-.*-.*-.*-.*-.*-.*-.* در مدرسه از من پرسیدند: در آینده میخواهی چکاره شوی؟ گفتم: خوشحال باشم گفتند: سوال را اشتباه متوجه شده ای گفتم: نه. شما زندگی را اشتباه متوجه شده ای -.*-.*-.*-.*-.*-.*-.*
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ تو به دو تا از خواسته هات قطعا میرسی یک - یکی اون چیزهایی که خیلی میخواهی و دوستشون داری دو - دوم اون چیزهایی که خیلی خیلی نمیخواهی و بدت میاد ازشون به این دو تا چیز حتما،قطعا و بی شک خواهی رسید اونم بدون تلاش انرژی جایی میره که توجه میره توجه ات رو ببر به سمت چیزهایی که واقعا میخواهی و دوستشون داری مسائلی رو که نمیخواهی بهشون توجه نکن ،خودشون حذف میشن هر چه شدت این توجه بیشتر و طولانی تر باشه، زمان دستیبابی به خواسته ها کوتاه تر و کوتاهتر خواهد شد
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ روزی شیخ و مریدانش در حال گذشت از یک شهر بودند که شیخ دو نفر را دید که دارند خشتک همدیگر را از جا در می آورند شیخ به آنها نزدیک شد و گفت زشت است نکنید چه شده یکی از آنها گفت شیخ دستم به خشتکت ما۷تا گردو داریم و میخواهیم بین خودمان تقسیم کنیم نو بیا کمکمان شیخ دقایقی دست در شلوار خود کرد و کیونش را خاراند و بگفت خدایی تقسیم کنم یا با انصاف آنها گفتند معلوم است دیگر خدایی شیخ ۵تاگردو را مقابل یکی شان گذاشت و یکی از گردو هارا در کون دیگری فرو کرد و آن یکی گردو را خورد مرد گفت این چه تقسیم کردنی بود مردک شیخ گفت خودتان گفتید خدایی تقسیم کنم خدا در همه ی مواقع که به هرکس چیزی نمیدهد مریدان بعد از شنیدن این حرف گردو هارا در کون خود کردند و عربده سر دادن
^^^^^*^^^^^ سه نفر محكوم به اعدام با گیوتین شدند؛ یک کشیش، یک وکیل دادگستری و یک فیزیکدان در هنگام اعدام کشیش پیش قدم شد سرش را زیر گیوتین گذاشتند و از او سؤال شد: حرف آخرت چیست ؟ گفت : خدا ... خدا...خدا او مرا نجات خواهد داد وقتی تیغ گیوتین را پایین آوردند، نزدیک گردن او متوقف شد مردم تعجب کردند؛ و فریاد زدند: آزادش کنید خدا حرفش را زده و به این ترتیب نجات یافت نوبت به وکیل دادگستری رسید؛ از او سؤال شد: آخرین حرفی که میخواهی بگویی چیست؟ گفت : من مثل کشیش خدا را نمیشناسم اما درباره عدالت میدانم عدالت ... عدالت ...عدالت گیوتین پایین رفت ، اما نزدیک گردنش ایستاد مردم متعجب، گفتند : آزادش کنید، عدالت حرف خودش را زده وکیل هم آزاد شد آخر کار نوبت به فیزیکدان رسید سؤال شد: آخرین حرفت را بزن گفت :من نه کشیشم که خدا را بشناسم، و نه وکیلم که عدالت را بدانم اما میدانم که روی طناب گیوتین گره ای است که مانع پایین آمدن تیغه میشود با نگاه به طناب دریافتند و گره را باز کردند تیغ بر گردن فیزیکدان فرود آمده و سر او را از تن جدا کرد ^^^^^*^^^^^ چه فرجام تلخی دارند آنان که واقعیت را میگویند و به گره ها اشاره مى كنند
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ اگر به دنبال عیب هستی از آینه استفاده کن نه ذره بین اگر حلقه عشق از طلاست حلقه دوست از وفاست اگر خداوند دری را میبندد دست از کوبیدنش بردارید هرچه که درپشت آن در بود قسمت شما نبود به این حقیقت بیاندیشید که او آن در را بست چون میدانست ارزش شما بسیار بیشتر است اگر میخواهی در زندگی موفق باشی تعداد شکست هایت را دوبرابر کن اگر روزی دشمن پیدا کردی بدان در راهت موفق بودی اگر روزی خیانت دیدی بدان قیمت تو بسیار بالاست اگر روزی تورا ترک کردند بدان با تو بودن لیاقت میخواهد زندگی زیباست اگر به آن زیبا بنگریم زندگی زیباست اگر دلمان سبز وآسمانی باشد اگر زندگی باتو سر ناسازگار دارد تو با او سازش کن * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * شاد باشید. *labkhand*
^^^^^*^^^^^ زخمی اگر بر قلب بنشیند تو نه میتوانی زخم را از قلبت وا بکنی و نه می توانی قلبت را دور بیندازی زخم تکه ای از قلب توست زخم اگر نباشد قلب هم نیست زخم اگر نخواهی باشد، قلبت را باید بتوانی دور بیندازی قلبت را چگونه دور می اندازی؟ زخم و قلبت یکی هستن ^^^^^*^^^^^ دنیا را بگذار آب ببرد وقتی تو در توفان گرفتار می آیی چه خیال که تو دکمه یقه ات را بسته باشی یا نبسته باشی چه خیال که خاک در چشمانت خانه کند یا نکند چه خیالی؟ تو در توفان گرفتار آمده ای میخواهی که گلویت خشک نشود؟ ^^^^^*^^^^^ جای خالی سلوچ اثر محمود دولت آبادی
oOoOoOoOoOoO هفت و سی و پنج دقیقه ساعت زدن انقدر مهم است؟ انقدر مهم است که منتظر نمانی کمی دیرتر بیدار شدنش را ببینی؟ واقعا دیدن اینکه پیچ گاز را تند میگذارد تا چای زودتر گرم بشود برایت جالب نیست؟ مثلا میخواهی چه تصویری زیباتر از تردید داشتن انگشت هایش برای برداشتن نان تست داغ پیدا کنی؟ هفت و سی و پنج دقیقه ساعت بزن بنشین بگذار کمی با عجله برایت صبحانه آماده کند،خودت هم با عجله چایت را بنوش اصلا یک شکلی از کنار میز صبحانه جدا شو که با یک لقمه نان و پنیر پابرهنه تا اول پله ها دنبال تو بدود اما بدون ملاقات اول صبح از خانه بیرون نزن نمی شود که همیشه منتظر روزهای تعطیل بود نمی شود که تمام نان های اول صبح به موقعه به سفره برسند نمی شود که کسی چند دقیقه خواب نماند اصلا یک وقت هایی همین عجله ای صبحانه خوردن ها،همین با تمام کم و کاستی ها کنار سفره نشستن ها، همین کمی با صدای بلندتر دوستت دارم گفتن در راه پله ها حالِ خوبش می ارزد به صدتا صبحانه مجلل oOoOoOoOoOoO
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم