o*o*o*o*o*o*o*o مثل بوسیدن یک زخم که مرهم خورده بعد رفتنت خیابونا شدن همراهم ماشینا دیدگاهم رفتگر همپایم *0*0*0*0*0*0*0* میگذره ولی تا بگذره درد داره ♥♥.♥♥♥.♥♥♥
oOoOoOoOoOoO اگر هم پای من باشی و همراهم بهشتی می شود دنیای ما با هم بیا حال مرا با بوسه بهتر کن که قلبت را بدون قاف میخواهم oOoOoOoOoOoO
o*o*o*o*o*o*o*o شال دور گردنم را تا روی چونه ام بالا کشیدم و دستکش های چرمم رو به دست کردم پله های دفتر خونه رو تند تند پایین اومدم و در عین حال سعی کردم برای بند کیف سنگینی که همراهم بود، یه جای ثابت روی شونه ی راستم پیدا کنم صدای سلانه سلانه ی قدم هایی که بر می داشت، از پشت سرم می اومد هوای راه پله خفه و فضا نیمه تاریک بود یه نگاه به ساعتم انداختم، هشت و چهل و پنج دقیقه ی صبح رو نشون میداد و این نیمه تاریک بودن به چراغ سوخته ی راه پله و هوای ابری و خاکستری بیرون بی ربط نبود به لحظه وایسا باهات کار دارم....آیلین....آیلین باتوام صداش عجیب اعصابمو خط خطی میکرد داشتم تقریبا به طرف در خروجی پرواز میکردم که حس رها شدن و آزادی رو با همه ی وجودم احساس کنم و اونوقت اون داشت با آیلین گفتن هاش گند میزد به هر چی حس رها شدنه o*o*o*o*o*o*o*o آخرین برف زمستان فاطمه ایمانی
@~@~@~@~@~@ داستان واقعی از یک دانشجوی خانوم که ماه گذشته بر اثر تصادف با کامیون در گذشت اسم اومریم بود،به صورت پاره وقت در یکی از شرکتهای ارتباطی مشغول به کار بود که آنجا با یکی از همکارانش به نام محمد آشنا شده بود آنها دوعاشق به تمام معنا بودند ودر طول روز از طریق همراه باهم صحبت میکردند مریم برای اینکه ارتباط بهتر وهزینه کمتر سیم کارت خود را عوض کرد واز اپراتوری که محمد استفاده میکرد سیمکارت تهیه نمود،تا هردو از یک اپراتور استفاده نمایند خانواده مریم ازعلاقه این دو نسبت بهم با خبر بودن و محمد نیز ارتباط نزدیکی با خانواده ی مریم داشت(بخاطر عشقش)مریم بارها به دوستش وخانواده اش تو صحبتهاش گفته بود که دوست دارم اگه مردم گوشیم رو باهام دفن کنید بعد از فوت مریم هرکاری میکردن تا تابوت مریم رو بلند کنند ومراسم تشییع را به جا آورند تابوت از جایش کنده نمی شد خیلی از حاظرین اقدام به بلندکردن تابوت نمودن ولی هیچکس نتونس تابوت را بلند کند در نهایت با یکی از دوستان پدرمریم تماس گرفتن که این قدرت را داشت که با روح مردگان ارتباط برقرار میکرد اوچوب دستی خودرا برداشت وبا خود شروع به صحبت کردن نمود.وپس از دقایقی گفت که این دختر خواسته ای داشته که هنوز انجام نشده ودراین وسط دوست مریم گفت که اوهمیشه میگفت (گوشیم را همراهم دفن کنید سپس گوشی رو در تابوت کنار مریم گذاشتن وبه راحتی تابوت را بلند کردند همه حضار در مراسم از این اتفاق عجیب وباور نکردنی در تعجب بودند پدر مریم درمورد فوت دخترش چیزی به محمد نگفته بود چون آن در مسافرت بود. محمد پس از چندروز به مادر مریم زنگ میزنه و میگه که من دارم برمیگردم میحوام برام یه غذای خوشمزه درس کنی ضمنا به مریم هم نگو چون میخوام سوپرایزش کنم.پس از اینکه محمد برگشت خبر فوت مریم را به اومیدهند محمد فکر میکرد که دارند بااو شوخی میکنند واز آنها خواست که به مریم بگن از اتاق بیرون بیاید چون برای او چیزی که دوست داشته سوغاتی آورده ودست از مسخره بازی بردارند خانواده مریم برای اثبات صحبتهاشون فوت نامه مریم رو به اون نشون دادند محمد با صدای بلند شروع به گریه کردن نمود سپس گفت که این غیر ممکنه چون من دیروز با اون صحبت کردم و ما همچنین باهم در ارتباطیم محمد شروع به لرزیدن نمود یکدفعه گوشی محمد شروع به زنگ خوردن نمود.محمد گفت نگاه کنید این مریمه که تماس میگیره؟؟ گوشی را به خانواده مریم نشون داد گوشی رو بر روی بلندگو باز نمود وبامریم صحبت کرد همه داشتند به مکالمه آن دو گوش میکردن صدابلند و واضح وبدون هیچ گونه تشویش وصاف بود؟ اون صدای مریم بود!!هیچکس بجز مریم نمیتوانست استفاده نماید،زیرا سیم کارت را با مریم دفن نموده بودند؟ همگی شوکه شده بودند دوباره دنبال دوست پدر مریم که با ارواح ارتباط برقرار کنه فرستادن اوهم رییس شرکت ارتباطی که مریم درآنجا کار میکرد دعوت به عمل آورد وهردو پنجساعت جلسه گرفتند تا ببینند این مساله چطور ممکنه؟ وسپس کشف کردن که
*oOoOoOoOoOoO* برو بچ با توجه به اسم و عنوانی که گذاشتیم برای این سری داستانا ؛ اون کسایی که میترسن یا میدونن بعدن اذیت میشن نخونن لطفا *oOoOoOoOoOoO* *oOoOoOoOoOoO* ساعت حدود دو نیمه شب بود و من که تازه از مهمانی دوستم آمده بودم، مشغول رانندگی به سمت خانه بودم من در«بیگو» واقع در شمال جزیره «گوام» زندگی می کنم. از آنجایی که به شدت خواب آلود بودم. ضبط ماشین را روشن کردم تا احیانا خوابم نبرد سپس کمی به سرعت ماشین افزودم، آن چنان که سرعتم از حد مجاز بالاتر رفت. اواسط راه بودم که ناگهان دختربچه ای را کنار جاده دیدم. سنگینی نگاه خیره اش را کاملا روی خود احساس می کردم. در حالی که از سرعتم کاسته بودم، از خود می پرسیدم که دختربچه ای به آن سن و سال در آن وقت شب کنار جاده چه می کند، می خواستم دنده عقب بگیرم که ناگهان احساس کردم شخصی نزدیکم حضور دارد وقتی از آینه، نگاهی به عقب انداختم، نزدیک بود از فرط وحشت قالب تهی کنم؛ چرا که همان دختر بچه را دیدم که صورتش را به شیشه پشت ماشین چسبانده بود ابتدا تصور کردم که دچار توهم شده ام، در نتیجه بعد از کلی کلنجار رفتن، دوباره از آینه نگاهی به عقب انداختم، ولی زمانی که چیزی را ندیدم، تا حدی خیالم راحت شد. وقتی به کنار جاده نگاهی انداختم، آنجا هم اثری از دخترک ندیدم آینه ماشین را رو به بالا قرار دام تا بار دیگر با آن صحنه های هولناک مواجه نشوم. اگرچه، هنوز هم همان احساس عجیب همراهم بود، احساس می کردم تنها نیستم. با ناراحتی و تا حدی وحشت زده، به سرعت به سمت منزل به راه افتادم و خدا خدا می کردم که پلیس در این حین به علت رانندگی با سرعت غیر مجاز دستگیرم نکند طولی نکشید که آن احساس عجیب را از یاد بردم و از این که به خانه خیلی نزدیک شده بودم، تا حدی احساس آرامش می کردم ولی…درست زمانی که مقابل راه ورودی خانه مان رسیدم، همان احساس عجیب که این مرتبه عجیب تر از قبل بود به سراغم آمد. وقتی به سمت پیاده رو نگاهی انداختم، دخترک را آنجا دیدم؛ او کنار پیاده رو نشسته بود و به من لبخند می زد! من که از فرط حیرت شوکه شده بودم، ناگهان کنترل ماشین را از دست دادم و با درخت مقابل خانه برخورد کردم در حالی که بیخود و بی جهت نعره می زدم، از پنجره ماشین به بیرون پرتاب شدم. در اثر داد و فریادهایم، پدر و مادرم و همسایه ها از خواب پریدند و دوان دوان به سراغم آمدند تا ببیند جریان از چه قرار است. ابتدا پدر و مادرم به دلداریم پرداختند ولی وقتی کل ما وقع را برایشان تعریف کردم، پدرم به سرزنشم پرداخت که چرا آبروریزی به را ه اندخته ام، همسایه ها را از خواب پرانده ام و ماشین را درب و داغان کرده ام. ولی من حتم داشتم که روح دیده ام و دچار توهم نشده ام چند روز بعد به همان نقطه ای رفتم که دخترک را دیده بودم. در آنجا زیر علف ها، یک صلیب کوچک را پیدا کردم. ظاهرا در آن نقطه سالها قبل دخترک به همراه خانواده اش در اثر یک سانحه رانندگی کشته شده بود البته مطمئن نیستم، ولی تصور می کنم که آن شب، او قصد داشت سوار ماشینم شود. هرگز آن شب کذایی را از یاد نمی برم و از بعد از آن هر وقت که شب، دیر وقت به خانه بر می گردم، شخصی را همراه خود می کنم
*-*-*-*-*-*-*-*-*-* فدای سرت اگر آنچه میخواستی نشد . اگر چرخ دنیا با چرخ تو نمیچرخد تو چایت را بنوش روی ایوان خانه مادربزرگت بنشین و با او گپ بزن میتوانی غرور را کنار بگذاری و عشق زندگیت را به یک شام دونفره دعوت کنی برای پرنده ها دانه بریزی و بعد، از دیدن نوک زدن آنها به دانه های گندم لذت ببری میشود دقایقی را برای مادرت کنار بگذاری و چند لحظه را در آغوش او سپری کنی میبینی که چقدر آرامش بخش است میشود از زندگی لذت برد میشود از ثانیه ها نهایت استفاده را کرد مگر چقدر عمر میکنیم که بخواهیم آن را هم صرف سروکله زدن با این و آن بکنیم و از شکل راه رفتن همراهمان تا آبی بودن رنگ آسمانو گردی زمین ایراد بگیریم… چه خوب میشد اگر میتوانستیم به زمین و زمان گیر ندهیم و سخت نگیریم خوب میشد اگر زندگی میکردیم نه فقط نفس میکشیدیم
*********◄►********* پشت تمام آرزوهای تو خدا ایستاده است فقط کافیست حکمتش را درک کن (: *@@*******@@*
از تاریخ 20 اسفند 1395 تا 29 اردیبشهت 1936 اینم از ارادت های بعضی از بروبچه های خنگولستانه که اسم برنامه رو طراحی و نقاشی میکنن دمت گرم و دمت گرم *gol_rose* *ghalb* *abnabat* ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ سحر خانوم برامون یه شکلک کشیده بعد براش نوشته قر تو کمرش فراوونه نمدونه کجا بریزه *vakh_vakh* *vakh_vakh* دستت درد نکنه بابت فوران انرژی ، همینجا بریز *bandari* *gil_li_li_li* ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ بسیار زیبا و هنرمندانه آفریون *modir* *modir* ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ راژه بقا در این زیست بوم گوناگونیه حیوانات بسیار است و از خوش شانسیه ما توانستیم شاهد به دنیا آمدن دو کرکس وحشی در کف حیاط خونه ی مبینا اینا باشیم *are_are* *are_are* ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ و اینم عکس نوشته ی شکوفه شکوفه یکی از کاربرای عجیب ماست به شکل طوفانی وارد شد پستای جنجالی یکمی هم اذیت شد تو خنگولستان من فکر میکردم از خنگولستان زده بشه ولی خیلی بامرامه سلامتی با مراما *gol_rose* *gol_rose* ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ بعله شاعر میفرماید خوش به حاله تکه سنگ که نداری دله تنگ بتراش ای سنگ تراش نقشی از چهره ی زیبای نگارم بتراش همسفر ما شده بود همراهمون میومد رفیق بی کلک مادر *Aya* *Aya* ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ این هم یه طرحه تو سبک درو پنجره های قدیم از بِلَک خانم ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ این عکس نقاشی رو هم مهدیه برامون فرستاده دست و پنجت درد نکنه مهدیه *ghalb_sorati* **♥** ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ اینم یه طرح شاد و سره حال از خنگولستان واقعن دمشون گرم که با خنگولستان ذوق و هنرشون رو نشون میدن *love_girl* *love_girl* ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ اینم یکی از کاربرهای باذوق و هنرمنده ماست که اشک از خشتکش جاری شده از خنده و برای خنگول قلب کشیده *doctor* *vakh_vakh* *vakh_vakh* ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ والا ؛ به معجزه از سمت خدا ایمان داشته باش خداوند معجزه هایش را نشونت خواهد داد *baaaale* *baaaale* ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ دو دوری دو دو دو من بچه که بودم خپلی بودم همیشه مینداختنم دروازه بعد دو سه بارم توپشونو پاره کردم دیگه تو فوتفال راهم ندادن و اینطوری شد که از جهان فوتفال دور شدم ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ هم داستان ول کن تا ول کنمه موقع کتک کاری مگه نه ؟؟ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ نخیر این اسمش دخترونه پولدارونه باید میزاشتی اگه اتصالی کنه سیم کشیه دامنش دختره میشه هم رنگ بلقیس *jizzzzzzz* *jizzzzzzz* ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ هَن ؟؟ فقط میدونم آرم یاکوزاس دیگه قبل و بعدش رو نمیدونم *Aya* *Aya* ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ سلامتی عاشقای در به در سلامتی عاشق های یه طرفه سلامتی عاشقای بی یار و دیار *eva_khake_alam* *eva_khake_alam* ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ و اما تکواندو تکواندو هم شخصیت عجیبی داره دلش مهربون روحیاتش خشنه همش میخا بزنه صورت بچه ها رو بیاره پایین *kotak* *kotak* ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ اینم عکس عایشه خانوم تولدش مبارک ، ولی خب یکمی دیر گفتیم عایشه یادت باشه من آخرین نفری بودم که بت تبریک گفتم *raghs_gilgili* *raghs_gilgili* ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ این متن نوشته رو هم کوثر جون خانم فرستاده و دقیقا همیطوره حافظ میگه گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت که به باغ امد ازین راه و ازآن خواهد شد *hendone* *hendone* ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ یوهوهوهاهاهاها آقای جوکر هستند تنها کسی که صلیقش اینطوریه تکواندووه *baaaale* *baaaale* ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ به به چه هنرمندانه ، چه زیبا ، چه هوشمندانه فوق العاده زیبا و پر مفهومه الکی مثلن من ازین هنر دوستان مدرنم قشنگ معلومه کاربرمون اومده ببینه این قلم دیوونه که نوشتیم دقیقا چیه *palid* *palid* ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ما بیشتل *akheish* *kiss* ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ اینم یکی از کاربرامونه که هنوز با خودش کنار نیومده نمیدونه عاشقه ، عاشق نیست ؟ اعتماد کنه ، نکنه ؟؟ خودش میخواد خیانت کنه عشقش میخواد خیانت کنه قشنگ معلومه خیلی داغونه *montazer* *montazer* ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ خوبه که منم با آجیام همیشه تو دعوا و کتک کاری بودیم بعد این دخترا خیلی ترسناکن مثلن من با ابجیام کتک کاری میکردیم بعد یه ضربه محکم که بهشون میخورد دردشون میگرفت یهو میشست رو زمین این موهاش میومد رو صورتشو میپوشوند یه نعره میزد منم از ترس بدو بدو میریدم تو اتاق درم از پشت قفل میکردم قیافه هاشون مثه جن میشه ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ بعله این بازیکون پاس میده به دروازه بان و دروازه بان چشمش به دختر همسایه میوفته و با هیکل نه چندان چابک بدو بدو داره مثل تانک میره و و داره همه رو زخمی میکنه تلاش بسیار ستودنی داره و خودشو به خطاهای بسیار به دروازه تیم حریف میرسونه و شوت محکمی میزنه و گُلللل نمیشه و با احتلاف بسیار زیاد میره بالا پشت بوم همسایه گوشه ایی از گزارشگریه فوتبال محله ما *modir* *amo_barghi* ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ به به ان شا الله که مثل گل باشید و زندگی هاتون سر شار از شادی و خنده ولی عمرتون مثله جاناتی باشه *doctor* *doctor* ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ گروب پاییزه دلم گم انگوزه چشم فلک کم کم اشگاشو میرینه الکی مثلن دماغمو عمل کردم *haaaan* ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ یه توضیح کوچیک برا بخش نقاشی بدم اینکه این بخش نقاشیه ما دو شیفت کاری داره که اینجوریه میرید تو منوی خروج ؛ ازونجا بخش نقاشی رو انتخاب میکنید و آخر کار میتونید برامون نقاشیتون رو بفرستید هر نفر داخل خنگولستان یه تابلو نقاشی داره که وقتی نقاشیشو میفرسته بعد میتونه داخل بخش اسلایدر بعده تایید ببینتش و هر چی نقاشی بفرسته فقط و فقط روی هم دیگه کپی میشن و ما هر هفته یکبار یه همچین پستی میزاریم و نقاشی های فرستاده شده رو با زیر نوشته میزاریم و نقاشی هاتون یادگار تا زمانی که خنگولستان عمر داره اینجا حفظ خواهد شد شیفت دومشم که به صورت ذخیره فقط روی حافظه ی گوشیه *ghalb* *gol_rose* ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ بچه ها یه معذرت بابت دیر شدن گذاشتن نقاشیا شرمنده اینقدر عقب افتاد درگیر ابدیت بودیم و این بخش رو تنها بخشیه که بلقیس نتونه اجراییش کنه ولی خب تایید نقاشیا با بلقیس بوده ممنون که هستید انرژی میدید ان شا الله از این به بعد میترکونیم و اینکه فکر میکنم برای اوایل تابستون یه ترمیم روی آبدیت بریم هر کسی هر قسمت از برنامه براش کار نمیده خبر بده ایمیل بده تا برای تعمیر و ویرایش آبدیت درستش کنیم که براش برنامه بی عیب و نقص اجرا بشه تابلو نقاشیا ریفرش شد نقاشیاتون رو میتونید مجدد بفرسید ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ برای مشاهده نقاشی های سری قبلی میتونید از لینک های زیر استفاده کنید نقاشی های ارسالی 3 اسفند تا 21 اسفند ◄ نقاشی های ارسالی از 7 بهمن تا 3 اسفند ◄ نقاشی های ارسالی از 18 دی تا 7 بهمن ◄ نقاشی های ارسالی از 9 دی تا 18 دی ◄ نقاشی های ارسالی از 28 آذر تا 9 دی ◄ نقاشی های ارسال شده از 9 آذر تا 28 آذر ◄ نقاشی های ارسال شده از 23 آبان تا 9 آذر ◄ نقاشی های ارسالی از 4 آبان تا 23 آبان ◄ نقاشی های ارسالی از 26 مهر تا چهار آبان ◄ نقاشی های ارسالی از 16 مهر تا 26 مهر ◄
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم