oOoOoOoOoOoO بهت گفته بودم "تنها دلخوشیم تو زندگی تویی" تنها دلخوشیِ یه نفر بودن میدونی یعنی چی؟ یعنی اینکه حال دلش فقط باتو خوبه کیفش فقط با تو کوکه لبش فقط باتو خندونه فکرش فقط با تو آرومه و خیالش فقط باتو تخته بهت گفته بودم "تنها دلخوشیم تو زندگی تویی" که بچسبی به زندگیم و از تنگ دلم تکون نخوری ولی انگار نشنیدی صدامو رفتی پیِ دلخوشی های خودت و به این فکر نکردی که وقتی تنها دلخوشیِ یه آدم رو ازش بگیری دست از زندگی میکشه و دچار یه مرگ تدریجی میشه oOoOoOoOoOoO ریحان دال پی نوشت: ی نصیحت خواهرونه عادما رو هیچ وقته هیچ وقتتتت جزو دلخوشیاتون قرار ندین دیر یا زود از دسشون میدینو زندگیتون بهم میریزه اونا نمیفهمنننننن و میرنو نابودتون میکنن 😊
*0*0*0*0*0*0*0* تغییر کرده اون چیزایی که زندگی تغییرشون داد اون چیزایی که واسه منو تو عادیه اما واسه دیگران نه چه سخته به فک کردن به حرفای بی بند و بار مردم به زخم زبوناشون که بی هوا مثله تیر پرتاب میشن اون تیرای زهراگینشون بهت میخوره چقدر درد داره اون اه هایی که میکشیو کی تحمل میکنه جز خودت؟ واست سخته و زندگی میکنی به یه جایی میرسی دوروبرتو مه گرفته که نمیبینی حتی خودت و زندگیتو ادمایی که زخم زبون میزدنو حتی ادمای مهربون زندگیتو وقتی سرتو بالا بگیری یه اسمون سیاهه یه قلب که دیگه قلب نیست یخ بسته گرمای دلپذیر مهربونی نزار بگذره اون قلب گرم و دستای وصل شده ی ادما به هم نزار اشکات هر شب بشوره صورتتو که سیاه بشه زندگیت که ترک برداره قلب قلبای مهربون ادما تو زندگیت به ظالم ترین ادما فرصت بده فرصتی که با فرصت اول فرق داره یک فرصت دوم فقط ماله تو و دیگرانه گذرعمر و از دست خواهی داد اما از دقیقه های فرصت دوم استفاده کن ادمای زندگیت و نگه دار اما نه به هر قیمتی اگه میبینی تموم شده برشون نگردون نفس بکش *0*0*0*0*0*0*0* خیلی چیزارو این زندگی تغییر داد اون چیزایی که واسه منو تو عادیه اما واسه دیگران نه خیلی سخته که بخوای حرفهای بی بند و بار مردمو بشنوی و تحمل کنی و سخت تر از اون اینه که تا مدتها یا شایدم تا همیشه اون حرفا میان تو مغذتو دیگه از ذهنت بیرون نمیرن چه زخم زبونایی که نشنیدی!زخم زبونایی که مثل تیر به طرفت پرتاب میشن...تیرهای زهراگینی که با برخوردشون بهت کلی دردو با خودشون به همراه میارن میدونی چیه؟!هیشکی حوصله ی شنیدن آه هاتو نداره!...آخه آه هایی که از ته دل میکشی رو کی تحمل میکنه جز خودت؟ اونقدر تو زندگیت قلبتو شکوندن که دیگه قلبت قلب نمیشه!دیگه حواست به خودتم نیست...چه برسه به اینکه بخواد حواست به آدمهای خوبی که اطرافت هستن باشه...چه برسه حواست به دلایی باشه که صادقانه دوست دارن همه ی اطرافت پر شده از سیاهی،از تاریکی از پوچی...قلبت از سردی آدمایی که دوسشون داشتی و کلمه ای به زبون نیوردی یخ زده...اما دیگه حواست به آدمایی که میتونی سردیو قلبتو با گرمای مهر و لطفشون آب کنی نیست...اصلا حواست نیست همچین آدمایی هم وجود دارن از من میشنوی به آدمایی که شاید تو زندگیشون خطایی مرتکب شدن،از روی جاهلیت و یا از روی بچگی،یه فرصت دوباره بده این فرصت دوم فرق میکنه با فرصت اول...این فرصت فقط ماله خودته و دیگری...بزار خودشونو بهت ثابت کنن،بهشون فرصت بده شاید لیاقتشو داشته باشن آدمایی که رفتنین رو نخواه به زور تو زندگیت نگهشون داری...اگه دوسشون داری برای موندنشون تلاش کن ولی نه به هر قیمتی از زندگیت تا میتونی لذت ببر مگه چند روز فرصت داری برای زندگیت؟؟؟ ویرایش داده شده ی متن اول توسط Sepideh.MJ متن اولیه رو دوستم نوشته بود بعد من اومدم تغییرش دادم شد این متن دومیه امیدوارم خوشتون بیاد😊🖤 ..*~~~~~~~*..
o*o*o*o*o*o*o*o دیدی بعضی وقتا که بدجور دلت میخواد نگاهش کنی و خودتو توی دریای چشمانش غرق کنی...بشدت اعصابت بهم میریزه؟ میدونی چرا؟ من بهت میگم چرا چون خیلی وقته که نیست چون خیلی وقته که ازش خبری نداری چون خیلی وقته که صداشو نشنیدی بعضی اوقات وقتی میرم جلوی آینه و به خودم خیره میشم به راحتی غم خاصیو میتونم تو چشمام ببینم،اینجاس که یهو بدون دلیل اشکام جاری میشن...وقتی به اشک ریختن خودم خیره میشم بی اختیار دستامو دور خودم حلقه میکنم و با خودم زمزمه میکنم عزیزم گریه نکن!عزیزم من پیشتم،خودم برات لالایی میخونم تا خوابت ببره!عزیزدلم من از سحر تا غروب پیشتم آری،من جای اونم با خودم حرف میزنم اما ناگهان به خودم میام و این شعر به یادم میاد سخت است بخندی و دلت غم زده باشد هر گوشه ای از پیرهنت نم زده باشد سخت است به اجبار به جمعی بنشینی وقتی دلت از عالم و آدم زده باشد . . . ولی میدونی سخت ترین حالتش چیه؟؟ اینه که حرفهای دلتو به کسایی میزنی که فکر میکنی میتونن درکت کننن...فکر میکنی این افراد همونایین که هیچ وقت پشتتو خالی نمیکنن اما بی خبر که تنها کسایی که میتونن از همه بهتر درکت کنن و پشتتو هیچ وقت خالی نمیکنن،خودتی و خدات آهنگی رو پلی میکنی و با چشمانی اشکی به بیرون پنجره خیره میشی که مبادا او رهگذر همین خیابانها باشد و تو رفتنش را حتی برای بار دوم هم که شده از دست بدهی درست مثل همون چند سال پیشی که لحظه های دور شدنشو شمردی و اون برای همیشه از نظرت ناپدید شد همین خیلی راحت...ناپدید شد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ Sepideh.MJ
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ باران داری با کشورم چه میکنی؟ ما آب را برای آبادی میخواستیم، نه ویرانی، حواست هست؟ آمدی و همه چیز را به هم ریختی؟ آمدی و آسمان را به زمین دوختی بی انصاف؟ صدایِ ترس و اضطرابِ این مردمِ خسته از درد، برای لحظه ای هم تنت را نلرزاند؟ صدایِ آهِ کوچه و خیابان هایِ دلشکسته ی سرزمینم را نشنیدی؟ کاش میدانستی ما آنقدر رویِ لطف و مهربانی ات حساب کرده ایم که نه سدهایمان برای روزهایِ خشمِ تو محکم بود، نه رودخانه هایمان وسیع، نه مدیریت هایمان بحرانی ما فقط بعد از شکسته شدن، هشدار میدهیم و کار که از کار گذشت، دنبالِ چاره میگردیم کاش میدانستی این مردم چقدر بی پناهند و کمی منصفانه تر میباریدی آهسته ببار باران اینجا هیچ چیز سرِ جای خودش نیست که یا غرقِ سیلاب میشویم، یا لب هایمان از تشنگی ترک بر میدارد
دوستم نــــداره ؟ فـــدای ســــــــــرش من یــه نــــفـــــری اندازه ی جــــفـــتــــمون دوســـــش دارم ****►◄►◄**** ضربه خوردیم و شکستیم و نگفتیم چرا؟ ما دهان از گله بستیم و نگفتیم چرا؟ جای " بنشین " و " بفرما " " بتمرگی " گفتند ما شنیدیم و نشستیم و نگفتیم چرا؟ تو نگفتیم و " شمایی " نشنیدیم و هنوز ساده مثل کف دستیم و نگفتیم چرا؟ دل سپردیم به آن " دال " سر دشمن و دوست دشمن و دوست پرستیم و نگفتیم چرا؟ چه " چراها " که شنیدیم و ندانیم چرا ما همین بوده و هستیم و نگفتیم چرا؟ ^^^^^*^^^^^ دندانپزشک آخرین دندان گرگ را کشید نگاهی به صورت گرگ انداخت و پوزخندی زد گرگ زیر لب گفت: بخند… این است عاقبت گرگی که عاشق گوسفندی شده باشد ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ هنگامی که لیلی و مجنون ده ساله بودند روزی مجنون در مکتب خانه پشت سر لیلی نشسته بود استاد سوالی را از لیلی پرسید لیلی جوابی نداد ، مجنون از پشت سر آهسته جواب را در گوش لیلی گفت اما لیلی هیچ نگفت استاد دوباره سوال خود را پرسید و باز مجنون در گوش لیلی و باز لیلی هیچ نگفت و بعد از بار سوم استاد لیلی را خواند و چوب را بر پای لیلی بست و او را فلک کرد لیلی گریه نکرد و هیچ نگفت بعد از کلاس ، لیلی با پای کبود لنگ لنگ قدم بر می داشت که مجنون عصبانی دستش را بر بازوی لیلی زد و گفت دیوانه ، مگر کر بودی که آنچه را به تو گفتم نشنیدی و یا لالی که به استاد نگفتی لیلی اشکش در آمد و دوید و رفت . . . . . .. استاد که شاهد این منظره بود پیش رفت و گوش مجنون را کشید و گفت لیلی نه کر بود و نه لال ، از عشق شنیدن دوباره صدای تو ، فلک را تحمل کرد و دم بر نیاورد اما از ضربه اهسته دست تو اشکش در آمد من اگر او را به فلک بستم استادش بودم و حق تنبیه او را داشتم اما تو عشق او بودی و هیچ حقی برای سرزنش کردنش نداشتی مجنون کاش می فهمیدی که لیلی کر شد تا تو باز گویی ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ازديوانه اى پرسيدند:چه کسى دوست دارى؟ ديوانه خنديد و گفت عشقم .گفتندعشقت کيست ؟؟ گفت عشقى ندارم خنديدند و گفتند براى عشقت حاضرى چه کارهاى بکنى...؟ گفت عاقلانه نميشوم ،نامردى نميکنم،خيانت نميکنم، دور نميزنم،دورغ نميگم ، تنهايش نمى گذارم، خودم را فدايش ميکنم به اوگفتند اگر عشقت تنهايت گذاشت بى وفاى کرد خيانت کرد چه...؟ اشک درچشمان ديوانه حلقه بست وگفت اگربامن اينکار را نميکرد که...ديوانه نميشدم ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ نباید گوشیش زیاد دستش باشه چون دختره نباید صدای اهنگو چه تو اتاقش چه تو ماشینش زیاد کنه چون دختره نباید شب تو خیابون قدم بزنه چون دختره نباید با یکم لباس راحت تر ورزش کنه چون دختره نباید تو پارک موقع والیبال یا بدمینتون سر و صدا کنه و خوش بگذرونه چون دختره نباید تو خیابون واسه تفریحم شده ادا در بیاره چون دختره نباید تو گرما استین کوتاه بپوشه و موهاشو تو هوای باز خنک کنه چون دختره نباید با صدای بلند بخنده چون دختره نباید تنهایی تا دیروقت بیرون باشه⚠️چون دختره نباید از یکی خوشش بیاد و بره سمتش چون دختره نباید دفعه اول1⃣ ابراز علاقه کنه هرچقدرم که عاشق باشه چون دختره. . ⚠نباید ⚠️ چون دختره ️ چون ملت اونقد بیکارن حرف دربیارن چون ما هنوزم درک نکردیم دخترم میتونه و لازم داره خوش باشه چون اونقد احمقیم به پسری که با ده تا دختره هیچی نمیگیم ولی منتظریم یه دختر یه ذره بیاد سمت پسرا تافوری بگیم طرف هرزس چون هنوز این جماعت نفهمیدن دختر هم دل داره ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم