○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ مادر میگوید همین وقتی که پشت گوشی میگذرانی را اگر گذاشته بودی پای درس و مشقت، دکتری چیزی شده بودی حتما پدر وقت هایی که دست به قلم میشوم و واژه ها را می آورم روی کاغذ را عمر هدر شدن میداند میگوید به جای این کار ها تکان به خودت میدادی و میجنبیدی حالا کم کم دو تا بچه قد و نیم قد داشتی عزیز جان لباس ست کردن هایم را که میبیند شانه به مو زدنهایم را که میبیند شروع میکند زیر لب با خودش حرف زدن که ما آن وقت ها جای این قرتی بازی ها حواسمان جمع زندگیمان بود، جمع حرف بزرگ تر هایمان و آخر هم یک جوان هم جوان های قدیم حواله ام میکند من ولی این گوشی دست گرفتن ها را وقتی مقصد صفحه ی توست و دوستت دارم تایپ کردن برای تو و نگاه کردن به عکس تو را با هزار مدرک دکترا ومهندسی عوض نمیکنم این شعرهایی که مینویسم آن لبخند هایی که تحویل میگیرم از تو آن من انقدر که میگویی خوب نیستم هایی که از زبانت بیرون می آید به لبخند آن دختر بچه بازی گوش که پدر انتظارش را داشته می ارزد به خدا فکر کن رو به روی آیینه بایستی به این فکر کنی با این سورمه ای ساده به نظرِ یار زیبا تر می آیی یا آن قهوه ای چهارخانه من عاشق به قول عزیز جان این قرتی بازی ها برای تو هستم جای من اگر بودند همینقدر عاشِقَت نه دائم گوشی به دست بودنم را بد میدانستند نه شاعر و قرتی شدنم را
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ راسته كه خدا از روح خودش تو بدن انسان دميد چند وقت پيش با پدر و مادرم رفته بوديم رستوران كه هم آشپزخانه بود هم چند تا ميز گذاشته بود براي مشتريها افراد زيادي اونجا نبودن، 3 نفر ما بوديم با يه زن و شوهر جوان و يه پيرزن پير مرد كه نهايتا 60-70 سالشون بود ما غذا مون رو سفارش داده بوديم كه يه جوان نسبتا 35 ساله اومد تو رستوران يه چند دقيقه اي گذشته بود كه اون جوانه گوشيش زنگ خورد، البته من با اينكه بهش نزديك بودم ولي صداي زنگ خوردن گوشيش رو نشنيدم بگذريم شروع كرد با صداي بلند صحبت كردن و بعد از اينكه صحبتش تمام شد رو كرد به همه ما ها و با خوشحالي گفت كه خدا بعد از 8 سال يه بچه بهشون داده و همينطور كه داشت از خوشحالي ذوق ميكرد روكرد به صندوق دار رستوران و گفت اين چند نفر مشتريتون مهمونه من هستن ميخوام شيرينيه بچم رو بهشون بدم به همشون باقالي پلو با ماهيچه بده، خوب ما همهگيمون با تعجب و خوشحالي داشتيم بهش نگاه ميكرديم كه من از روي صندليم بلند شدم و رفتم طرفش، اول بوسش كردم و بهش تبريك گفتم و بعد بهش گفتم ما قبلا غذا مون رو سفارش داديم و مزاحم شما نميشيم اما بلاخره با اسرار زياد پول غذاي ما و اون زن و شوهر جوان و اون پيره زن پيره مرد رو حساب كرد و با غذاي خودش كه سفارش داده بود از رستوران خارج شد خب اين جريان تا اين جاش معمولي و زيبا بود ، اما اونجايي خيلي تعجب كردم كه ديشب با دوستام رفتيم سينما كه تو صف براي گرفتن بليط ايستاده بوديم، ناگهان با تعجب همون پسر جوان رو ديدم كه با يه دختر بچه 4-5 ساله ايستاده بود تو صف از دوستام جدا شدم و يه جوري كه متوجه من نشه نزديكش شدم و باز هم با تعجب ديدم كه دختره داره اون جوان رو بابا خطاب ميكنه ديگه داشتم از كنجكاوي ميمردم، دل زدم به دريا و رفتم از پشت زدم رو كتفش، به محض اينكه برگشت من رو شناخت، يه ذره رنگ و روش پريد، اول با هم سلام و عليك كرديم بعد من با طعنه بهش گفتم ماشالله از 2-3 هفته پيش بچتون بدنيا اومد و بزرگم شده، همينطور كه داشتم صحبت ميكردم پريد تو حرفم گفت، داداش او جريان يه دروغ بود، يه دروغ شيرين كه خودم ميدونم و خداي خودم ديگه با هزار خواهشو تمنا گفت .... اون روز وقتي وارد رستوران شدم دستام كثيف بود و قبل از هر كاري رفتم دستام رو شستم، همينطور كه داشتم دستام رو ميشستم صداي اون پيرمرد و پير زن رو شنيدم البته اونا نميتونستن منو ببينن كه دارن با خنده باهم صحبت ميكنن، پيرزن گفت كاشكي مي شد يكم ولخرجي كني امروز يه باقالي پلو با ماهيچه بخوريم الان يه سال ميشه كه ماهيچه نخوردم، پيرمرده در جوابش گفت، ببين امدي نسازيها قرار شدبريم رستوران و يه سوپ بخريم و برگرديم خونه اينم فقط بخاطر اينكه حوصلت سر رفته بود، من اگه الان هم بخوام ولخرجي كنم نميتونم بخاطر اينكه 18 هزار تومان بيشتر تا سر برج برامون نمونده همينطور كه داشتن با هم صحبت ميكردن او كسي كه سفارش غذا رو ميگيره اومد سر ميزشون و گفتچي ميل دارين، پيرمرده هم بيدرنگ جواب داد، پسرم ما هردومون مريضيم اگه ميشه دو تا سوپ بايه دونه از اون نوناي داغتون برامون بيار من تو حالو هواي خودم نبودم همينطور اب باز بودو داشت هدر ميرفت، تمام بدنم سرد شده بود احساس كردم دارم ميميرم، رو كردم به اسمون و گفتم خدا شكرت فقط كمكم كن، بعد امدم بيرون يه جوري فيلم بازي كردم كه اون پير زنه بتونه يه باقالي پلو با ماهيچه بخوره همين ازش پرسيدم كه چرا ديگه پول غذاي بقيه رو دادي ماها كه ديگه احتياج نداشتيم، گفت داداشمي، پول غذاي شما كه سهل بود من حاضرم دنياي خودم و بچم رو بدم ولي ابروي يه انسان رو تحقير نكنم اين و گفت و رفت يادم نمياد كه باهاش خداحافظي كردم يا نه ولي يادمه كه چند ساعت روي جدول نشسته بودم و به دروديوار نگاه ميكردم و مبهوت بودم
*~*~*~*~*~*~*~* ۰Ƙnօա †hҽ ժiƒƒҽrҽnϲҽ Ᏸҽ†աҽҽn Ᏸҽinց Թɑ†iҽn† ɑnժ աɑs†inց Ꮍօυr †iʍҽ.. -.*-.*-.*-.*-.*-.*-.* تفاوت صبر کردن و وقت هدر دادن را بدان *-*-*-*-*-*-*-*-*-*
درانگلستان تمام تاکسی های کرایه باید 1 عدد یونجه و 1 کیسه جو در خودرو همراه داشته باشند این قانون از زمان درشکه های کرایه این کشور بر جای مانده است *********◄►********* آرژانتین، از معدود کشورهاییست که بجای استفاده از عکس مشاهیر، از تصویر حیوانات روی اسکناس استفاده میکند *♥♥♥♥*♥♥♥♥* امپراطوری عثمانی در حفظ اسرار وسواس شدید داشته بسیاری از سلاطین، کر و لالها را برای کار در دربار استخدام میکردند تا حتی نتوانند فالگوش بایستند، چه برسد به اینکه اطلاعات درز دهند *********◄►********* ۰شرکت " رولزرویس " ربات های سوسک نمایی را ابداع کرده که در موتور هواپیما میچرخند و مشکلات احتمالی را بررسی و اعلام میکنند، با این ربات دیگر نیازی به خارج کردن کل موتور هواپیما برای تعمیر نیست *♥♥♥♥*♥♥♥♥* تمساح ها گرما را از طریق دهان خود حس میکنند چون آنها عرق نمیکنند و دارای هیچ غدد عرق نیستند *********◄►********* آب رودخانه ای در جنگل های آمازون به قدری داغ است که به نقطه جوش رسیده و می توان در آن چای درست کرد مردمان آن جا معتقدند که دلیل گرمای آب اژدهای خوابیده در کف آن است *♥♥♥♥*♥♥♥♥* میزان فشار اکسیژن در رحم مادر در حدی پایین میمونه که جنین 95% اوقات خواب باشه این فشار کم اکسیژن برابر با میزان فشار اکسیژن بالای کوه اورسته *********◄►********* جالبه بدونید مخترع تلویزیون یعنی Philo T Farnsworth هیچگاه به فرزندانش اجازه نداد تلویزیون تماشا کنند او یک بار به پسرش گفت هیچ چیز مفیدی در تلویزیون وجود ندارد و نمیخواهم حتی فکر دیدن برنامه هایش در سرتان باشد استیو جابز موسس کمپانی اپل هم به فرزندانش اجازه استفاده از آیپد رو نمیداد *♥♥♥♥*♥♥♥♥* محققان دانشگاه IMIT ملبورن دریافتند حشراتی مانند زنبور عسل و زنبور اروپایی با استفاده از مکانیزم های بصری شبیه به انسان قادرند چهره یکدیگر را با دقت بالایی تشخیص دهند *********◄►********* بیشتر خاکی که زیر تخت شما بعد از مدتی جمع میشود در واقع تجمع سلول های مرده ی سطح پوست شما هستن نه خاک *♥♥♥♥*♥♥♥♥* اگر شما قرار بود در تاریکی مطلق زندگی کنید بدن شما خود را با روز های 48ساعته مطابق می کرد طوری که 36ساعت بیدار مانده و 12 ساعت می خوابیدید *********◄►********* در سالهای 1400 ، آفریقایی ها زنبورهای قاتل را برای محافظت از روستاهای خود در برابر بازرگانان آموزش می دادند *♥♥♥♥*♥♥♥♥* بسیاری از زنان ژاپنی از اینکه صدای ادرار کردنشان شنیده شود شرمسار میشوند بسیاری از زنان، برای اینکه این صدا شنیده نشود سیفون توالت را در هنگام عمل توالت باز نگه میدارند که آب زیادی هدر میرود پس کالایی با مارک «اوتوهیمه» آمد که با فشار دکمه ای صدای فلاش پخش میشود *********◄►********* در قدیم تار ویولن را از روده گوسفند درست میکردند که گاهی اوقات به دور آن مس یا نقره میپیچیدند گرچه امروزه این سیمها مرسوم نیست اما ویولونیستهای کلاسیک بدلیل صدای گرم آنها را ترجیح میدهند
-.*-.*-.*-.*-.*-.*-.* هنگام نشستن پاهایتان در کدام حالت قرار می دهید؟ 💭 حالت A این گونه اشخاص تصور میکنند نادیده گرفتن مشکلات باعث میشود خود مشکل به کلی رفع شود. متاسفانه این گونه افراد ترجیح میدهند وظایفشان را به دیگران محول کنند چون دوست ندارند خودشان را به زحمت بیندازند و یا وقت با ارزش خود را به راحتی هدر دهند. ارتباط با این شخصیتها بسیار آسان است. این افراد جالب، خلاق، جذاب هستند و کمی رفتار کودکانه دارند. آنها معمولا قبل از حرف زدن فکر نمیکنند و وقتی میفهمند چه چیزی گفته اند که خیلی دیر شده -.*-.*-.*-.*-.*-.*-.* 💭 حالت B این افراد رویاپردازانی هستند که قوه تخیل بالایی دارند. آنها پر از ایدههای جدیدی هستند که در محیط کار تحسین برانگیز است. این شخصیتها روزمرگی را دوست ندارند و عاشق سفر و پیدا کردن دوستهای جدید هستند. آنها هیچ مشکلی با از نو شروع کردن ندارند و هرگز وقتشان را با رابطهای که خوشحالشان نمیکند یا کاری که انرژی مثبت را از آنها بگیرد هدر نمیدهند -.*-.*-.*-.*-.*-.*-.* 💭 حالت C در رابطه با این اشخاص آرامش حرف اول را میزند. آنها هنگامی که تصمیم میگیرند خرید کنند روزها درباره آن فکر میکنند و در آخر از جای مناسبی خرید میکنند چون میخواهند مناسب ترین و بینقصترین خرید را داشته باشند. این افراد در انتخاب لباس، کفش، عطر و مبل بسیار سخت گیر و نکتهسنج هستند. این شخصیتها بینظم هستند اما میدانند که در شرایط بی نظم و آشفته چگونه وظایفشان را انجام دهند. آنها زیاد قدرت تمرکز ندارند و ذهن آشفتهای دارند و این برای اطرافیان شان زیاد لذتبخش نیست چون دوست ندارند مخاطب شان به حرفهای آنها توجهی نکند -.*-.*-.*-.*-.*-.*-.* 💭 حالت D افرادی که با این حالت مینشینند از تاخیر بیزارند و دوست ندارند دیگران هم چنین ویژگی داشته باشند. این ویژگی شخصیتی را افرادی دارند که آرامش برایشان در درجه اول اهمیت قرار دارد. آن ها از درگیر شدن با دیگران بیزارند و هیچوقت دوست ندارند عواطف خود را در ظاهر بروز دهند. به عنوان مثال بوسیدن برای آن ها نشانه صمیمیت بیش از حد است و انجام این کار در جمع برایشان ناخوشایند است. افرادی که به این حالت مینشینند در ابراز احساس مشکلی ندارند و در عین حال میتوانند کمی هم خشن باشند. آنها در مواجه شدن با مردم مشکلی ندارند. برای آنها اجتماع شبیه به میدان جنگ است و در مقابل دشمنان محتاطانه عمل میکنند. خانه برای آن ها مکان مقدسی است که میتوانند درآن کاملا آزاد و رها باشند. این افراد انتقاد پذیر نیستند چون انتقاد را نوعی حمله به شخصیت خود میدانند و در مقابل آن از خود دفاع میکنند -.*-.*-.*-.*-.*-.*-.* 💭 حالت E این گونه افراد هیچ وقت عجله نمیکنند و معتقدند که هر چیزی به وقتش رخ میدهد. آن ها لجباز و سمج هستند و تا زمانی که به هدفشان نرسند کم نمیآورند. برای این اشخاص ظاهر بسیار مهم است و تمام سعی خود را برای این که ظاهر خوبی داشته باشند میکنند. این ویژگی ممکن است به دلیل کمبود اعتماد به نفس باشد. کسانی که به این حالت مینشینند معمولا هر انتقادی را نیز به سختی می پذیرند. *~*~*~*~*~*~*~*
📝 ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ اگه بچه داشتم، پسر یا دختر، ازش نمیپرسیدم "مشقهاتو نوشتی یا نه؟" میگفتم
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ یک - روز خود را با شکرگذاری شروع کن دو - همان طور با دیگران رفتار کن که دلت می خواهد با تو رفتار شود سه - در هر وضعیتی سعی کن بیشتر جنبه های مثبت را ببینی و بر روی آنها تمرکز کنی چهار - از کنترل کردن همه چیز دست بردار هر موقع که بخواهی اوضاع و شرایط زندگی را کنترل کنی ، حالت اضطراب و فشار عصبی به تو دست می دهد که همین باعث تولید انرژی منفی می شود پنج - زندگی پر از صلح و صفا را تجسم کن ذهن تو هم مثل ذهن بیشتر مردم به افکار منفی معتاد شده است. لازم است آگاهانه این اعتیاد را ترک کنی تا انرژی مثبت جذب شود شش - نگران آینده نباش، تنها برنامه ریزی کن و به حضرت حق توکل کن هر آنچه که قرار است رخ دهد ، عملی می شود. کاری هم ازدست تو بر نمی آید. در اصل هر آنچه را که تو از بابت آن نگران هستی ، در اکثر مواقع روی نمی دهد. پس چرا انرژی ات را روی نگرانی هدر می دهی؟ هفت - از دلخوری دست بردار هشت - دلت می خواهد انرژی مثبت جذب کنی! سری به طبیعت بزن نه - در مقابل دیگران جبهه نگیر دست از جبهه گیری بردار تا مردم جذب طبیعت آرام تو شوند
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم