♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ مثلِ یک کودکِ معلول که در کُنجِ کلاس پچ پچِ هر دو نفر را به خودم می گیرم ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ سید سعید صاحب علم
*♥♥♥♥*♥♥♥♥* ﷽ از خدا خواستم عادتهای زشت را ترکم بدهد خدا فرمود :خودت باید آنها را رها کنی از او درخواست کردم فرزند معلولم را شفا دهد فرمود: لازم نیست روحش سالم است.... جسم هم که موقت است از او خواستم لااقل به من صبر عطا کند فرمود: صبر، حاصل سختی و رنج است. عطا کردنی نیست، آموختنی است گفتم : مرا خوشبخت کن فرمود: نعمت از من خوشبخت شدن از تو *♥♥♥♥*♥♥♥♥*
*-*-*-*-*-*-*-*-*-* نگاه همه به پرده سینما بود اکران فیلم شروع شد شروع فیلم تصویر سقف یک اتاق بود دو دقیقه از فیلم گذشت چهار دقیقه ديگر هم گذشت هشت دقیقه ی اول فیلم تنها تصویر سقف اتاق بود صدای همه درآمد اغلب حاضران سالن سینما را ترک کردند ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین و به یک فرد معلول قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید جمله زیرنویس فیلم این تنها 8 دقیقه از زندگی این انسان بود و شما طاقتش را نداشتید، پس قدر زندگی وسلامتی خود را بدانید و شکر گذار خدا باشید *-*-*-*-*-*-*-*-*-* *fereshte* خدایا شکرت *fereshte*
حکیمی جعبهاى بزرگ پر از مواد غذایى و سکه و طلا را به خانه زنى با چندین بچه قد و نیم قد برد. زن خانه وقتى بستههاى غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویى از همسرش و گفت: شوهر من آهنگرى بود که از روى بىعقلى دست راست و نصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگرى از دست داد… و مدتى بعد از سوختگى علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود. وقتى هنوز مریض و بىحال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش با او صحبت کردم ولى به جاى اینکه دوباره سر کار آهنگرى برود مىگفت که دیگر با این بدنش چنین کارى از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمىخورد برادرانم را صدا زدم و با کمک آنها او را از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لااقل خرج اضافى او را تحمل نکنیم. با رفتن او، بقیه هم وقتى فهمیدند وضع ما خراب شده از ما فاصله گرفتند و امروز که شما این بستههاى غذا و پول را برایمان آوردید ما به شدت به آنها نیاز داشتیم. اى کاش همه انسانها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند حکیم تبسمى کرد و گفت: حقیقتش من این بستهها را نفرستادم. یک فروشنده دورهگرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا نه، همین حکیم این را گفت و از زن خداحافظى کرد تا برود. در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد: راستى یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده دورهگرد هم سوخته بود ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ :khak: دم خنده هاتون گرم :khak:
به سلامتی دختر معلولی که گفت : خوشحالم که هر کسی منو می بینه فقط و فقط یه جمله می گه : خدا رو شکر! ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ به سلامتی کرم خاکی نه بخاطره کرمش بخاطر خاکی بودنش ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ به سلامتی اونی که نگفت با بقیه فرق دارم اما ثابت کرد! ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ سلامتی مردانی که هیچوقت سختی مرد بودن رو با راحتی نامردی عوض نمیکنن. . . ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ سلامتی همه اونایی که سنی ندارند اما روزگار دلشونو بدجور پیر کرده ...!
ﺑﺎ ﯾﮏ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺁﻫﻨﮓ ﮔﻮﺵ ﮐﺮﺩ ﺑﺎ ﯾﮏ ﮐﺮ ﻭ ﻻﻝ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺷﻄﺮﻧﺞ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ ﺑﺎ ﯾﮏ ﻣﻌﻠﻮﻝ ﺫﻫﻨﯽ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺭﻗﺼﯿﺪ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺭﻭﯼ ﻭﯾﻠﭽﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻗﺪﻡ ﺯﺩ ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﺑﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻧﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ، ﻧﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ، ﻧﻪ ﻗﺪﻡ ﺯﺩ، ﻧﻪ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮔﻔﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺷﺎﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم