^^^^^*^^^^^
دیدمت چشم تو جا در چشم های
من گرفت
آتشــی یک لحــظه آمد در دلـــم
دامن گرفت
آنقدر بی اختیـــار این اتفــاق
افتاد کـــه
این گناه تازه ی من را خدا
گردن گرفت
^^^^^*^^^^^
نجمه زارع
♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡
به یک پلک تو میبخشم تمام روز و شبها را
که تسکین میدهد چشمت غم جانسوز تبها را
بخوان! با لهجهات حسّی عجیب و مشترک دارم
فضا را یکنفس پُر کن به هم نگذار لبها را
به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم
تو واجب را به جا آور رها کن مستحبها را
دلیلِ دلخوشیهایم! چه بُغرنج است دنیایم
چرا باید چنین باشد؟... نمیفهمم سببها را
بیا اینبار شعرم را به آداب تو میگویم
که دارم یاد میگیرم زبان با ادبها را
غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر
برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقبها را
♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡
❇زنده یاد نجمه زارع❇
❇خدابیامرزدش❇