سلام به همه خنگولستانی های قشنگوم بلاخره بعد هزار و شونصد سال زیر ساخت خنگولستان رو تغییر دادیم و دست ساز اوردیمش بالا مطمعنن ممکنه کلی مشکل و باگ داشته باشه برای اوایلش که نیاز به صبر و حوصله است و امیدوارم تغییرات حالی به حالی کنه هممون رو ماچ به همتون خوشگلای من الهی به امید خودت
به نام ایزدی که نامش
زیبنده سخن است
^^^^^*^^^^^
بعد از پایان نماز وقتے
سر بہ سجده میگذارید
مرورے بر اعمال صبح
تا شب خود بیاندازید
آیا کارمان براے رضایت
خدا بوده....
ڪلامے از شهید همت ❤️
^^^^^*^^^^^
منبع: کانال پرورشی فرهنگی
به نام تک نوازنده گیتار هستی
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
الان شرایط جوری که باید بهم احترام بزاریم
و ماسک بزنیم.
من می گم
«لطفا ماسک بزنید»
ولی یه خواهشی از همتون دارم
بعد از اینکه ماسک رو زدید
یه لبخند هم بزنید.
الان حتما می گید: برو بابا دلت خوشه، مگه پشت ماسک لبخند ما معلوم میشه؟
اره؛
حق با شماست
خود لبخند معلوم نمی شه،
ولی اگه لبخند بزنید
از چشماتون مشخص میشه
که لبخند زدید
😊😊😊
پس لطفا لبخند بزنید؛
یادتون نرفته که خدا فرمود: قطعا همراه با هر سختی، اسانی است
حتی دوبار هم تکرار کرده که ته دلمون قرص بشه
...
*@@*******@@*
خب سلام امروز اومدم بعداز حدود یک ماه شاید بیشتر و شاید کمتر یه چیزایی بگم...میخوام داستان زندگی یه دخترو بگم،یه دختر که یه روز بین همهمه های زندگی عاشق شد،سنش کم بود شاید هفت شایدم هشت سنی که همه میگن نمیدونن عشق چیه اصن ولی اون معنی عشقو فهمید،حسش کرد با تمام وجود
گذشتوگذشت اون دختر بزرگ شدحدوده پونزده سالگی بود که با خودش گفت خب من اونو میخوام درست ولی اون چی؟اونم منو میخواد؟و جواب نه مثه پتک توی سرش خورد،مطمعن بود نمیخوادش،این بین دختر کارایی کرد که در خور شخصیتش نبود و حتی مدتی داشت به راه هایی کشیده میشد که فکرشم نمیکرد،به خاطر همون شخص،دختر هرروز به این فکر میکرد و شبا با رویای ازدواج با اون میگذشت،دلش براش تنگ بود ولی بهونه ای برای دیدنش نداشت:(بازم گذشتو دختر خودشو هیجده ساله دید،به خودش اومد دید حدوده ده سال از عمرش با فکر به اون رفته،ده سالی که به خاطر اون دله مادرشو شکوند خیلی وقتا،کم کم یه اتفاقاتی میفتاد که حس میکرد طرفش بهش بی میل نیس ولی الان!!دختر با خودش،میگفت الان دیگه وقتش نیست!نه اینکه نخواد نه فقط هرچی تو وجودش گشت حسی مثه گذشته پیدا نکرد،پس پسر خیلی دیر اومد خیلی دیر
اگر یکسال زودتر میومد مطمعنا عشقی از طرف دختر نصیبش میشد که نظیرش رو توی رویا هم ندیده بود،ولی حیف که دختر قصه ما دختر قدیم نبود،بزرگ شده بود و احساسش پخته،و همچنان غرورش اجازه نمیداد با کسی باشه که زمانی پسش زده بود:)دختر ما الان بهترین زندگی رو داره بدون اون حتی، درسته گاهی گوشه قلبش یادشه ولی فقط در حد یاد و معتقده عشق اول هرچند چرت هم باشه عشق اوله و هیچوقت فراموش نمیشه،دختری که یادگرفت؛ خیلی چیزا یادگرفت و تجربه هایی توی راه این عشق به دست آوورد که شاید از سنش خیلی بیشتر باشه،و الان همون دختر داره این رو تایپ میکنه☺بله اون دختر منم،و واقعا خنگولستان و بچه هاش تو حال خوب الان من نقش مهمی داشتن:)ممنون از همتون و امیدوارم بتونم روزی جبران کنم❤
اینو بگم من اینارو راجب خودم نگفتم که مظلوم نمایی کنم فقط خواستم بگم هر عشقی هم عشق نیست و قرار نیس دوطرف به هم برسن
کله منظورم همین بود و گفتم شاید افرادی مثه من باشن و این بتونه کمکشون کنه
😊
امشب دلم گرفته بود گفتم یه دردودلی باهاتون بکنم
😊❤
مخلص شوما بانو سگ سیبیل لرچی از خنگولستان
😃❤❤❤
^^^^^*^^^^^
به نام آفریدگار عشق
اولین و اخرین همتا
شروع همیشه سختترین گزینه است
گاهی مجبوری به سختی دل رو به دریا بزنی
و پاتو داخل یک جادهای بذاری که نمیدونی تهش چی قراره بشه
^^^^^*^^^^^