♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ کودکی ام را که مرور می کنم ، قشنگ ترین قسمت های آن ، تعطیلاتِ آخرِ هفته بود پنج شنبه هایی که با اشتیاقی عمیق ، از مدرسه سمتِ خانه می دویدیم و در سرمان هزار و یک برنامه برای این یک روز و اندی بود و چه بی هزینه شاد بودیم و چه سرخوشانه می خندیدیم برای بچه های امروز نگرانم نگرانم از ذوقی که برای تعطیلاتِ آخرِ هفته هایشان ندارند از کبرای قصه که تصمیمش را گرفت و توی همان روزها و حوالیِ دلخوشی و بارانِ ساده و بی شیله ی کودکیِ ما ، خودش را جا گذاشت از کوکب خانمی که دیگر نیست و چوپانِ دروغگویی که شاید یک شب که ما حواسمان نبود ، گرگ ها آمدند و همراهِ ترس هایِ کودکیِ ما ، او را دریدند امروز بچه ها ساده نیستند ! همه چیز را می فهمند ، هیچ غولی را باور ندارند و از هیچ دیوی هم نمی ترسند و من از این ساده نبودن ، و من از این نترسیدنِ شان ، می ترسم ما کودکانِگی و لبخند را در کودکیِ خودمان جا گذاشتیم ما خودمان را و دلخوشی هایِ ساده ی خودمان را ادامه ندادیم و حالا ما مانده ایم و کودکانی که "کودکانه" نمی خندند که اشتیاقی برای هیچ چیز ندارند که نوساناتِ ارز و تمامِ اخبارِ ریز و درشتِ روز را می دانند کودکانی که زودتر از چیزی که فکرش را می کردیم ، بزرگ شدند و من از این بزرگ شدن های بی مقدمه می ترسم
*~*****◄►******~* فرمانده های گردان گوش تا گوش نشسته بودند آمد تو، همه مان بلند شدیم. سرخ شد، گفت بلند نشید جلوی پای من گفتیم حاجی ! خواهش می کنیم. اختیار داری. بفرمایید بالا باز جلسه بود. ایستاده بود برون سنگر، می گفت نمی آم. شماها بلند می شید قول دادیم بلند نشویم یادگاران، جلد هفت، کتاب شهید خرازی، ص 57 *~*****◄►******~* گفت امشب من این جا بخوابم ؟ گفتم بخواب. ولی پتو نداریم یک برزنت گوشه ی سنگر بود. گفت اون مال کیه ؟ گفتم مال هیشکی. بردار بخواب همان را برداشت کشید رویش. دم در خوابید صبح فردا، سر نماز، بچه ها بهش می گفتند حاج حسین شما جلو بایستید یادگاران، جلد هفت، کتاب شهید خرازی، ص 74
♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ تو به من زندگی ندادی؟ دادی؟ در واقع نه فقط این که زندگی قبلی ام را هم خراب کردی، در همشکستی و تکه تکه اش کردی حالا من به خرابه هایش چه کنم؟ پس کی میخواهد.....دست هایم را به اطراف دراز میکنم هوای خنک شبانه را روی پوستم حس میکنم می بینم دوباره دارم گریه می کنم (ویل، لعنت به تو) زیر لب زمزمه میکنم (لعنت به تو که تنهام گذاشتی) ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ گاهی اوقات برای سلامتی روحی و جسمی ما فقط باید به تصویری بزرگتر نگاه کنیم (دید بلند داشته باشیم) ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ رمان پس از تو اثر جوجو مویز
o*o*o*o*o*o*o*o هر کاری کردیم پشت سرمون حرف زدن هر شکلی هم شدیم پشتمون حرف زدن خودمونی شدیم...... گفتن جلفه سر سنگین شدیم.......گفتن مغروره تا خندیدیم....... گفتن سبکه تا اخم کردیم....... گفتن خودشو میگیره ساده شدیم....... گفتن احمقه تحویل نگرفتیم....... گفتن خود شیفته س خاکی شدیم..... گفتن داره آمار میده حرف زدن و جوابشونو دادیم گفتن دیدی حق با ماست لجش گرفته حرف زدن و جوابشونو ندادیم گفتن دیدی حق با ماست لال شده هر جور شدیم این جماعت بیکار یه چیزی گفتن این مردم هیچ وقت احترام گذاشتن به عقاید همو یاد نمیگیرن پس برای خودت زندگی کن o*o*o*o*o*o*o*o
oOoOoOoOoOoO آدم ها خیلی وقت ها نمی دونن دارن چیکار می کنن میدونی بدیش چیه؟ اینه که دیگه هیچوقت نمیشه زمانو به عقب برگردوند تنها کاری که میتونی بکنی اینه که حسرت گذشته رو بخوری حسرت کارهایی که میتونستی انجام بدی و ندادی بعضی وقت ها دوری آدم ها رو به هم نزدیک تر میکنه آدم شاید بهتر باشه چیزهایی رو در مورد اطرافیانش ندونه oOoOoOoOoOoO سیامک گلشیری
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم