test
test
test
test
test
test
test
test
روزی ملا نصرالدین به باغی رفت و شروع کرد به هندوانه خوردن
*amo_barghi* *amo_barghi*
و در هنگام رفتن دوتا خربزه درون داخل خورجین خرش گذاشت و هنگام رفتن باغبان با چوبی عصبانی اومد سراغش
گفت اینجا چه میکنی ؟؟
*fosh* *fosh*
ملا نصرالدین گفت داشتم با خرم داشتم از مسیر عبور میکردم یهو یه باد شدید اومد و به باغت پناه آوردیم
*mahi* *mahi*
باغبان گفت خربزه ها رو برا چی کندی ؟
*jar_o_bahs*
گفت در باغ تو که اومدیم یهو باد شدید دیگه ایی اومد برا اینکه باد نبره آویزون بوته ها شدم و اونها کنده شد
*bi_chare* *bi_chare*
باغبون گفت برای چی داخل خورجین خرت گذاشتی ؟؟
*bi asab* *bi asab*
ملا نصرالدین گفت
ترسیدم خرم را باد ببره گفتم سنگین ترش کنم
*ey_khoda* *ey_khoda*
باغبان گفت پس چرا نمیترسی خودت رو باد ببره ؟
*bi asab* *bi asab*
مُلا گفت یک ساعته دارم به همین فکر میکنم ولی به جوابی نتونستم برسم
:khak: :khak:
be name khoda
created by khengoolestan developer
↓start log↓
prossec for config filiping slider
config fliping slider ok
|
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم