻫﯽ؟ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﻣﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﯿﻢ ﻭ ﺍﺑﻦ ﺯﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﺸﺖ
ﻣﺴﻠﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﭼﻪ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩﯼ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﻋﻬﺪ ﺷﮑﻨﺎﻥ ﺍﺳﺖ؟
ﺍﺑﻦ ﺍﺷﻌﺚ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩﻧﺶ ﺭﺍ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﻣﺴﻠﻢ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﺯﺧﻢﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺿﻌﻔﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﺛﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮ ﺍﻭ ﭼﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺗﻦ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ
ﻣﺮﮐﺒﯽ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻣﺴﻠﻢ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺳﻮﺍﺭ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻧﺰﺩ ﻋﺒﯿﺪﺍﻟﻠّﻪ ﺑﺮﺩﻧﺪ
ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺣﻀﺮﺕ مسلم
ﮐﺸﺘﻦ ﻣﺴﻠﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ «ﺑﮑﺮ ﺑﻦ ﺣﻤﺮﺍﻥ ﺍﺣﻤﺮﯼ » ﺳﭙﺮﺩﻧﺪ، ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺭﮔﯿﺮی ها ﺍﺯ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﺳﺮ ﻭ ﺷﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﻣﺴﻠﻢ ﺑﻦ ﻋﻘﯿﻞ ﻣﺠﺮﻭﺡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ
ﻣﺎﻣﻮﺭ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺴﻠﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﻡ « ﺩﺍﺭﺍﻻﻣﺎﺭﻩ » ﺑﺒﺮﺩ ﻭ ﮔﺮﺩﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﺰﻧﺪ ﻭ ﭘﯿﮑﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ
ﻣﺴﻠﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﻻﯼ ﺩﺍﺭﺍﻻﻣﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﺑﺮﺩﻧﺪ، دﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪﺍ ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻧﺶ ﺑﻮﺩ، ﺗﮑﺒﯿﺮ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ، ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺗﺴﺒﯿﺢ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺮ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺧﺪﺍ ﻭ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺍﻟﻬﯽ ﺩﺭﻭﺩ ﻣﯽ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍﯾﺎ ! ﺗﻮ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺎ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﯾﺒﮑﺎﺭﺍﻥ ﻧﯿﺮﻧﮓ ﺑﺎﺯ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﯾﺎﺭﯼ ﻣﺎ ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ، ﺣﮑﻢ ﮐﻦ
ﺟﻤﻌﯿﺘﯽ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ، ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﺎﺥ، ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻓﺮﺟﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ
ﻣﺴﻠﻢ ﺭﺍ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﮐﻔﺎﺷﺎﻥ ﻧﺸﺎﻧﺪﻧﺪ
ﺑﺎ ﺿﺮﺑﺖ ﺷﻤﺸﯿﺮ، ﺳﺮ ﺍﺯ ﺑﺪﻧﺶ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ، و... ﭘﯿﮑﺮ ﺧـﻮﻧﯿﻦ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﯿـﺪ ﺁﺯﺍﺩﻩ ﻭ ﺷﺠـﺎﻉ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﺎﻻ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﯿﺰ ﻫﻠﻬﻠﻪ ﻭ ﺳﺮﻭﺻﺪﺍﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺑﻪ ﭘﺎ ﮐﺮﺩند
*oOoOoOoOoOoO*
ارباب صدایش زد
او را روی پاهایش نشاند
به چشمان معصومش لبخند زد
با اینکه قلبش از شهادت پسر عمّش شکسته بود
دست نوازش بر موهای دخترک کشید، حمیـده غم را در چشمانش دید و گفت: دست یتیمیبر سرم می کشید! پدرم شهید شده ؟
و مولا گفت زین پس من پدرت و دخترانم خواهرانت هستند! در این راه صبور باش دخترِ پسرعموی صبورم
عصر عاشورا
هنگامی که دشمن به خیمه ها یورش آورد
حمیده زیر دست و پای دشمن جان سپرد
روحش صبور بود و همه چیز را دید
اما جسمش دیگر توان آن همه نامرد جنگی را نداشت
حضرت مسلم! می گویند تمام فرزندانت در راه مولایت شهید شدند
گوارایت باد این سعادت و رستگاری ابدی
*oOoOoOoOoOoO*
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم