♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ چقدر پاییز شده چقدر این حال و هوا شال و کلاه و آستینهای پایین کشیده از سرما میطلبد، یا نشستن کنار پنجره و هورت کشیدن یک لیوان چای داغ، یا پناه گرفتن زیر پتو و استشمام بوی نارنگی و خوابیدن میان لالایی خاطره انگیز برگها و بادها چقدر میطلبد که چتر برداری و زیر قطرات گاه و بیگاه باران قدم بزنی و یقهی پیراهنت را از شدت باد و سرما بالا بکشی، که دستهایت را توی جیب ببری و از سرما بلرزی، که باد بزند و قطرات باران روی گونه و پلکهایت بریزد چقدر این هوا تنهایی نمیچسبد که حیاتی است هر پاییز کسی کنارت باشد و با تو حرف بزند، کسی کنارت باشد و تو را بغل کند، کسی کنارت باشد و با تو چای بنوشد، کسی کنارت باشد که برایت شعر بخواند و دستهای یخ زدهات را میان دستهای گرمش بگیرد چقدر این هوا یک دوست کم دارد، یک رفیق، یک آدم خوب... کسی که حقیقتا حرفهای تو را میفهمد و دیوانگیهای تو را میپذیرد، کسی که به تو حق میدهد هر پاییز، از خودت بیخود باشی و هوا که به هم ریخت، به هم بریزی هوا کِی وقت کرد اینهمه پاییز شود و ما کِی وقت کردیم اینهمه تنها باشیم؟ ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ نرگس صرافیان طوفان
^^^^^*^^^^^ با زنگ گوشی که برای ساعت هفت کوک کرده بودم از خواب بیدار شدم هر چند خواب من دیگر خواب نبود. امروز درست یکسال میشد که در خواب و بیداری با خاطره هایش میگذراندم. لباس هایم را که از شب آماده گذاشته بود را بر تنم کروم و در آخر شال مشکی را بر سر انداختم، اصلا در این یکسال غیر از رنگ مشکی رنگ دیگری نمی شناختم. مامان و بابا نه ماه میشد که رفته بودند ترکیه و من تنها بودم. سوار ماشین مشکی شاسی بلندم شدم و به سمت گلخانهی همیشگی رفتم. آقا داود با دیدنم آهی کشید و لبخند غمگینی زد. با ناراحتی که در صدایش مشهود بود گفت: سلام آبجی، خوش اومدی. ممنون، آقا داود. اومدم گل بگیرم برا... نگذاشت حرفم را تمام کنم. چند بار سرش را تکان داد و نا محسوس نم چشمانش را گرفت و گفت: یه گشتی بزن هر کدوم رو خواستی برات میارم منم متقابل سرم را تکان دادم و بین گل های رنگ و با رنگ میگشتم و عطر گل ها را به ریه هایم تزریق می کردم. از یک ردیفی که گذشتم عطر گل آشنایی بینیام را نوازش کرد. برگشتم و چشمم خورد به گلی که سالها با آن خاطره داشتیم. رفتم نزدیک و شاخه ای را به بینیام نزدیک کردم. ذهنم پرواز کرد به دو سال پیش و درست همینجا - می دونی عسل؟ با سر خوشی جواب دادم: چی رو؟ - من عاشق این گلم، یه حس خاصی بهش دارم. انگار گل دیگری را در بغلش گرفته و جالبش اینه که این دو تا گل در کنار همدیگه زیبا و قشنگاند و تضاد رنگ ملایمی که بینشون به وجود اومده ادم رو به وجد میاره باز هم با صدای بلندی خندیدم و گفتم: چه تحلیل قشنگی. چه نگاه خاصی خوبی به این گل داری. می خوام بیشتر بدونم نگاه عاشقش را به چشانم دوخت و بدون پلک زدنی ادامه داد: این گل بوی خوب و خاصی داره، بخصوص الان که من رو یاد تو میندازه. عسل، این گل نمادی از چشم انتظاری زیبا و شیرینی هست. نشانهای از یک وصال - عسل خانم؟ با صدای داود که شاهد عاشقانه های منو نیما بود به او چشم دوختم اما اون وقتی نگاهش به صورتم افتاد سرش را پایین انداخت. دستی به صورتم کشیدم. صورتم پر از اشک بود. این روز ها حتی اختیار چشمانم هم که بی بهانه و با بهانه می باریدن دست خودم نبود - ببخشید مزاحم شدم. می خواستم بدونم کدوم گل رو انتخاب کردین نگاه پر اشکم را به شاخه گل تو دستم دوختم و گفتم از همین یه دسته گل بدین داود هم که دیگر اختیار اشک هایش دست خودش نبود چشمان نم دارش را روی هم قرار داد و مشغول گلها شد. منم میان گل ها قدم می زدم و خاطرات مثل پتک رو صورتم می خوردند نیما؟ - جانم ببین این گل ها چه خوشگله، من می خوام دسته گل عروسیم از هر رنگ گل رز باشه لبخند جذاب و خواستنی بر لب نشاند و گفت: باشه قبوله اما من گل دامادیم از همون گل های میشه که بهت نشون دادم. چون گلبرگ های سفیدش منم که گل برگ های کوچک لیمویی که تو باشی رو بغل گرفتم و تو رو از خود جدا نمی کنم صدایم را کمی بلند کردم تا به گوش داود برسد آقا داود، بی زحمت یک دسته گل دامادی برام حاظر کن. داود که داشت با گل ها کلنجار می رفت دست هایش بالا خشک شد و با تعجب به من چشم دوخته بود. حتما داشت به این فکر می کرد که دیوانه شدهام گل را با احتیاط و وسواس در ماشین جای دادم و به سمت جایگاه ابدی عشقم رفتم نگاهم که به سمت عکسش افتاد انگار قلبم را چنگ زدند. نیمای من می داند که یکسال دلتنگ آن چشمان گیرایش هستم. می داند که امروز همان تاریخی بود که برای عروسیمان تعین کرده بودیم. دسته گل را روی سنگ سرد گذاشتم سلام نیما، ببین بی معرفت به جای اینکه تو دسته گل عروس رو بیاری من دسته گل تو رو آوردم. نمی خوای بلند بشی. همون دسته گل رو آوردم که آرزوت بود. نیما مگه تو نبودی که می گفتی گل نرگس با غنچه ی لیموییاش خوشگل هست. مگه تو نبودی که می گفتی اگه گلبرگ های بزرگ از گلبرگ های کوچکش جدا بشه زیبایی نداره؟ نیما ببین عسل بدون تو زیبایی نداره. عسل بدون تو معنی نداره. اصلا نامرد تو چرا بهم گفتی نرگس نماد انتظاره؟ یکساله دارم انتظار اومدنت سر قرار همیشگی رو می کشم. نیما الان که تو نمیای من میام پیشت! ببین دسته گلت رو هم میارم ها تو تو بشی دوماد و من بشم عروس. دیگه نمی خوام انتظار بکشم تیغ را در رگ دستم لغزاندم و سرم را روی گل ها گذاشتم. نیما چقدر با کت و شلوار سفیدش خوشتیپ شده بود. دستش رو دراز کرد و دستم رو گرفت، دسته گلش رو بهش دادم
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ خدایا آمدهام برای حال مردم کشورم دست به دامانت بگیرم و دعا کنم برای خاطر دلهای بیقرار و سینههای داغداری که از تباهی و دردها گریختهاند و امیدشان به نگاه و دستان مهربان توست ناامیدشان نکن خدا دلم گرفته از این روزهای سردی که هرثانیه داریم در آتش اضطراب ناگزیر آن میسوزیم و گرم نمیشویم، دلم گرفته از شرایطی که هست از اینکه مردم کشورم را نا آرام و بیقرار میبینم و کاری از دستم ساخته نیست از اینکه نمیشود پنهان کنم که چقدر ترسیده و چقدر بیتابم اینروزها میترسم آخر خسته از انتظار و ناامید از معجزه شویم چقدر نیاز دارم بیایی و کنار گوشم آرام بگویی؛ نگران نباش، خودم درستش میکنم خودم مراقب عزیزانت هستم، خودم حواسم به همه چیز هست، نگران نباش خداااا! رهایمان نکن میان اینهمه درد ما بدون تو کودکان گم شده در دل شبهای تاریک یک بیابانیم دستان ما را بگیر که میترسیم از سیاهی، دستان ما را بگیر ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ نرگس صرافیان طوفان
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ من خدایی دارم که پدرانه و عاشقانه هوای بی پناهی ام را دارد به من سخت می گیرد تا سرسخت شوم ، خودم را باور کنم ، و روی پای خودم بایستم گاهی رهایم می کند تا گم شوم و از دور مراقب است تا ببیند چطور مسیر را پیدا می کنم و موفق می شوم و هرکجا که لازم شد دستانم را می گیرد و هدایتم می کند ، بی آنکه حواسم باشد مرا لبه ی پرتگاه می برد تا از ترسِ افتادنم ، پرواز را بلد شوم ، ولی من خودم بارها زمان اوج گرفتنم ، آغوش مهربانش را پشت سرم دیده ام که محتاطانه در تمام شرایطی که ترسیده بودم ، مراقبم بود و هوایم را داشت در تمام لحظاتی که اشک می ریختم و فکر می کردم هیچکس را ندارم ؛ او بود و دلداری ام می داد او بود و نوازشم می کرد او بود و برایم اتفاقاتِ خوب می فرستاد تا لبخند بزنم و لبخند می زد ، وقتی که پیروز می شدم من اما نمی دیدم من اما نمی فهمیدم او همیشه بود او همیشه هست کسی که یک نگاه مشتاقِ پدرانه اش برای قوی تر شدنم کافیست و من عاشق و سرسپرده ی همان خدایی ام که دارد هر روز و به هر طریقی که شده از من آدمِ بهتری می سازد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ نرگس صرافیان طوفان
oOoOoOoOoOoO ! جانا کجایِ جهانی بدونِ من ؟! برگرد ؛ بی تو ، نبضِ جهانم نمی زند با شانه ها و آینه ها ، قهر کرده ام لکنت گرفته قلبِ زمانم ، نمی زند !!! oOoOoOoOoOoO "نرگس صرافیان طوفان"
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ تمام قد می ایستم به حرمتِ باورهای جسورانه ای که داشته ام و اهداف روشنی که در هزارتوی ذهنم انباشته ام با تمام توانم به پیش می روم زمین می خورم و دوباره می ایستم ، زخمی می شوم و ادامه می دهم اگرچه چراغی نیست ، راهی نیست ، پناهی نیست ؛ من آرامم به اینکه سختی ها همیشه مرا قوی تر می کنند من آدمِ تسلیم نشدنم ، آدمِ کم نیاوردن ، ایستادن ، فتح کردن وَ همین روزها به مقصد می رسم وَ همین روزها خودم را برای ایستادگی های مدام ، بغل می گیرم و در آغوشِ فراغتی عمیق نفسی تازه می کنم ، خستگی می تکانم ؛ وَ در امنیتِ هیچ مقصدی متوقف نمی شوم ! من زنده ام به عبور و استمرار و رسیدن زنده ام به کشف کردن به مقصد می رسم اما توقف نخواهم کرد اما ادامه خواهم داد برای من هیچ مقصدی پایانِ راه نیست ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ نرگس صرافیان طوفان
♥♥.♥♥♥.♥♥♥ جسارت داشته باش و زندگی کن اما جوری که خودت دوست داری نه جوری که دیگران از تو انتظار دارند مهم نیست که تا مقصدت می رسی یا نه و مهم نیست که تمامِ آرزوهایت محقق می شوند یا نه مهم این است که حالِ دلت خوب باشد پس تا میتوانی شاد باش و از لحظه لحظه ی زندگی ات لذت ببر و خودت باش خودت حاکم و معیار و قاضیِ کارهای خودت خودت همه کاره ی دنیای خودت و انگیزه ی آرزوهای خودت تو نیاز به تاییدِ هیچکس نداری نرگس صرافیان طوفان
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم