♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ اره خودشه اتاق شماره ی صفر اتاق خدا در زدم و اجازه خواستم پیر مرد ریش سفیدی در رو باز کرد و گفت اعلا حضرت ازم خواستند شما رو سرگرم کنم تا برسند پرسیدم خودشون کجا هستند ...؟ گفت مشکلی برای بنده ای پیش آمده و ایشون خودشون دست به کار شدن دیوارای اتاق خدا پر بود از عکس برام جالب بود خیره شده بودم به عکسا یه ماشین مدل بالا لبه ی پرتگاه بود و راننده بهت زده رو به رو را نگاه میکرد و مرد کنار راننده نشسته بود و تو اون حالت لبخند زده بود و سلفی گرفته بود عکس بعدی جوان بیست و چند ساله ای بود که طناب کوهنوردیش پاره شده بود و چشم های نیم باز در آغوش همون مرد داخل ماشین و باز هم سلفی عکس بعدی زن جوانی بود تو خونه کلنگی و در به داغون با بچه های گشنه که وام چند میلیونیش رو بالاخره گرفته بود و لبخند روی لبش بود و کنارش باز هم همون مرد و باز هم سلفی دیوار اتاق پر بود از این عکسها که بالاشون یه نوار #زرد رنگ بود دیوار دیگه اتاق نوار های #قرمز رنگ داشت و عکس های مبهم که چهره ی طرف مشخص نبود اما مثلا یکی از عکس ها عکس جوانی بود که روی دیوار بود و انگاری رفته بود دزدی؟؟ یا یکی از عکس ها ماشینی بود که خانوم بد حجابی کنار راننده بود و راننده داشت پولی به خانوم میداد صندلی عقب باز هم همون مرد نشسته بود اینبار دیگه لبخند نداشت با چشم های پر اشک سلفی گرفته بود طرف سوم دیوار نوار های #سبز بود یکی از عکس ها مراسم نذری بود و فقرایی که سر سفره نشسته بودند و همون مرد و باز هم سلفی یکی از عکس ها جالب بود زنی محجبه روی سجاده با چادر سفید نماز ایستاده بود و مرد جوان دست زیر چانه زده بود و منظره ی زیبای دعای زن رو تماشا میکرد و سلفی روی هر دیوار هزاران عکس بود همین طور غرق عکس ها بودم که پیر مرد روی شانه ام زد و گفت؛ چای یا قهوه؟ بدون توجه به سوالش پرسیدم ؟ رنگ ها؟؟ پیر مرد لبخندی زد و گفت سبز ها همان هایی ان که مسیرشان همسو با خداست و نیاز به توجه زیادی ندارن زرد ها دارن مسیر رو پیدا میکنند و تا زمانی که مسیرشان درست شود ما کمکشان میکنیم و قرمز ها مسیرشان را گم کرده ان آنان نیاز به بیشترین توجه را دارند و باید راهشان را پیدا کنند تعجب کردم گفتم آخه اونی که سلفی گرفته..؟ پیر مرد قهقه زنان گفت اگر ماشین چند صد میلیونیتان لبه ی پرتگاه ماند ممنون صاحب کارخانه نباش خدا کنارت نشسته اگر طنابت پاره شد و از پرتگاه افتادی و زنده ماندی ممنون عضلاتت نباش خدا در آغوشت کشیده با خودم گفتم چرا چهره ی نوار قرمز ها پوشیده شده اما بقیه مشخصه که پیر مرد در گوشم زمزه کرد خدا ستارالعیوبه سکوت کردم غرق عکس ها بودم که صدای چرخش کلید داخل قفل در امد پیر مرد گفت مثل اینکه اعلا حضرت تشریف آوردند میرم اومدنتون رو اطلاع بدم به سمت در که رفت از خواب پریدم ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ مهراد
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ در یوگا حرکتی هست به نام
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ خوبی؟ از آن سوال های مبهم است یعنی از آن سوال هایی که خیلی مهم است چه کسی آن را بپرسد مثلا زیور خانوم، زنِ حسن آقای بقال، وقتی از آدم می پرسد خوبی؟ برایش مهم نیست تو خوبی یا نه فقط می خواهد چند لحظه تو را معطل کند که حسابی و راندازت کند تا فردا شب که با صغری خانوم مشغول چانه زنی ست حرفی داشته باشد برای گفتن که دختر فلانی را دیدم امروز. ماشالله چه بزرگ شده، شوهر نکرده؟ یامثلا همکلاسیت وقتی می گوید خوبی؟کاری به خوب بودن یا نبودنت ندارد فقط می خواهد قبل از اینکه توی رویت دربیاید که فلان جزوه را بده،حرفی زده باشد آدمهایی هم هستن که سال به دوازده ماه،خبری ازشان نمی شود اما یک شب بی هوا می بینی پیام دادند:سلام، خوبی؟ اینجور وقت ها بهتر است فقط بگویید ممنون چون این ها هم، اصل حالتان برایشان مهم نیست پیام بعدی شان حاکی از " یه زحمتی برات داشتم " است را که ببینید، منظورم را متوجه می شوید میان این همه " خوبی؟ " که هرروز از کلی آدم می شنوید اما، بعضیهایشان رنگ دیگری دارند همانهایی که اگر در جوابشان بگویید: " ممنون "، بر می دارند می گویند: ممنون که جواب " خوبی؟ " نیست همانهایی که وقتی شروع به حرف زدن می کنند، بین " سلام، خوبی؟ " با جمله بعدی شان، کلی فاصله میافتد فاصله ای که پر شده از حرف های تو که: نه خوب نیستم. که نمی دانم چه مرگم است، که حالم گرفته ست، که حواست به من هست؟، که باور کن دلم دارد می ترکد و بعد چشم بازمی کنی و می بینی ساعت هاگذشته ، تو همه خوب نبودن هایت رابه او گفتی و او حالا،دوباره می پرسد خوبی؟ و تو این بار،باخیال راحت میگویی:خوبم این آدم ها اگر ازاین آدم هادور وبرتان هست،یادتان باشدکه خودشان مدت هاست منتظر شنیدن یک" خوبی؟ "واقعی هستند
*~~~~~~~~* خیلی از مردم الکل مصرف می کنند اما هیچ کس دوست ندارد به او بگویند الکلی دقیقا بیشعوری هم همینطور است و زمانی انسان گام اول را در بهبود آغاز می کند که اول قبول کند بیشعور است *~~~~~~~~* بیشعور ها در حرف زدن به مبهم ترین حالت استاد هستند تا به این وسیله هر وقت نیاز شد حرف خود را عوض و انکار کنند مثلا یک سیاست مدار بیشعور هر وقت بخواهد معنای حرف خود را تغییر می دهد تا به مزاق مردم خوش آید *~~~~~~~~* کتاب بیشعوری اثر خاویر کارمنت
^^^^^*^^^^^ بعضی وقت ها آدم به یه جایی میرسه که نه خوشحاله و نه ناراحت یه حس مبهم یه حس پوچ نه دلیلی برا ناراحتی داره و نه خوشحالی و بین این دو سرگردون میمونه نه ناراحتی ها طولانی و سختن نه خوشحالی ها زیاد و با دوام و انتخاب سخته که تو چه حالی باشی من ؟ من نتونستم انتخاب کنم و سرگردونم
♈️ فروردین ☘️ 😊جنبه مثبت ماجراجو، پرجنب وجوش، پیشگام ومتهور، پرشوق واطمینان بخش، پویا وحاضرجواب 😡جنبه منفی خودخواه,، عصبی، شتاب زده، کم طاقت وصبر، بی احتیاط ونترس ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♉️ اردیبهشت ☘️ 😊 جنبه مثبت صبور، باپشتکار و قابل اعتماد، مهربان و دلسوز و بامحبت، بااستقامت مصمم وقاطع، ارام وخونسرد، اطمینان بخش 😡جنبه منفی حسود و انحصارطلب، غضب الود، انعطاف ناپذیر ویک دنده، لذت جو، خودخواه، ازمند ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♊️ خرداد ☘️ 😊 جنبه های مثبت انعطاف پذیر، خوش مشرب، خوش محبت، بذله گو، شاداب، باطروات و پرتحرک، سرزنده، خلاق 😡جنبه منفی عصبی ونگران، بی ثبات ودمدمی، ناقلا، فضول و کنجکاو، ظاهربین ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♋️ تیر 🌿 😊 جنبه مثبت عاطفی، احساساتی، بامحبت ومهربان، درون بین، خلاق، هوشیار ومحتاط، دلسوز 😡جنبه منفی دمدمی، بی ثبات، بدخلق وعبوس، زودرنج، حساس ونازک نارنجی، وابسته وحالت چسبندگی ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♌️ مرداد 🌿 😊 جنبه مثبت دست ودل باز، سخاوتمند، بلندنظر، مهربان و رئوف ودلسوز، خلاق، مشتاق وپرشور، روشنفکر فهمیده، حراف، گرم وسرحال، باوفا، با وجدان واصیل 😡جنبه منفی خودبین و خودپسند، ضعیف نواز، مستبد، ریاست طلب، فضول و متقلب، کم عقل، خودکامه، ناشکیب ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♍️ شهریور 🌿 😊 جنبه مثبت متواضع، فروتن، کم توقع، باحیا، متعادل، افتاده، ملاحظه کار، محتاط وکمرو، بسیاردقیق وموشکاف، قابل اعتماد، واقع بین، اهل عمل، کاری، سخت کوش، زیرک وباهوش 😡جنبه منفی ایرادی، وسواسی، حساس، عصبی، غصه خور، دلشوره ای، نگران، نق نقو، بی رحم، سختگیر، کهنه گرا ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♎️ مهر 🍁 😊 جنبه مثبت باتدبیر، باسیاست، مؤدب و بانزاکت، اداب دان، احساساتی، خیال پرداز، دلربا، جذاب وملیح، بردبار، پرتحمل، اسان گیر، اجتماعی، خوش مشرب، خونگرم، معاشرتی، صلح جو و ارام 😡جنبه منفی دودل و نامطمئن، خوش باور و تأثیرپذیر، خودخواه ولوس ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♏️ آبان 🍁 😊 جنبه مثبت مصمم، قاطع، بااراده، پرقدرت، محکم ونیرومند، جذاب وگیرا، عاطفی واحساسی، مقتدر و بانفوذ، پرشور و حرارت و مهیج 😡جنبه منفی حسود، غیرتی، خشمگین، غضب الود، وسواسی، بی اختیار، تودار، پنهان کار، مرموز، لجوج، یک دنده و سختگیر، خود رأی ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♐️ آذر 🍁 😊 جنبه مثبت خوش بین، خوش خلق، مهربان، خونگرم و شاد، درستکار وصادق، شریف و بی غل وغش، اندیشمند و روشنفکر، فیلسوف منش 😡جنبه منفی خوشبین و بی خیال، بی دقت، بی احتیاطی، بی توجهی، ظاهربین، بی ملاحظه، بی مسؤلیت، بی قرار و ناارام ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♑️ دی ❄️ 😊 جنبه مثبت واقع بین، اهل عمل، دوراندیش، محتاط، حسابگر، معتقد، جاه طلب، خاص ، خوش مشرب ، شکیبا، دقیق، شوخ طبع، همه فن حریف ، شاد ، پر تحرک ، دارای حافظه قوی 😡جنبه منفی بدبین، تقدیرگرا ، انعطاف ناپذیر، مقرارتی، جدی و سختگیر، بد خشم ، شیطون ، نترس ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♒️ بهمن ❄️ 😊 جنبه مثبت مهربان و صمیمی، انسان دوست، صادق و درستکار و شریف، خلاق، مستقل، بی نیاز، بدون وابستگی، ازاد، عاقل و متفکر و اندیشمند 😡جنبه منفی سرکش، نافرمان، لجوج و خودرأی، غیرقابل پیش بینی، پرتحرک وشاد ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♓️ اسفند ❄️ 😊 جنبه مثبت خلاق، تحلیل قوی، حساس، زودرنج، دلسوز و دل رحم، مهربان، ازخودگذشته، فداکار، نوع دوست، باتجربه، همدل وهمفکر،منطقي و صادق،جذاب 😡جنبه منفی واقع گریز،تودار،زودباور و مبهم، سست اراده، به راحتی تحت سلطه قرار . . . ❤ *@***/*
*♥♥♥♥*♥♥♥♥* زیباترترین " معماری " من ساختن " ذهن و دل " خویشتن است در گستره ی وسیع اندیشه ی خود سازه ای باید ساخت با ستونهایی برافراشته از افکارم و مصالح ، همه از جنس امید و مراقب باشم نقش " افکار غلط " در ذهنم نقشه ی " تخریب بنیاد " من است ميتوان زيبا زيست نه چنان سخت که از عاطفه دلگير شويم نه چنان بي مفهوم که بمانيم ميان بد و خوب لحظه ها ميگذرند گرم باشيم پر از فکر و اميد عشق باشيم و سراسر خورشيد زندگي همهمه مبهمي از رد شدن خاطره هاست هر کجا خنديديم هر کجا خندانديم زندگاني آنجاست بي خيال همه تلخي ها ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ❤دلاتون شاد و لباتون خندون ❤
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ بايد يك خواهر يا برادر بزرگتر از خودمان ميداشتيم كه برايمان از روزهايى تعريف ميكرد كه وقتى روى مبل مينشستيم پايمان به زمين و وقتى روى زمين مى ايستاديم، دستمان به ميز نميرسيد كه گاهى برايمان مهِ خاطرات مبهم را كنار ميزد كه همان روزهاى كودكى دستمان را ميگرفت و ميگفت نترس ديوانه. از هيچ دادى نترس. از هيچ آدم بزرگى نترس. از هيچ چيز نترس كه دلمان را گرم ميكرد حداقل ميبود تا رازمان را بشنود. تا شريك خاطرات و گذشته و حالمان باشد. تا شريكِ اصلِ حالمان باشد بايد يك خواهر يا برادر بزرگتر از خودمان ميداشتيم كه دستمان را ميگرفت و با خود ميبرد گوشه هاى دنج شهر را نشانمان ميداد و از هر درى برايمان حرف ميزد كه ياد بگيريم چطور از هر درى با او حرف بزنيم. كه ياد بگيريم حرف بزنيم. كه ياد بگيريم در چشمانش نگاه كنيم و حرف بزنيم بايد ميبود تا ياد ميگرفتيم چگونه آنچه بسيار دوستش ميداريم را با آنكه بسيار دوست ميداريم قسمت كنيم. حتى پدر و مادرمان را. يا اصلاً يادمان ميداد چه چيزهايى را هيچوقت نبايد با كسى قسمت كنيم يادمان ميداد تكيه كردن را. يادمان ميداد حمايت پذيرفتن را بايد ميبود كه يادمان ميداد اينقدر سرتق نباشيم. اينقدر دست رد به سينهء كمكهاى از ته دلش نزنيم. بايد ميبود كه اينقدر يك تنه بار هر چيز بيخود را به دوش نكشيم بايد يك خواهر يا برادر بزرگتر از خودمان ميداشتيم كه اصلاً عكس از زرشك پلو با مرغِ مادرمان ميفرستاد و ما را دق ميداد در اين سياهِ زمستان. كه با دوستهاى ما كافه ميرفت و حرص ما را درميآورد. كه پا به پايش خوشحال ميشديم، ميخنديديم، غصه ميخورديم، بزرگ ميشديم. كه پا به پاى هم پير ميشديم و خاطره هايمان را شخم ميزديم بايد ميبود كسى كه از جاى زخمهاى ناشى از كنيتكس ديوار خانهء ميدان امام حسين گرفته تا زخمهاى خورده به جانمان را يادش باشد كسى كه پا به پاى من مستى ها و آوازهاى امير را، مريضى هاى فريبا را، اشكنه هاى جيگرمادر را، كتلتهاى مامانبزرگ را، تولد شاهين و اشكان و آرش و مبينا را، روز ازدواج خاله را، كلاس زبان رفتن ها را، آن شبِ خونينِ شيشه شكستن ها را ... كسى كه نيستان سومِ مجيد و فرانك را... بايد ميبود و نبود. بايد ميبودى و نيستى حالا فكر ميكنم به تنهايىِ تمام تك فرزندهاى فاميل، كه والدينشان بر سر دوراهىِ بچهء دوم، نظرم را درمورد تك فرزند بودن پرسيده بودند و از من رضايت شنيده بودند، بدهكارم بايد اعتراف كنم كه ما همهء مان باهم تنهاييم بچه ها همهء مان بايد يك نفر را از خونمان، در خانهء خودمان، از پدر و مادر خودمان ميداشتيم و نداريم همهء مان جاىِ آن نفرِ بزرگترِ نداشته بارها جور كشيديم، جاى او تنها مانديم، جاى او بزرگ شديم همهء مان در خانوادهء سه نفريمان، در خانهء مان، اتاقمان، خاطراتمان، عكسهايمان، هميشه جاى يك نفر خالى بود هميشه جاى يك نفر خالى هست يك نفر كه اين روزها برايمان از وقتى تعريف كند كه پايمان به زمين و دستمان به آنچه ميخواستيم نميرسيد * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * مارال مشکل گشا
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم