♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
بچه که بودم
آنقدر از خدا می ترسیدم
که بعد از هربار شیطنت ، کابوس می دیدم
می ترسیدم به آسمان نگاه کنم
من حتی ناراحت می شدم که می گفتند خدا همه جا هست
با خودم می گفتم
یک نفر چطور می تواند تمام جاهای دنیا کشیک بدهد و تا کسی کارهایِ بدی کرد ، او را بردارد ببرد جهنم؟
من حتی وقتی می گفتند ؛ خداپشت و پناهت ، در دلم می گفتم کاش اینطور نباشد
می دانید؟
چون خدایی که در ذهنم ساخته بودند ، مهربان نبود
فقط خدایِ آدمهایِ خوب بود و برای منی که کودک بودم و شیطنت هایم را هم گناه می دیدم ، خدایِ ترسناکی بود
اما من ، کودکم را از خدا نخواهم ترساند
به او می گویم
خدا بخشنده است
اگر خطایی کرد می گویم ؛ خدا بخشیده اما من نمی بخشم
تا بداند خدا از پدر و مادرش هم مهربان تر است
من به کودکم خواهم گفت خدا ، خدایِ آدم های بد هم هست ، تا با کوچکترین گناهی ، از خوب بودنش نا امید نشود
می گویم خدا همه جا هست تا کمکش کند ، تا اگر در مشکلی گرفتار شد ، نجاتش دهد ...
من خشم و بی کفایتیِ خودم را گردنِ خدا نخواهم انداخت
من برایش از جهنم نخواهم گفت
اجازه می دهم بدونِ ترس از تنبیه و عقوبت ، خوب باشد
و می دانم که این خوب بودن ارزش دارد
من نمی گذارم خدایِ کودکم خدایِ ترسناکی باشد
کاش همه این را می فهمیدیم
باورکنید خدا مهربان تر از تصوراتِ ماست
اگر باور نکرده اید
لطفاً در مقابلِ کودکان سکوت کنید
خدا
ترسناک
نیست
♥️ ❣ ♥️ ❣ ♥️ ❣ ♥️ ❣ ♥️ ❣ ♥️ ❣ ♥️ ❣ ♥️ ❣ ♥️ ❣ ♥️
هرچه می خواهی بکن امّا مرا دیوانه نه
هرچه می خواهی بزن... موی سرت را شانه نه
رفت وآمدهای دستت پشتِ گوشَت دیدنی ست
دست را آنجا ببر امّا به زیر چانه نه
رقص بر روی دو پایت رو به روی آینه
آن قَدَر زیباست که چرخیدن پروانه نه
خنده هایت زخم هایم را مداوا می کند
از تهِ دل خنده کن، زیر لب و دزدانه نه
وقتی ازمن دلخوری با دیگران حرفی نزن
اخم با من آری امّا خنده با بیگانه نه
دوستت دارم ولی حتی نمی دانم چرا
دوستم داری ولی آنقدر مشتاقانه نه
شانه هایم را پناهت می کنم تا روز مرگ
هرکجای خانه می خواهی برو...ازخانه نه
♥️ ❣ ♥️ ❣ ♥️ ❣ ♥️ ❣ ♥️ ❣ ♥️ ❣ ♥️ ❣ ♥️ ❣ ♥️ ❣ ♥️
❇ناشناس❇