○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ سلامممممممم گرررررممممم خدمت داعاشیا و آبجیای خنگول مِنگول خوددم😍یعنیا دلم واستون اینقده👌شده بود، بیاین ماچتووون کنم ببینم😚 خب خب خب بریم سر موضوع اصلی😆راستیتش از اونجا که به دلیل این ویروس کرونا مرونا درخانه مبحوس هستیم و من به شخصه کپک زدم😣بخدا شوخی ندارم امروز فهمیدم گلای قالیامون یکیشون با بقیه فرق داره، تازشم فهمیدم تو حموم نمیشه شناکرد چون هرچی آب بیاد بالا از لای در میزنه بیرون عنترو😐خب آره داشتم میگفتم که امکانات آنچنانیم ندارم شکر خدا، من خواستارم که میزگرد تشکیل بدم و جواب سوالایی که تو ذهنم شکل گرفته رو بگیییرم😑از شخیصان شما🙃لدفا جواب بدین مرگ و زندگیه🙏 خب سوال اول اینه که اگه یه خروس به مرغش خیانت کنه بعد ما تخم مرغ دوس دختره مرغشو بخوریم آیا حرامه؟ 😶🐓🐔 سوال دوم:اگه با کرونا مردیم بعد رفتیم اون دنیا گفتن چرا مردی بگیم چی😳بگیم یادم رفت دستامو بشورم؟ یا بگیم یکی خودشو مالید بهم مریض شدم مردم؟! 😲😶 سوال سوم:پسرایی که سیکس پک دارن بعداز قرنطینه چندتا پک دارن؟ سوال چهارم:بنظرتون وقتی میخوای بری بیرون و یکی همین سوال ازت بپرسه تو دادگاه قصاصت میکنن به جرم قتل یا از جرمهای غیرعمد سوال پنجم:آیا پسرانی که موهای دست خود را میزنند و بعداز مدتی سوک میزنند بیرون و آستین کوتاهم میپوشن درک اینو دارن که یه نفر اون پشت ازدیدن موهای تازه سوک زدش احساس قسیون بهش دس داده!!؟ خب دیگه خوبی بدی دیدین حلال کنین ما رفیقیم فردا چشمون توچشم همه زشته 😊 ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
****►◄►◄**** کاش دورانمان کمی عقب تر بود مثلا یک قرن من چادرِ گلدار سرَم میکردم و تو با چند نانِ سنگکِ تازه ، سرِ کوچه می ایستادی تا من از کنارت رد شوم و تو با تمامِ جسارتت به من نانِ داغ تعارف کنی من نگاهم را نجیبانه می دزدیدم و تو ... عاشق تر می شدی ... به این منِ دست نیافتنی مالِ آن دوران اگر بودیم برای دلبری از تو ، آبگوشت های جانانه روی اجاق ، بار می گذاشتم که بویِ دلبرانه اش تا خانه ی شما برسد و تو بیشتر از همیشه عاشقم شوی تا مادرت باز هم از نجابت و خانمیِ دخترِ چادر گلی بگوید و تو قند در دلت آب شود ، و از شرم و وَقارت ، سرخ و سفید شوی و سرت را پایین بیندازی مالِ آن دوران اگر بودیم ؛ تو برای یک لحظه دیدنم ، با تمامِ جهان می جنگیدی چقدر حیف که مالِ آن دوران نیستیم مال آن دوران اگر بودیم کوچه ها پر می شد از مردانی که دلشان می تَپید به خانه برگردند و زنانی که تمامِ کوچه را برای آمدنِ مرد عاشقشان ، آب و جارو می کردند
^^^^^*^^^^^ روی نیمکت چوبی زیر برگهای زرد پارک خالی و خلوت نشسته بود و قوهای خاکستری رنگ را تماشا میکرد و هردو دستش را روی دسته نقره ای عصایش تکیه داده بود و به مرگ می اندیشید در نخستین دیدارش از ژنو، دریاچه آرام و روشن بود با مرغان دریایی اهلی که از دست مردم غذا می خوردند و زنانی با آن یقه های چین دار و چترهای آفتابی ابریشمی که چشم به راه مشتری بودند ک به پریان ساعت شش بعد از ظهر می ماندند اکنون تنها زنی که در دیدرسش بود، زنی بود که روی اسکله خالی گل می فروخت برایش قبول این واقعیت بسیار دشوار بود که زمان میتواند، نه تنها در زندگی او که در تمامی دنیا این همه تباهی پدید آورد ^^^^^*^^^^^ کتاب شب مینا اثر گابریل گارسیا مارکز
کتابی که میخوام معرفی کنم به جرات میگم یکی از قشنگ ترین رمانهایه که خوندم پر از حس خوب، پر از حس زندگی این رمان رو به همه دخترها توصیه میکنم ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ فریادش تمام اتاق رو گرفت صداش پیچید و پیچید و پیچید و مثل یه سیلی محکم خورد به گونه ام متعجب نگاهش کردم. ناباور؛ خون توی رگهام منجمد شده بود فریادش همراه شد با پرت شدن گلدان بلوری که تکه تکه شد و هر تکه اش با صدا به گوشه ای افتاد صورتش قرمز بود تو...تو چیکار کردی؟ خیانت...خیانت به من؟؟ من چه اشتباهی مرتکب شده بودم؟؟ سرش رو خم کرد مرد عصبانی رو به روی من حالا سرش رو خم کرده بود و سعی داشت اشکی که داشت از چشماش می ریخت رو پس بزنه جز عاشقت بودن...جز پرستیدنت...؟؟ این جمله رو گفت و به سمتم حمله کرد پایین دامن پیراهن سفیدم رو به دست گرفتم و پریدم روی سکوی انتهای اتاق با صدای لرزان و وحشت زده به همین غروب آفتاب به بزرگی و عشقت قسم دروغه رگ گردنش بیرون زده بود دستش رو برد تا ضربه ای بهم بزنه تو خودم جمع شدم دلش سوخت شاید. برای خودش؟؟ برای تن ظریف زنی که رو به روش بود؟؟ برای عشقش؟؟ رو دو زانو افتاد شدیم نقل محافل، شدیم سرگرمی زنانی که سبزی پاک می کنن شدیم مثال مادران برای دخترانشون. اشک ریختم اشک ریختم... دستم که به سمت صورتش می رفت برای نوازش رو نیمه راه نگه داشتم جز سکوت چه داشتم بگم تو من رو نابود کردی. دوستم نداشتی؟؟ به دنبال عشق دوره نوجوانی بودی؛ چرا با من ازدواج کردی؟ چرا گذاشتی این طور دوست داشته باشم؟ دوباره عصبانی شد و از جایش پرید و فریاد زد هاااااا؟ چراااااا؟ من بی گناهم....بی گناه ها بی گناه زنی که بوی تن مرد دیگری رو میده....زنی که پشت درختهای توت ته باغ با عشق کودکیش قرار میذاره بی گناه؟؟؟ و من فقط یک جمله دارم برای تکرار و تکرار و تکرار من بی گناهم نگاهی به چشمهای خیسم میندازه چه کنم؟؟ دیگه از من کاری بر نمیاد. بزرگان شهر حکمت رو دادن و اشک می ریزه و اشک می ریزه و من...خیره در نگاه پر از غمش دست هام رو از هم باز میکنم...فریاد می زنم ای اهالی جهل ای مردمان دون و پست بنگرید به من و خوشبختی غبطه بر انگیز من بنگرید و سرم را به سمت مردی که عاشقش بودم...روزی زمانی...میچرخونم و محکم میگم مرا به صلیب بکشید اگر اینگونه این چشمان پر خشم خالی می شود مرا بسوزانید اگر قلب مرد من با خاکستر تن من آتش درونش خاموش می شود...از فریاد آخرم ته گلوم می سوزه و تمام بدنم خیس میشه از عرق از پایین صدای تشویق اومد سهیل: بچه ها عالی بودید....عالی اصلا فکرش رو هم نمی کردم نگاهی به مرد گوشه صحنه سمت چپم انداختم که لبخندی به لب داشت به سمتم اومد و نگاهم کرد ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ رمان بانوی قصه. الناز پاکپور
شهید «علیرضا اشرف گنجویی» در طول مدتی که در جبهه حضور داشت، چندین نامه دلتنگی با همسرش «ملیحه ابراهیمی» رد و بدل کرده است که یکی از این نامهها ، در ۵ شهریورماه سال ۱۳۶۳ نوشته شده است o*o*o*o*o*o*o*o o*o*o*o*o*o*o*o بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم خداوندا! اگر تمامی درختان قلم و تمامی آب دریاها مرکب [شوند]، شاید بازهم توان بازگو کردن احساسات جوشیده از قلب این عاشق دلخسته را در قالب واژهها و کلمات نداشته باشند مقدمتاً با سلام گرم به پیشگاه امام زمان و رهبر کبیر انقلاب اسلامی که در دامان یگانه بانوی عالم بشریت، فاطمه دخت والاگُهر پیامبر تربیت یافتهاند و همچنین عرض سلام به حضور والامقام زنانی که در بستر خونین تاریخ رهرو راه فاطمه و زینب (س) بودهاند و از دامان تعلیم و تربیتشان مردانی به درجات رفیع ایمانی عروج کردند که این مردان خود ورقزننده و سازنده صفحات درخشان تاریخ انسانیت بودند. منجمله خدمت بهترین زن عالم موجود، ملیحه خانم این مادر نمونه در سنگر تعلیم و تربیت ملیحه جان ! الان پنج روز است که از هم جدا شدیم. اما خود میدانی چقدر برایم سخت گذشته [است] باور کن گاهی اوقات فکر میکنم اگر به رضای خداوند متعال فکر نمیکردم، چگونه میتوانستم دوری از عشق جاودانهام ملیحه را تحمل کنم امیدوارم خداوند به ما توفیق عمل برای یاری دینش عنایت فرماید عزیزدلم، ای جگر گوشهام! پس از آنکه لحظه جدایی فرا رسید و با دنیایی از خاطرات خوش و دلی گرفته از غم دوری از هم جدا شدیم، من در مسیر، خودم به تهران رسیدم که همانطور در سایر نامهها گفتم، آقای صافی و خانواده نبودند که از آنجا به سنندج و از آنجا به مریوان آمدم و الان که مشغول نوشتن این نامه هستم و در سنگر نشستهام و ساعت حدوداً ۶ است در مورد آمدنم احتیاج به ذکر نیست، فقط این را بدان که خدا میداند با تمام وجود باور کن معنی این لفظ با تمام وجود اینجا میفهمم که یعنی چه، با تمامی ذرات وجودم هر لحظه میدانی که تمامی به یادت هستم و شاید در هر آن صدها بار، روحم به سویت پرواز میکند و پروانهوار گرد شمع وجود و هستی خودم ملیحه میگردم ملیحه جان! همانطور که ابتدا گفتم به خدا توانایی انعکاس آنچه در سرم دارم در خود نمیبینم و فقط این را بدان که دوستت دارم بیش از هر زمان دیگر و این خود معجزه الهی است که الحمدالله روزبهروز این عشق قلبی بیشتر میشود ملیحه عزیزم! خواهشی که دارم این است که از خودت مواظبت کنی؛ زیرا مطمئن باش راحتی خاطر من، در این منطقه دور افتاده زمانی است که بدانم در کمال صحت و سلامت هستی. بهخصوص که حالا دیگر امانتی داری و جمعاً شدهاید امانتین ملیحه جان! اگر مرا دوست داری به فکر خودت و بچهات باش و مرتب به دکتر برو... اگر در طول این مدت خطایی از من سر زد طلب عفو و بخشش دارم خلاصه اینها همه از ضعف ایمانی ماست، به بزرگواری خودت ببخش. به خدا نمیخواهم نامه را تمام کنم؛ زیرا تمام وجودم صحبت شده و تماماً صحبتهای عاشقانه و از ته دل، ولی امیدوارم بزودی زود از نزدیک دیدارت کنم علیرضا اشرف گنجویی در سال ۱۳۴۱ در مشهد به دنیا آمد و دوران دبستان و راهنمایی را در سرآسیاب فرسنگی کرمان گذراند و در ایام انقلاب بهعنوان یک نیروی فعال در تظاهرات ضدرژیم شرکت میکرد و در فعالیت اجتماعی و فرهنگی نقش اساسی داشت. وی در سال ۱۳۵۹ وارد دانشکده افسری امام علی (ع) و یکی از افسران فعال در عرصه سیاسی شد و با بخش عقیدتی ارتباط قوی داشت علیرضا اشرف گنجویی در سال ۱۳۶۳ وارد جبهه حق علیه باطل شد و در تیرماه سال ۱۳۶۶ در منطقه سومار به شهادت رسید و پیکر مطهرش تا ۲۴ سال مفقود بود که بعد از سالها انتظار، در تیرماه سال ۱۳۹۰ خود را به مراسم سالگرد شهادتش رساند *♥♥♥♥*♥♥♥♥* نامه های عاشقانه | قسمت اول | شهید عباس دوران ◄ نامه های عاشقانه | قسمت دوم | محمدرضا ملک خواه ◄
o*o*o*o*o*o*o*o اخ عجب سرماست امشب ای ننه ما که میمیریم در هذالسنه تو نگفتی می کنم امشب الو؟ تو نگفتی می خوریم امشب پلو ؟ نه پلو دیدیم امشب نه چلو سخت افتادیم اندر منگنه این اطاق ما شده چون زمهریر باد می آید ز هر سو چون سفیر من ز سرما میزنم امشب نفیر میدوم از میسره بر میمنه اخ عجب سرماست امشب ای ننه اغنیا مرغ و مسما میخورند با غذا کنیاک و شامپا میخورند منزل ما جمله سرما میخورند خانهی ما بدتر است از گردنه اخ عجب سرماست امشب ای ننه اندرین سرمای سخت شهر ری اغنیا پیش بخاری مست می ای خداوند کریم فرد و حی داد ما گیر از فلان السلطنه اخ عجب سرماست امشب ای ننه خانباجی میگفت با آقا جلال یک قران دارم من از مال حلال میخرم بهر شما امشب زغال حیف افتاد آن قران در روزنه اخ عجب سرماست امشب ای ننه می خورد هرشب جناب مستطاب ماهی و قرقاول و جوجه کباب ما برای نان جو در انقلاب وای اگر ممتد شود این دامنه اخ عجب سرماست امشب ای ننه تخم مرغ و روغن و چوب سفید با پیاز و نان گر امشب می رسید می نمودم(اشکنه)امشب ترید حیف ممکن نیست پول اشکنه اخ عجب سرماست امشب ای ننه گر رویم اندر سرای اغنیا از برای لقمه نانی بی ریا قاپچی گوید که گم شو بی حیا می درد ما را چو شیر ارژنه اخ عجب سرماست امشب ای ننه نیست اصلاً فکر اطفال فقیر نه وکیل و نه وزیر و نه امیر ای خدا ! داد فقیران را بگیر سیر را نبود خبر از گرسنه اخ عجب سرماست امشب ای ننه o*o*o*o*o*o*o*o سید اشرف الدین حسینی
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ خوشبخت ترین ادم ها کسانی هستند که به خوشبختی دیگران حسادت نمی کنند و زندگی خودشان را باهیچ کس مقایسه نمی کنند مدارا بالاترین درجه ی قدرت.....ومیل به انتقام...اولین نشانه ی ضعف است مواظب کلماتی که در صحبت استفاده میکنید باشید....شاید شما را ببخشند اما هرگز فراموش نمی کنند سکه ها همیشه صدا دارند اما اسکناس ها بی صدا پس هنگامی که ارزش و مقام شما بالا می رود.....بیشتر ارام و بی صدا باشید به کسانی که به شما حسودی می کنند احترام بگذارید زیرا این ها کسانی هستند که از صمیم قلب معتقدند شما بهتر از آنانید -.*-.*-.*-.*-.*-.*-.* دلاتون شاد و لباتون خندون ❣️
قبل از وجود خنک کننده های امروزی مانند یخچال، مردم روسیه و فنلاند با انداختن قورباغه داخل شیر از فاسد شدن آن برای مدت طولانی جلوگیری می کردند *~~~~~~~~* شاید باور نکنید که در قلب اروپا شهری هست، که مردمانش خودشون رو ایرانی تبار میدونند اهالی شهر «یاسبرین» در «مجارستان» که بعنوان نماد تیز هوشی شناخته میشن و به اینکه اجدادشون ایرانی و از شهر یزد بودند افتخار میکنن اهالی این شهر، حدود ۸۰۰ سال پیش به دلیل حمله مغولها، از ایران به مجارستان کنونی مهاجرت کردند *~~~~~~~~* بر اساس برخی اسناد کارگرانی که در ساختن اهرام مصر فعالیت میکردهاند از پیاز به عنوان غذای اصلی استفاده میکردند. نشانههایی که از پیاز در مقبرهٔ رامسس چهارم پیدا شده، پیاز حتی در تدفین مصریها نیز استفاده میشده است. گلادیاتورهای رومی به ماهیچه های خود، پیاز میمالیدند تا آنها را محکم کنند، در قرون وسطی اروپا پیاز چنان اهمیتی داشت که مردم برای پرداخت اجاره و حتی هدیه عروسی از آن استفاده میکردند *~~~~~~~~* مسجد چوبی نیشابور، اولین مسجد چوبی مقاوم در برابر زلزله در جهان میباشد شکل ظاهری آن به صورت کشتیای وارونه بر زمین است در ساخت این مسجد، 40 تن چوب استفاده شده است *~~~~~~~~* 🔸پایان قرن 16 جراحی ممنوع اعلام شد پاپ معتقد بود در روز رستاخیز قطعات بدن نمی توانند یکدیگر را پیدا کنند هزاران نفر با این تصمیم پاپ مردند بلکه اجزای بدنشان در روز رستاخیز گم نشود *~~~~~~~~* در عصر یخبندان در بریتانیا، از کاسه های سر انسان به عنوان ظرف استفاده می کردند نمونه از این ظرف ها در خاکبرداری از غاری در بریتانیا کشف شده است *~~~~~~~~* در مومیایی های بدست امده از مصر باستان هیچ اثری از دندان های خراب مشاهده نشده که تعجب دانشمندان را در پی داشته مصریان از 3500 سال پیش از دندان مصنوعی و ایمپلنت نیز استفاده کرده اند *~~~~~~~~* خیام خارج ایران بسیار مشهورتر از خود ایران است یکی از دهانه های ماه و سیارک 309 به افتخار او «عمر خیام» نامگذاری شده؛ در سراسر جهان نوشیدنیها، هتل ها و خیابان ها به نام وی است *~~~~~~~~* قدیمیترین عروسکهای جهان ک اسباب بازی فرعون مصربودند رابشکل مومیایی درمقبره معروف توتنتخامون کشف کردند ک قدمت۳هزارساله دارند دلیل این مومیایی کردن عجیب ناشناخته است *~~~~~~~~* کلاه درایران قدیم غیراز جنبه تزئینی نشانی ازشغل ، نژاد ، و طبقه اجتماعی بوده است تاج (یکپارچه،باز،بسته) مخصوص پادشاهان و دیهم، سبک،کلاهراسته، دستار ،باشلق (شبیه کلاخود) و کلاه نمدی بین افراد قبایل رایج بوده است *~~~~~~~~* جالبه بدونید در گذشته به میدان تجریش میگفتند گُوگَل گُو به لهجه شمیرانی یعنی "گاو" و گَل یعنی "گَله" الان هم یک کوچه در میدان تجریش به همین نام وجود داره. *~~~~~~~~* - ایرانیان باستان کودکان خود را در دادگاه ها حاضر میکردند تا دادرسی را به چشم بینند و با اصول داوری و اجرای عدالت آشنا شوند و از رشوه گیری و دزدی و تصرف در مال دیگران خودداری كنند *~~~~~~~~* رسم قرار دادن شمع روی کیک به یونانیان باستان بازمیگردد، آن ها باور داشتند که دود ، افکارشان را به سمت خدا می برد *~~~~~~~~* چهارصد میلیون سال پیش به خاطر متفاوت بودن مدار چرخش زمین و خورشید، هر روز 22 ساعت بود و هر سال بیشتر از 400 روز داشت *~~~~~~~~* نام شرکت مزدا برگرفته از نام اهورا مزدا خدای ایرانیان باستان است دلیل این نامگذاری علاقه بنیان گذار آن به اهورا مزدا بوده که در سایت کمپانی مزدا نیز به این موضوع اشاره شده است *~~~~~~~~* مالیات در مصر باستان بر اساس سطح آب رود نیل قرار داده میشد اگر سطح آب بالا بود، برداشت محصول زیاد ميشد و در نتيجه مالیات نیز زیاد میشد *~~~~~~~~* در سال 2008 ، یکی از کاربران سایت 4chan یک جوک درباره ی نحوه ی مرگ استیو جابز توسط سکته ی قلبی منتشر کرد بعد از انتشار آن ، اطراف رسانه های اجتماعی پرسه زد و دید که سرمایه ی شرکت اپل حدود 5 میلیارد دلار بخاطر آن جوک سقوط کرد *~~~~~~~~* شامپو در سال ۱۸۸۲ اختراع شد، و در ابتدا مردم آن را مانند صابون مصرف میکردند. بالاخره در سال ۱۹۰۸ در روزنامه های شهر نیویورک آموزش استفاده از شامپو چاپ شد *~~~~~~~~* ريشه "همبرگر" به قرن 19 در هامبورگ آلمان بازميگردد كه گوشت گوساله اى را در سیر و پیاز و نمک و فلفل میخواباندند سپس به شکل ورقه استیک در می اوردند اين كلمه در اصل همان "هامبورگر" است * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * *ghalb_sorati* دلاتون شاد و لباتون خندون **♥**
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم