oOoOoOoOoOoO
تا به حال پیش آمده بخواهید تنها قدم بزنید
تنها فیلم ببینید
تنها کتاب بخوانید
و یا تنها غذا بخورید؟
اصلا تنها بودن را دوست دارید؟
چندوقت یکبار ترجیح میدهید کارهایتان را به تنهایی انجام دهید؟
کسی که نتواند تنها بماند یا دلش برای تنهاییش تنگ نشود یعنی دلش به حال خودش نمیسوزد
و کسی هم که دلسوز خودش نیست چگونه میتواند دلسوز دیگران باشد؟
یاد بگیرید در تنهایی از پس خودتان بربیایید
و بیهوده پایبند روابط غلط با دیگران نباشید
یاد بگیرید که دلتان به حال خودتان بسوزد
oOoOoOoOoOoO
امیرمسعود ضرابی
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
او به تو خندید و تو نمیدانستی
این که او میداند
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
از پیات تند دویدم
سیب را دست دخترکم من دیدم
غضبآلود نگاهت کردم
بر دلت بغض دوید
بغض ِ چشمت را دید
دل و دستش لرزید
سیب دندانزده از دست ِ دل افتاد به خاک
و در آن دم فهمیدم
آنچه تو دزدیدی سیب نبود
دل ِ دُردانه من بود که افتاد به خاک
ناگهان رفت و هنوز
سالهاست که در چشم من آرام آرام
هجر تلخ دل و دلدار تکرارکنان
میدهد آزارم
چهره زرد و حزینِ دختر ِ من هر دم
میدهد دشنامم
کاش آن روز در آن باغ نبودم هرگز
و من اندیشهکنان غرق در این پندارم
که خدای عالم
ز چه رو در همه باغچهها سیب نکاشت؟
مسعود قلیمرادی
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
سیب _ حمید مصدق ◄ سیب _ فروغ فرخزاد ◄
►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄
بابام یه کارگر ساده بود
اوضاع مالیمون اصلا تعریفی نداشت واسه همین منم که پسر بزرگ خونه بودم تصمیم گرفتم تا درس نخونم و برم دنبال کار تا یه کمکی به خانواده بکنم ، شدم شاگرد یه سوپرمارکت خیلی خفن تو بالا شهر که مشتریهاش تلفنی سفارش میدادن و من علاوه بر اینکه شاگرد مغازه بودم باید سفارش هاشون رو در خونشون تحویل میدادم ، توی مسیر خونه ی یکی از مشتریا یه مغازه ی ساز فروشی بود ، یه روز که قدم زنان از جلوی اون مغازه رد میشدم صاحب مغازه که یه آقای میانسال بود با سبیل فر خورده و یه کلاه کج داشت ویولنسل میزد ، از اون مغازه ی تاریک و قشنگ یه صدایی بیرون میومد که جلوی مغازه میخکوب شدم
از اون روز به بعد هر موقع که از اون مسیر سفارش داشتم سعی میکردم وسطای روز برم که برسم به ساز زدن اون آقای سیبیلو
کارم شده بود وایسادن جلوی مغازه و گوش دادن به صدای اون ساز
یه روز اون آقا اومد بیرون ، گفت ویولنسل دوست داری؟ گفتم عاشقش شدم آقا ، اون گفت خب پس بیا یه دونه بدم بهت ، با یه تخفیف خوب چون معلومه خیلی علاقه داری
اما واسه ی من اونقدر گرون بود که اصلا نمیتونستم بهش فکر کنم ، تشکر کردم و رفتم
الان بعد از اون همه سال هنوزم که هنوزه نمیتونم اون کنسرتای کوچیک یک نفره رو فراموش کنم ، هنوز صداش توی گوشمه و هنوزم دوست دارم یه چلیست بشم
اما فکر نمیکنم دیگه هیچ وقت بتونم به این آرزوم برسم ، ولی هیچ موقع هم نمیتونم عاشق ویولنسل نباشم
بعضی چیزا هستن که تو فقط میتونی دوسشون داشته باشی ، عاشقشون باشی ، اما هیچ وقت دستت بهشون نمیرسه ، درست مثل بعضی آدما ، مثل بعضی عشقا ، شاید مثل تو
►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄
مسعود ممیزالاشجار
شاعر گفته
در شب 17 ربیع الاول مطابق با 21 بهمن 90 در حال پیاده روی در مسیر مسجد به خانه به مناسبت میلاد مسعود پیامبر عظیم الشان اسلام صلوات الله علیه و همچنین امام جعفر صادق علیه السلام این شعر به ذهنم آمد
هنگام درود است بیا تا بفرستیــــــــم *** تقدیم به صادق وبه طاها بفرستیــم
یک دسته گل از روضه رضوان بهشتی *** صلوات به آن سید بطحــــــابفرستیم
روز بعد به صورت زیر تغییر دادم که برای تشویق مردم به قرائت صلوات برای همیشه کاربرد داشته باشد
هنگام درود است بیــــــــا تا بفرستیم *** تقدیم به محمــــود و به طاها بفرستیم
یک دسته گل از روضه رضوان بهشتی *** صلوات به آن سید بطحــــــــــابفرستیم
بر ختم رســـل سید و سالار دو گیتی *** صلوات بــــه آن لـــؤلـــؤی لالا بفرستیم
بر دئب مـــلائک سخن و گفـــته دادار *** صلوات جلی بر مــــــــه بی تا بفرستیم
برآن که سفر کرد به معـــــــراج الــهی *** صلوات خـــــدا بـــــر رخ زیبـــــابفرستیم
مخلص تو بیا نیز به آن حسن وملاحت *** صلوات به صوتی خوش و غـرا بفرستیم
فتح الله آقاخانی
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
*tashvigh*
بلند بگو
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
*tashvigh*