o*o*o*o*o*o*o*o آقای دکتر میشه تو نسخمون بنویسی 《یه نفر که حرفامونو بفهمه!؟》 میشه تجویزش کنی بریم بگیریمش آخه هیچکس نمیفهمه ما چی میگیم دورمون خیلی شلوغه ها،فک نکنی تنهاییم زده به سرمون،نه ولی هیچ کدومشون نمیفهمن حرفامونو یه بار میخواستیم با رفیقمون از ارتباطمون با جهان هستی حرف بزنیم دیدیم دغدغش اینه که یه لباسو دو جا نپوشه رفتیم پیش یکی دیگشون میخواستیم بگیم جمع کن بریم دل طبیعت روحمون رو آرومش کنیم دیدیم درگیر اینه که مارک کفشش با مارک شلوارش یکی نیست همین شد تصمیم گرفتیم حرفامون رو بنویسیم رو کاغذ خالی شیم ولی فایدش چیه؟ما یکیو میخوایم بفهمه حرفامونو،که اونم نظر بده،دل بده به چیزایی که میگیم نمیشه اینو تو نسخم بنویسی آقای دکتر!؟ o*o*o*o*o*o*o*o ✏فرزانه صدهزارى 📝مجموعه آقای دکتر
*********◄►********* انَّ مَعَ العُسرِ یُسرا فَاِنَّ مَعَ العُسرِ یُسرا خدایا تو قول دادی! یادت هست؟ تو اگر زیر قولت بزنی، پس به کجای این جهان می شود دل خوش کرد؟ مگر خیلی سال و اندی پیش؛ وقتی که قرار بود آدم ها را جمع کنی دور خودت وقتی که قرار بود آدم ها را دعوت کنی به دوست داشتنت و وقتی که میخواستی، آدم ها را در اوج سختی ای که برای به پایِ تو ماندن؛ به دوش می کشیدند...آرام کنی خودت نگفتی که بعد از هر سختی، آسانی برایمان میفرستی؟دوبار هم گفتی. یادت هست نه؟ ما سند داریم! نگاه کن! ببین این دست خط توست تو پایش را با امضایِ نامرئیِ خدایی ات امضا کرده ای. ما ناامید نیستیم خدا جان ما بیشتر از ناامید بودن منتظریم خدایا ایمان ضعیف ما رو با صبر خودت امتحان نکن... نفری یه چراغ تو دلمون روشن کن؛ که همه تاریکیا و سیاهیا رو آب کنه، بفرسته پشت کوه قاف... اومدم بهتون مژده بدم؛ خدا تو قرآن بهمون قول داده...اینم سندش، اینم مدرک خداییش فقط می مونه تلاشت و قلب روشن ات و دعای خیر من و بقیه بچه ها که پشتوانه راهته خدایا دوستت داریم رفیق پروازی که اشک تو چشمات حلقه زده صبح سحر نزدیکه دلتو روشن کن ✋ *********◄►*********
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ روانشناسان معتقدند ما انسانها کودک درون داریم ولی من کشف کردم ما باغ وحش درون داریم میگین نه؟!؟ خودتون قضاوت کنید با اذیت کردن دوربریهامون تفریح میکنیم _ کرم درون زحمات پدرمادرمونو نمیبینیم _ گربه درون اعصابمون خورده، میخوایم پاچـه یکی رو بگیریم _ سـگ درون به عزیزانمون زخم زبون میزنیم _ ماردرون الکی کلی آت و آشغال جمع میکنیم _ موش درون تا لنگ ظهر میخوابیم _ خرس درون میریم اتاق یادمون میره چی میخواستیم _ اســکل درون مگسو رو هوا میزنیم _ قورباغه درون چمن میبینیم رم میکنیم _ بزدرون یک عمر گرفتار روز مره گی هستیم _ شتردرون قیافمون خیلی ضایعه! اما فکرمیکنیم خیلی خوشگلیم _ سوسک درون رو اعصااااااب دیگران وزوز میکنیم _ زنبور درون و بدتر اینکه طرف میگذاره میره هنوز عاشقش میمونیم _ خــر درون
*-*-*-*-*-*-*-*-*-* فدای سرت اگر آنچه میخواستی نشد . اگر چرخ دنیا با چرخ تو نمیچرخد تو چایت را بنوش روی ایوان خانه مادربزرگت بنشین و با او گپ بزن میتوانی غرور را کنار بگذاری و عشق زندگیت را به یک شام دونفره دعوت کنی برای پرنده ها دانه بریزی و بعد، از دیدن نوک زدن آنها به دانه های گندم لذت ببری میشود دقایقی را برای مادرت کنار بگذاری و چند لحظه را در آغوش او سپری کنی میبینی که چقدر آرامش بخش است میشود از زندگی لذت برد میشود از ثانیه ها نهایت استفاده را کرد مگر چقدر عمر میکنیم که بخواهیم آن را هم صرف سروکله زدن با این و آن بکنیم و از شکل راه رفتن همراهمان تا آبی بودن رنگ آسمانو گردی زمین ایراد بگیریم… چه خوب میشد اگر میتوانستیم به زمین و زمان گیر ندهیم و سخت نگیریم خوب میشد اگر زندگی میکردیم نه فقط نفس میکشیدیم
oOoOoOoOoOoO کفش سفید عروسیتو گرفتی دستت و زیرش اسم اونایی رو نوشتی که هنوز دل ندادن به هیشکی یا اونایی که دل دادن و هنوز نشده که برسن به هم کفش سفید عروسیتو گرفتی دستت و بین اون همه استرسِ مراسم واسه چند لحظه فقط به ماهایی فکر کردی که از ته دلمون واست میخوایم که خوشبخت و خوشحال باشی میدونم اونقد با اون کفش راه میری و میرقصی که بعد عروسی اسم های ما اون زیر کلا له و لورده میشه و قابل خوندن نیست ولی شاید خیلی سالِ بعد وقتی چمدونت رو مرتب میکنی، دخترت کفشتو برداره، بپوشتش و سعی کنه باهاش راه بره واسه اون روز یه دعا میکنم برات میخوام انقدر خوشبخت باشی که هر بار با مرور خاطره های امروزت دلت ضعف بره برات میخوام دنیا و گرفتاری هاش تو رو تو خودش غرق نکنه که یه وقت یادت نره دیوونه بازی شرط اصلی زندگی ما دیوونه هاس که یه وقت فاصله نیفته تو دلامون و ضعف رفتن های از راه دور واسه هم کم نشه ازش آرزو میکنم یه روزی کفشتو برداری، عکسشو واسمون بفرستی بگی دیدین شد همونی که میخواستین؟ دیدین رسیدیم ... ؟؟؟ ما هم بگیم آره شد ... شد همونی که میخواستیم عزیز دلم، واسه خودت و خودمون رسیدن میخوام. از اون رسیدن هایی که هیچی نتونه خرابش کنه oOoOoOoOoOoO حنانه اکرامی
برا نسل امروزی تا اسم تلفن بیاد فورا گوشی های هوشمند و سیم کارت تو ذهنشون تداعی میشه حق هم دارن چون تا چشم باز کردن اینها رو دیدن اما برا دهه ی شصتی ها مساله یه نموره فرق میکنه ^^^^^*^^^^^ تو دهه ی شصت تلفن یه وسیله ی ارتباطی بود که معمولا توی یک اتاقک فلزی کنار خیابون تعبیه شده بود هزینه مکالمه هم یک سکه ی دو ریالی یا دوزاری بود که باید پیدا میکردی و معمولا اولین مغازه ای که نزدیک کیوسک تلفن بود دوزاری هم داشت که مثلا سه تاش رو میفروخت ده تومن ده تومن هم اون موقع خیلی پول بود همین قدر بدونید که نون لواش دونه ای یک تومن بود و با ده تومن میشد ده تا نون خرید..یا یه ساندویچ و نوشابه خورد..یا دوتا سیخ کباب کوبیده با نوشابه خرید ^^^^^*^^^^^ طرز استفاده از تلفن عمومی هم حکایتی داشت اول که مث الباقی ملزومات اون دوره باید تو صف بموندی تا توبتت بشه بعد گوشی رو بر میداشتی و دوزاری رو مینداختی داخل تلفن صدای بوق ازاد که میومد میتونستی شماره بگیری حالا اگه ملت همیشه در صف هی با ضربه زدن به کیوسک بهت هشدار نمیدادن که سریعتر مکالمه رو تموم کنی میتونستی با طرفی که بهش زنگ زدی تا هرچی خسته ت میشد حرف بزنی ^^^^^*^^^^^ یه مدل تلفن عمومی هم بود که به تلفن راه دور شهرت داشت داستانش اینجوری بود که وقتی گوشی رو بر میداشتی باید بجا دوزاری سکه های بالاتر مث یک تومنی و دو تومنی و پنج تومنی رو از جایگاههای مخصوصش رو تلفن داخل میریختی تا بتونی با شهر های دیگه مکالمه کنی فقط همیشه باید یه دو کیلو سکه با خودت حمل میکردی یه مکافاتی هم که همیشه بود..قورت دادن سکه توسط تلفن بود که پیش میومد و سکه رو تلفنه میخورد و مکالمه هم رِتِته ^^^^^*^^^^^ داخل کیوسک تلفن هم یه حکایتی برا خودش داشت دور تا دورش ملت شماره نوشته بودن و هروقت میخواستن زنگ بزنن شماره ی خودشونو یجا یادداشت کرده بودن تا نخوان دنبالش بگردن یه کاربری دیگه ی کیوسکها داشتن نقش مستراح بود مثلا اگه یه کیوسک یه جای پرت نصب شده بود بلاشک حکم مستراب عمومی رو داشت ممکن بود شبا این کارتون خوابها داخلشون اطراق کنن یا حتی ممکن بود این معتادای بی در و پیکر داخلش بشینن و به عملشون برسن ^^^^^*^^^^^ ^^^^^*^^^^^ همینطور که دنیا رو به پیشرفت بود تلفن عمومی ها هم پیشرفته شدن و اون اتاقکشون تبدیل شد به یه سایبان و یه تلفن که با کارت اعتباری کار میکرد یعنی از مخابرات یه کارت تلفن میخریدی و بجا دوزاری ازش استفاده میکردی این کارتها اوایل یه مشکلی داشتن که توسط دانشجوهای همیشه زرنگ کشف شد. داستان به این شکل بود که یکی از پایه های اون قسمت آی سی کارت رو معدوم میکردن چون دیگه از اعتبار کارت کسر نمیشد..پس میشد مهمون مخابرات شد و ساعتها و بلکم روزا با تلفن صحبت کرد البته بعدها این روش شناسایی شد و این حربه هم بی اثر شد یکی از مکافاتهای کارت هم خالی شدن یهویی اعتبار کارت بود که مث قورت دادن دوزاری..سر طرف رو بی کلاه میگذاشت ^^^^^*^^^^^ تلفن شخصی هم خیلی کم پیش میومد که توی دهه ی شصت تو خونه ی کسی باشه...مگه که اون طرف از مابهترون بود ممکن بود توی یک محله..از هر پنجاه تا خونه..یکیش تلفن داشته باشه ^^^^^*^^^^^ *** ^^^^^*^^^^^ یکی از سرگرمی های نسل دهه ی شصت مزاحمت تلفنی بود. بدین صورت که ده تا دوزاری برمیداشتیم و سر ظهر که همه جا خلوت بود هل میخوردیم تو یه کیوسک یه شماره میگرفتیم. اوج مردم ازاری ما هم فوت کردن بود حالا خیلی میخواستیم صهیونیستی عمل کنیم..زنگ میزدیم اتشنشانی و گزارش اتیش سوزی میدادیم..اونم نزدیک محله ی خودمون تا از نزدیک و آنلاین شاهد شاهکار خودمون باشیم هرچند تا نود درصد مامورای اتشنشانی حتی به اون ادرس پا نمیگذاشتن شاید بخاطر لحن بچگانه ی ما بود شایدم حرفه ای بودن و بس ملت اونا رو سر کار گذاشته بودن دست ما رو میخوندن و ترتیب اثر نمیدادن ^^^^^*^^^^^ ته تلفنی هم که این اواخر اختراع شده بود تلفن سکه ای بود که یه دستگاه قلک دار زیر گوشی گذاشته میشد یه سکه که معمولا ده تومنی یا بیست و پنج تومنی بود رو داخلش میگذاشتیم و و سکه رو با یه اهرم به زیر یه بوبین هدایت میکردیم بوق برقرار میشد ..شماره میگرفتیم و بمحض اینکه اونطرف خط گوشی رو بر میداشت..مکالمه برقرار و سکه داخل قلک تلفن می افتاد و یه تایم سه دقیقه ای مشد صحبت کرد و بعد اون زمان..مکالمه اتوماتیک قطع میشد ^^^^^*^^^^^ دهه شصتیا ◄
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ تا حالا شده بهت بگن که تو نمیتونی تو هم بگی آره نمیتونم و فراموشش کنی ؟ باید بهتون بگم بزرگترین موقعیت هاتو تو همین موارد از دست دادی مثلا وقتی میخواستی بری کیک بوکسینگ همه میگفتند
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم