به نام خالق هستی ^^^^^*^^^^^ 🚨 خواب عجیب علامه امینی درباره عذاب شمر ^^^^^*^^^^^ 💠 علامه امینی میگوید: مدتها فکر میکردم که خداوند چگونه شمر را عذاب میکند؟ در عالم رویا دیدم، آقا امیرالمؤمنین علیهالسلام در مکانی خوش آب و هوا، روی صندلی نشسته و من هم خدمت آن جناب ایستادهام. دو کوزه نزد ایشان بود. فرمود: این کوزهها را بردار و برو از آنجا آب بیاور. اشاره به محلی فرمود که بسیار با صفا و طراوت بود؛ استخری پر آب و درختانی بسیار شاداب در اطراف آن بود. کوزهها را بر داشته و رفتم آنجا و آنها را پر آب نمودم. ناگهان دیدم هوا گرم شد و هر لحظه گرمی هوا و سوزندگی صحرا بیشتر میشود. دیدم از دور کسی رو به من میآید. هر چه او به من نزدیکتر میشود هوا گرمتر میگردد؛ گویی همه این حرارت از آتش اوست. در خواب به من الهام شد. که او شمر، قاتل حضرت سیدالشهداء علیهالسلام است وقتی به من رسید. دیدم هوا به قدری گرم و سوزان شده است که دیگر قابل تحمل نیست. آن ملعون هم از شدت تشنگی، به هلاکت نزدیک شده بود رو به من نمود که از من آب را بگیرد. مانع شدم و گفتم، اگر هلاک هم شوم نمیگذارم از این آب قطره ای بنوشد. حمله شدیدی به من کرد و من ممانعت مینمودم .دیدم اکنون کوزهها را از دست من میگیرد؛ آنها را به هم کوبیدم. کوزهها شکست و آب آنها به زمین ریخت و بخار شد. او که از من ناامید شد رو به استخر نهاد. من بیاندازه غمگین و مضطرب شدم که مبادا آن ملعون از آن استخر بیاشامد و سیراب گردد. به مجرد رسیدن او به استخر، چنان آب استخر ناپدید شد که گویی سالهاست یک قطره آب در آن نبوده است؛ درختان هم خشکیده بودند. او از استخر مأیوس شد و از همان راه که آمده بود بازگشت هر چه دورتر میشد، هوا رو به صافی و شادابی رفت و درختان و آب استخر به طراوت اول بازگشتند به حضور حضرت علی علیه السلام شرفیاب شدم، فرمودند: خداوند متعال این چنین آن ملعون را جزا و عذاب میدهد. اگر یک قطره آب آن استخر را مینوشید از هر زهری تلختر، و از هر عذابی برای او درد ناکتر بود. بعد از این فرمایش، از خواب بیدار شدم ^^^^^*^^^^^ 📙داستان دوستان، ج ۳، ص ۱۶۳
@~@~@~@~@~@ دختری از کوچه باغی میگذشت یک پسر در راه ناگه سبز گشت در پی اش افتاد و گفتا او سلام بعد از ان دیگر نگفت او یک کلام دختر اما ناگهان و بی درنگ سوی او برگشت مانند پلنگ گفت با او بچه پروی خفن می دهی زحمت به بانویی چو من؟ من که نامم هست آزیتای صدر من که زیبایم مثال ماه بدر من که در نبش خیابان بهار میکنم در شرکت رایانه کار دختری چون من که خیلی خانمه بیشت و شش ساله _مجرد_دیپلمه دختری که خانه اش در شهرک است کوی پنجم_نبش کوچه_نمره شصت در چه مورد با تو گردد هم کلام با تو من حرفی ندارم والسلام @~@~@~@~@~@
قلعه ی زنان وفادار 😍😍 خییییلی زیباست حتما بخونید در شهر وينسبرگ آلمان قلعه اي وجود دارد بنام زنان وفادار که داستان جالبي دارد و مردم آنجا با افتخار آنرا تعريف ميکنند : در سال 1140 ميلادي شاه کنراد سوم ، شهر را تسخير ميکند و مردم به اين قلعه پناه ميبرند و فرمانده دشمن پيام ميدهد که حاضر است اجازه بدهد فقط زنان و بچه ها از قلعه خارج شوند وبه رسم جوانمردي با ارزش ترين دارايي خودشان را هم بردارند و بروند بشرطيکه بتنهايي قادر بحمل آن باشند قيافه فرمانده ديدني بود وقتي ديد هر زني شوهر خودش را کول کرده و دارد از قلعه خارج ميشود زنان مجردهم پدر يا برادرشان را حمل ميکردند شاه خنده اش ميگيرد اما خلف وعده نميکند و اجازه ميدهد بروند واين قلعه از آنزمان تابه امروز بنام " قلعه زنان وفادار " شناخته ميشود اينکه با ارزش ترين چيز زندگي مردم آنجا پول و چيزهاي مادي نبود و اينکه اينقدر باهوش بودند که زندگي عزيزان خود را نجات دادند تحسين برانگيز است
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ متنی که برنده ی جایزه ی بهترین متن سال شد آنها که موهای صاف دارند فر میزنند و آنها كه موی فر دارند مویشان را صاف میكنند عدهای آرزو دارند خارج بروند و آنها كه خارج هستند برای وطن دلشان لك زده و ترانهها میسرايند مجردها میخواهند ازدواج کنند متأهلها میخواهند مجرد باشند عدهای با قرص و دارو از بارداری جلوگيری میكنند و عدهای ديگر با قرص و دارو میخواهند باردار شوند لاغرها آرزو ﺩﺍﺭﻧﺪ چاق بشوند و چاقها همواره حسرت لاغری را میكشند شاغلان از شغلشان مینالند بیکارها دنبال همان شغلند فقرا حسرت ثروتمندان را میخورند ثروتمندان دغدغهی نداشتن صفا و خونگرمیِ فقرا دارند افراد مشهور از چشم مردم قایم میشوند مردم عادی میخواهند مشهور شده و دیده شوند سیاهپوستان دوست دارند سفیدپوست شوند و سفیدپوستان خود را برنزه میکنند و هیچکس نمیداند تنها فرمول خوشحالی این است قدر داشتههایت را بدان و از آنها لذت ببر قانونهای ذهنی میگویند خوشبختی یعنی "رضایت"، شکرگزاری مهم نیست چه داشته باشی یا چقدر مهم این است که از همانی که داری راضی و شکرگزار باشى 🦋آنوقت خوشبختی🦋
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ چقدر مردهای ساده خوب و مهربانند آن هایی که صبح ها بعد از بیدار شدن به جای خالی کردن انواعِ ژل روی سرشان مشت های مردانه شان را پر از آب میکنند و دست میکشند روی موهایشان و با حوله ی کوچک کنار شیر آب صورتشان را خشک میکنند صبحانه ی مختصرشان را که خوردند راس ساعت هفت کیف پول چرم کوچکشان را که هدیه ی روز مرد از همسرشان است، وسوییچ ماشین را برمیدارند و با بوسیدن پیشانی همسرشان از خانه خارج میشوند مردهایی که در بازار شکست میخورند کوتاه می آوردند و برچسب بی عرضگی روی پیشانی شان خورده میشود در صورتیکه ان ها فقط دنیا را مثل خودشان میببینند دروغ گفتن بلد نیستند و دروغ را باور میکنند فریب نداده اند و فریب میخورند مهربانند مردهایی که روی پیراهن ساده شان پلیور قهوه ای میپوشند و ساعت مچی چرم یادگاری را به دستشان میبندند مردهایی که با دیدن جنس مخالف سرخ و سفید میشوند و بعد از ازدواج به جای پارتی های شبانه و قلیان سراها و تفریحات مجردی همه ی تفریحشان دیدن فیلم دوبله شده و پارک و سینما و رستوران رفتن با همسرشان است "این مردها ماندنی ترین آدم های روزگارند" ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ سحر رستگار
يا وفادار باش . . . يا مجرد بمون. لطفا . . . بیاید چهره ی شهرمون رو با نگاه هرزه . . . زشت و آلوده نکنیم ♦♦---------------♦♦
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم