♦♦---------------♦♦ آخرين روز مدرسه تمام شود و بوی نان پنجره ای های مادربزرگ، تا سر كوچه بيايد برايم پيراهنی سفيد با آستين های پف و سارافون جين خريده باشند و كفشهای بندی قرمز كه دلم برايش غنج برود و كتاب قصه ی " دخترک دريا " با جلد شميز پدر بزرگم زنده باشد و سنگک بدست وارد خانه مان شود و پشت سرش " مادر بزرگ " با خنچه ای بر سرش از عيدی های رنگارنگ ما دلم شمعدانی های سرخ كنار حوض مان را ميخواهد بنفشه ها و اطلسی ها و " مادرم " صدا كردنِ عاشقانه ی پدرم را دلم تماشا ميخواهد وقتی دقت ظريف گره كراواتش را در گوشه ای از آينه تماشا ميكردم دلم خنده های جوان مادرم را ميخواهد، وقتی هزار بار زيباتر ميشد دلم يک عيد قديمی ميخواهد يک عيد واقعی كه در آن تمام مردم شهر بی وقفه شاد باشند نه كسی عزادار آخرين پرواز باشد نه بيم بيماری، تن شهر را بلرزاند عيدی كه دنيا ما را قرنطيه نكند دلم، يک عيد قديمی ميخواهد بدون ماسک، بدون احتكار بدون اينهمه رنج و دلهره ..*~~~~~~~*..
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ راسته كه خدا از روح خودش تو بدن انسان دميد چند وقت پيش با پدر و مادرم رفته بوديم رستوران كه هم آشپزخانه بود هم چند تا ميز گذاشته بود براي مشتريها افراد زيادي اونجا نبودن، 3 نفر ما بوديم با يه زن و شوهر جوان و يه پيرزن پير مرد كه نهايتا 60-70 سالشون بود ما غذا مون رو سفارش داده بوديم كه يه جوان نسبتا 35 ساله اومد تو رستوران يه چند دقيقه اي گذشته بود كه اون جوانه گوشيش زنگ خورد، البته من با اينكه بهش نزديك بودم ولي صداي زنگ خوردن گوشيش رو نشنيدم بگذريم شروع كرد با صداي بلند صحبت كردن و بعد از اينكه صحبتش تمام شد رو كرد به همه ما ها و با خوشحالي گفت كه خدا بعد از 8 سال يه بچه بهشون داده و همينطور كه داشت از خوشحالي ذوق ميكرد روكرد به صندوق دار رستوران و گفت اين چند نفر مشتريتون مهمونه من هستن ميخوام شيرينيه بچم رو بهشون بدم به همشون باقالي پلو با ماهيچه بده، خوب ما همهگيمون با تعجب و خوشحالي داشتيم بهش نگاه ميكرديم كه من از روي صندليم بلند شدم و رفتم طرفش، اول بوسش كردم و بهش تبريك گفتم و بعد بهش گفتم ما قبلا غذا مون رو سفارش داديم و مزاحم شما نميشيم اما بلاخره با اسرار زياد پول غذاي ما و اون زن و شوهر جوان و اون پيره زن پيره مرد رو حساب كرد و با غذاي خودش كه سفارش داده بود از رستوران خارج شد خب اين جريان تا اين جاش معمولي و زيبا بود ، اما اونجايي خيلي تعجب كردم كه ديشب با دوستام رفتيم سينما كه تو صف براي گرفتن بليط ايستاده بوديم، ناگهان با تعجب همون پسر جوان رو ديدم كه با يه دختر بچه 4-5 ساله ايستاده بود تو صف از دوستام جدا شدم و يه جوري كه متوجه من نشه نزديكش شدم و باز هم با تعجب ديدم كه دختره داره اون جوان رو بابا خطاب ميكنه ديگه داشتم از كنجكاوي ميمردم، دل زدم به دريا و رفتم از پشت زدم رو كتفش، به محض اينكه برگشت من رو شناخت، يه ذره رنگ و روش پريد، اول با هم سلام و عليك كرديم بعد من با طعنه بهش گفتم ماشالله از 2-3 هفته پيش بچتون بدنيا اومد و بزرگم شده، همينطور كه داشتم صحبت ميكردم پريد تو حرفم گفت، داداش او جريان يه دروغ بود، يه دروغ شيرين كه خودم ميدونم و خداي خودم ديگه با هزار خواهشو تمنا گفت .... اون روز وقتي وارد رستوران شدم دستام كثيف بود و قبل از هر كاري رفتم دستام رو شستم، همينطور كه داشتم دستام رو ميشستم صداي اون پيرمرد و پير زن رو شنيدم البته اونا نميتونستن منو ببينن كه دارن با خنده باهم صحبت ميكنن، پيرزن گفت كاشكي مي شد يكم ولخرجي كني امروز يه باقالي پلو با ماهيچه بخوريم الان يه سال ميشه كه ماهيچه نخوردم، پيرمرده در جوابش گفت، ببين امدي نسازيها قرار شدبريم رستوران و يه سوپ بخريم و برگرديم خونه اينم فقط بخاطر اينكه حوصلت سر رفته بود، من اگه الان هم بخوام ولخرجي كنم نميتونم بخاطر اينكه 18 هزار تومان بيشتر تا سر برج برامون نمونده همينطور كه داشتن با هم صحبت ميكردن او كسي كه سفارش غذا رو ميگيره اومد سر ميزشون و گفتچي ميل دارين، پيرمرده هم بيدرنگ جواب داد، پسرم ما هردومون مريضيم اگه ميشه دو تا سوپ بايه دونه از اون نوناي داغتون برامون بيار من تو حالو هواي خودم نبودم همينطور اب باز بودو داشت هدر ميرفت، تمام بدنم سرد شده بود احساس كردم دارم ميميرم، رو كردم به اسمون و گفتم خدا شكرت فقط كمكم كن، بعد امدم بيرون يه جوري فيلم بازي كردم كه اون پير زنه بتونه يه باقالي پلو با ماهيچه بخوره همين ازش پرسيدم كه چرا ديگه پول غذاي بقيه رو دادي ماها كه ديگه احتياج نداشتيم، گفت داداشمي، پول غذاي شما كه سهل بود من حاضرم دنياي خودم و بچم رو بدم ولي ابروي يه انسان رو تحقير نكنم اين و گفت و رفت يادم نمياد كه باهاش خداحافظي كردم يا نه ولي يادمه كه چند ساعت روي جدول نشسته بودم و به دروديوار نگاه ميكردم و مبهوت بودم
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ زندگى ماشده خاله بازى گير افتاديم تو دنياى مجازى گير افتاديم خودمونو باختيم چه دنياى عجيب غريبى ساختيم كى واسه عشقش نامه مينويسه؟ چشم كى هر شب ازجدايى خيسه؟ كی ديگه قبل خواب كتاب ميخونه بازم سوال بى جواب ميمونه ؟ صبح تاغروب تو يوتيوب توييتر شب تا صبحم تو چت روماشرو ور نميشه فهميد ديگه كى با كيه وقتى كه فيس هممون بوكيه چقد بگم ديگه منو تگ نكن ؟ اخلاق من خوبه منو سگ نكن بعيده كه بازم بيام تو والت اما بجاش با سر ميرم توالت مىگى كاش اين فاصله رو كم كنى چقد ميگيرى منو لايكم كنى ؟ پز ميدى هى به تعداد فرندات به فيل اسبى كه شدن كيش و مات نوشتى ظرفيت تمومه مردم دوستاى نو بيان تو پيج بيستم با عكس تابلوت كه رو وال گذاشتى دشمناتم ميان براى اشتى اگه بيان پاى تو رو ببوسن بهتر از اينه كه تو كف بپوسن مرتيكه سن خر پيرو داره پيام اى لاو يو واست ميذاره شيطونه ميگه با دو تا پا بپريم دهن مهن يارو........ بگذريم بازار تو اگه زيادى داغه از بركات عمل دماغه هلو شدى پريدى تو حلقم! يادت مياد يه روزى بودى شلغم؟ با فو تو شاپ ميمونو داف ميكنن تك تك اندامتو صاف ميكنن ميخواى حماقتو تمومش كنى ؟ موى توى دماغتو مش كنى قيافه رو خدا داده بمون پاش هرجورهستى باش ولى خودت باش ما بازى خورديمو اونا راضين اوناى كه شاهد اين بازين وقتى كه كارى واسه ما نداشتن هر چى بيكاره سر كار گذاشتن منى كه از من مجازى سيرم كاش در ديوارمو گل بگيرم ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ به آرامی آغاز به مردن می کنی اگر سفر نكنی اگر كتابی نخوانی اگر به اصوات زندگی گوش ندهی اگر از خودت قدردانی نكنی به آرامی آغاز به مردن میكنی زمانی كه خودباوری را در خودت بكشی وقتی نگذاری دیگران به تو كمك كنند به آرامی آغاز به مردن میكنی اگر برده عادات خود شوی اگر همیشه از یك راه تكراری بروی اگر روزمرّگی را تغییر ندهی اگر رنگهای متفاوت به تن نكنی یا اگر با افراد ناشناس صحبت نكنی تو به آرامی آغاز به مردن میكنی اگر از شور و حرارت از احساسات سركش و از چیزهایی كه چشمانت را به درخشش وامیدارند و ضربان قلبت را تندتر میكنند دوری كنی تو به آرامی آغاز به مردن میكنی اگر هنگامی كه با شغلت یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نكنی اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نكنی اگر ورای رویاها نروی اگر به خودت اجازه ندهی كه حداقل یك بار در تمام زندگیت ورای مصلحتاندیشی بروی تو به آرامی آغاز به مردن میكنی امروز زندگی را آغاز كن امروز مخاطره كن امروز كاری كن نگذار كه به آرامی بمیری *0*0*0*0*0*0*0*
♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ مورچه و سليمان نبی(ع) روزي حضرت سليمان(ع) در كنار دريا نشسته بود، نگاهش به مورچه اي افتاد كه دانه گندمي را با خود به طرف دريا حمل مي كرد. سليمان همچنان به او نگاه مي كرد كه ديد او نزديك آب رسيد. در همان لحظه قورباغه اي سرش را ازآب بيرون آورد و دهانش را گشود. مورچه به داخل دهان او وارد شد و قورباغه درون آب رفت. سليمان مدتي در اين مورد به فكر فرو رفت و شگفت زده فكر مي كرد. ناگاه ديد آن قورباغه سرش را از آب بيرون آورد و دهانش را گشود. آن مورچه از دهان او بيرون آمد ولي دانه گندم را همراه خود نداشت سليمان(ع) آن مورچه را طلبيد و سرگذشت او را پرسيد. مورچه گفت: «اي پيامبر خدا! در قعر اين دريا سنگي تو خالي وجود دارد و كرمي درون آن زندگي مي كند. خداوند آن را در آنجا آفريد. او نمي تواند از آنجا خارج شود و من روزي او را حمل مي كنم خداوند اين قورباغه را مأمور كرده مرا درون آب دريا به سوي آن كرم حمل كرده و ببرد. اين قورباغه مرا به كنار سوراخي كه در آن سنگ است، مي برد و دهانش را به درگاه آن سوراخ مي گذارد. من از دهان او بيرون آمده و خود را به آن كرم مي رسانم و دانه گندم را نزد او مي گذارم و سپس باز مي گردم و به دهان همان قورباغه كه در انتظار من است وارد مي شوم. او در ميان آب شنا كرده مرا به بيرون آب دريا مي آورد و دهانش را باز مي كند و من از دهان او خارج مي شوم سليمان به مورچه گفت: وقتي كه دانه گندم را براي آن كرم مي بري آيا سخني از او شنيده اي؟ مورچه گفت: آري. او مي گويد:
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ اول از همع تولد شیخ الاشیاخ خنگولستانو تبریک میگم یا شیخ ان شاءالله که سالهای سال به خوشی و شادی و سلامتی زندگی کنین و عمر طولانی و پر برکتی داشته باشین و تک تک لحظات وثانیه های زندگیتون زیبا و مفرح باشه 😁 (البت مفرخ هم خوب بید😅) 💟💟💟💟💟💟💟 مردان متولد تیر👦 متولدین این ماه عموماً با گذشت، خدا ترس و مورد محبت پدر و مادر هستند. اغلب كارشان منظم و پول فراوان بـه دست میآورند. اما بعضاً آنرا در جای غیر ضروری خرج میكنند. آنان دوست و دشمن رابه خوبی تشخیص نمیدهند و گاه گرفتار تهمت میشوند. بطور كلی در زندگی ممكن اسـت گرفتار مشكلات زیاد شوند متولدین این ماه شوخ طبع و دل پاك هستند، اما زبانی تند دارند. هم چنین افرادی مهربان و پرشور و عاشق پیشه هستند. اینان اغلب نشانی بر سینه دارند كه علامت نجابت اسـت. این افراد روی بعضی رنگها حساسیت دارند و بـه صورتی، سرمهاي و گاه قهوهاي علاقه نشان میدهند. بهتر اسـت رابطهشان رابا خویشان قطع نكنند. اینان فرزند زیاد خواهند داشت . متولدین این ماه اغلب بیمار میشوند و بیشتر از ناحیه پا آسیب میبینند. چیزهی گرم و تر برای آنان نافع اسـت. اگر از سن 5 سالگی بگذرند، عمر طبیعی و گاه طولانی خواهند داشت روزهای یكشنبه و چهارشنبه برای آنان خوش یمن اسـت @~@~@~@~@~@ زنان متولد تیر👧 متولدین این ماه عموماً دارای قدی متوسط و بعضاً بلند بالا، سرخ رو، نیك سیرت و پاكدامن، صبور كمی حسور هستند. دروغ و حرام با انها سازگار نیست. ین زنان بعضاً در زندگی با مشكل و مصیبتی مواجه میشوند كهجز صبر و تحمل و توسل بـه خداوند، چارهاي ندارند. اینان اغلب با چهار خطر در زندگی مواجه میشوند باید از آتش دوری كنند. این زنان بهتر اسـت مراقب گفتار خود باشند تا گرفتار مشكل نشوند. در عین حال هرگاه غمگین شوند و یا با مشكلی مواجه گردند، بهتر اسـت ذكر خدا بگویند تا از غم و مشكلات رهایی یابند. این زنان در روی یكی از اعضاء بدن، نشانی دارند كه آنان را نزد دیگران عزیز میكند ..♥♥.................. یه چیه کوچولو تو پرانتز بگم که این پست صرفا جنبه فان داره😉🌸🌸 و در آخر این که تیر ماهیا تولدتون مبارررککک 🎉🎈🎉🎈🎀🎀🎁🎊🎊🎆🎇✨ *!^^!^^^^!^^!*
*~~~~~~~~* این متن رو ابتدا از بالا به پایین وسپس از پایین به بالا بخوانید امروز بدترين روز بود و سعى نكن منو متقاعد كنى كه در هر روزى، يك چيز خوبى پيدا ميشه چون اگه با دقت نگاه كنيم اين دنيا جاى وحشتناكيه با اينكه بعضى وقتا يك اتفاقات خوبى هم ميافته شادى و رضايت هميشگى نيستند. و اين درست نيست كه همش به ذهن و دل ما ربط داره چون ما ميتونيم شادى واقعى رو تجربه كنيم فقط وقتى در يك محيط خوب باشيم. ميتونيم خوبى رو خلق كنيم مطمئن هستم تو هم موافقى كه محيطى كه توش هستيم تأثير مستقيم داره روى رفتار ما همه چيز در كنترل ما نيست. و تو هرگز از من نخواهى شنيد كه امروز روز خوبى بود. حالا از پايين به بالا بخون *~~~~~~~~*
oOoOoOoOoOoO بخشيدن هميشه كار خوبی تلقی ميشده كلی بهمون توصيه شده، گوشزد شده "تو ببخش " "تو بزرگی كن و ببخش " "بخشش از بزرگانه " خلاصه اونقدر بهمون گفته شد كه به اين ذهنيت رسيديم كه بايد هميشه ببخشيم چون اگه اينكارو نكنيم كوچیكيم، پستيم، بزرگ نيستيم ميدونی آره، بخشيدن خوبه ولی بخشيدن ريسک خیلی بزرگيه بعضی از آدما خيلی زود به خوبی عادت ميكنن بدتر از اون فكر ميكنن که وظيفته وقتی بخشيدی، ميخوان دفعه بعد هم همين كارو كنی اينجا ديگه تو خوب و بزرگ تلقی نميشی اينجا فقط داری سواری ميدی اينجا ديگه اونقدری كوچيک شدی كه طرف ميتونه هركاری كه دلش ميخواد با تو و دلت بكنه و مطمئن هم باشه كه ميبخشيش بخشيدن خوبه آره ببخش ولی نه اونقدر كه سوارت بشن oOoOoOoOoOoO امیررضا لطفی پناه
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم