o*o*o*o*o*o*o*o دلتنگی لجباز ترین حس دنیاست هر چه برایش توضیح دهی، بیشتر پاهایش را به فرش دلت میکوبد گریه میکند بهانه میگیرد نق میزند خسته میشود و خوابش میبرد امان از لحظه ای که بیدار شود داغ دلش تازه تر میشود بیچاره دلم
♥♥.♥♥♥.♥♥♥ همیشه دختر کم حرفی بودم نه اینکه حرف نداشته باشما؛نه . کسی رو پیدا نمیکردم که حرفامو بفهمه .واسه همین همیشه توی اتاق دربسته ی خودم با خودم حرف میزدم . با خودم گریه میکردم . با خودم میخندیدم . یجورایی همیشه من بودم و خودم؛شایدم اون خودما تو بودی سال کنکور سال خیلی سختی برام بود چون میرفتم کتابخونه و دیگه اتاقی نبود که توش بتونم حرف بزنم یجورایی شیش ماه با هیچکی حرف نزدم؛شیش ماه هیچ آدمی تو زندگیم نبود . بعد شیش ماه که کتابخونم رو عوض کردم با دختری آشنا شدم که خیلی شبیه من بود؛مثل من بلند بلند میخندید و با دیوونه بازیاش بقیه رو میخندوند . مثل من باید حرفاشو از چشماش میخوندی . مثل من داد نمیزد ولی اگه به چشماش نگاه میکردی کر میشدی یه روز وسط خستگی درسا نشستم تورو براش زار زدم از این عشق گمشده که چند ساله تنها دلیل حال خوب و بدمه گفتم . گفتم از دخترکی که دل و دینشو به چشمای مشکیت باخت . از "جانم بفرمایید"هات گفتم . از وقتایی که از جلو مغازه رد میشدم و قایمکی از گوشه ی چشم تورو نگاه میکردم و لبخند میزدم . از وقتایی که یه بهونه پیدا میکردم و میومدم تو مغازه ولی همین که "جانم بفرمایید" رو میگفتی حول میشدم و کارمو یادم میرفت نه اینکه کارمو یادم بره ها؛کارم که دیدن تو بود . اون بهونه رو یادم میرفت . از دفترچه ای گفتم که برای دیدنت توش چوب خط میکشیدم و وقتی میدیدمت تاریخشو میزدم و کنارش رنگ لباسی رو که پوشیده بودی مینوشتم یا مثلا مینوشتم اون روز با ته ریشت دیوونم کردی یا نه؟!؟ میبینی گمگشته جان؟!؟!تو دیگه اون راز سر به مهر نیستی که این همه سال تو دلم نگهش داشته بودم . من تورو به زبون آوردم . من بالاخره فاشت کردم قبل اون هروقت یکی بهم میگفت دوست دارم با هزار و یک دلیل بی منطق از خودم میروندمش . چی میگفتم خب؟!؟!میگفتم اینهمه سال عاشق یکی ام که حتی اسمشم نمیدونم؟!؟!میگفتم یه "جانم بفرمایید" این بلارو سرم آورد؟!؟ ولی حالا دیگه دلو زدم به دریا حالا وقتی یکی بهم میگه دوست دارم با لجبازی تمام زل میزنم تو چشماشو میگم:ولی من نه . میگم من یکی دیگرو دوست دارم اونوقت میشینم تورو مو به مو براش تعریف میکنم تا بفهمه هیچ شانسی واسه بردن دلم نداره اصلا این دخترک زده به سرش میخواد انقدر عشقتو به رخ همه بکشه تا خدارو چه دیدی شاید داستان عشق اونم مثل لیلی و مجنون شایدم شیرین و فرهاد بشه و انقد دهن به دهن بچرخه تا بالاخره به گوش تو برسه من همه ی این دیوونگی ها همه ی این انتظارهارو به جون میخرم تو فقط زحمت بکش و قول بده این داستانو بشنوی و آب دستت بود زمین بذاری و به دادم برسی تو فقط قول بده بیای
-.*-.*-.*-.*-.*-.*-.* هنگام نشستن پاهایتان در کدام حالت قرار می دهید؟ 💭 حالت A این گونه اشخاص تصور میکنند نادیده گرفتن مشکلات باعث میشود خود مشکل به کلی رفع شود. متاسفانه این گونه افراد ترجیح میدهند وظایفشان را به دیگران محول کنند چون دوست ندارند خودشان را به زحمت بیندازند و یا وقت با ارزش خود را به راحتی هدر دهند. ارتباط با این شخصیتها بسیار آسان است. این افراد جالب، خلاق، جذاب هستند و کمی رفتار کودکانه دارند. آنها معمولا قبل از حرف زدن فکر نمیکنند و وقتی میفهمند چه چیزی گفته اند که خیلی دیر شده -.*-.*-.*-.*-.*-.*-.* 💭 حالت B این افراد رویاپردازانی هستند که قوه تخیل بالایی دارند. آنها پر از ایدههای جدیدی هستند که در محیط کار تحسین برانگیز است. این شخصیتها روزمرگی را دوست ندارند و عاشق سفر و پیدا کردن دوستهای جدید هستند. آنها هیچ مشکلی با از نو شروع کردن ندارند و هرگز وقتشان را با رابطهای که خوشحالشان نمیکند یا کاری که انرژی مثبت را از آنها بگیرد هدر نمیدهند -.*-.*-.*-.*-.*-.*-.* 💭 حالت C در رابطه با این اشخاص آرامش حرف اول را میزند. آنها هنگامی که تصمیم میگیرند خرید کنند روزها درباره آن فکر میکنند و در آخر از جای مناسبی خرید میکنند چون میخواهند مناسب ترین و بینقصترین خرید را داشته باشند. این افراد در انتخاب لباس، کفش، عطر و مبل بسیار سخت گیر و نکتهسنج هستند. این شخصیتها بینظم هستند اما میدانند که در شرایط بی نظم و آشفته چگونه وظایفشان را انجام دهند. آنها زیاد قدرت تمرکز ندارند و ذهن آشفتهای دارند و این برای اطرافیان شان زیاد لذتبخش نیست چون دوست ندارند مخاطب شان به حرفهای آنها توجهی نکند -.*-.*-.*-.*-.*-.*-.* 💭 حالت D افرادی که با این حالت مینشینند از تاخیر بیزارند و دوست ندارند دیگران هم چنین ویژگی داشته باشند. این ویژگی شخصیتی را افرادی دارند که آرامش برایشان در درجه اول اهمیت قرار دارد. آن ها از درگیر شدن با دیگران بیزارند و هیچوقت دوست ندارند عواطف خود را در ظاهر بروز دهند. به عنوان مثال بوسیدن برای آن ها نشانه صمیمیت بیش از حد است و انجام این کار در جمع برایشان ناخوشایند است. افرادی که به این حالت مینشینند در ابراز احساس مشکلی ندارند و در عین حال میتوانند کمی هم خشن باشند. آنها در مواجه شدن با مردم مشکلی ندارند. برای آنها اجتماع شبیه به میدان جنگ است و در مقابل دشمنان محتاطانه عمل میکنند. خانه برای آن ها مکان مقدسی است که میتوانند درآن کاملا آزاد و رها باشند. این افراد انتقاد پذیر نیستند چون انتقاد را نوعی حمله به شخصیت خود میدانند و در مقابل آن از خود دفاع میکنند -.*-.*-.*-.*-.*-.*-.* 💭 حالت E این گونه افراد هیچ وقت عجله نمیکنند و معتقدند که هر چیزی به وقتش رخ میدهد. آن ها لجباز و سمج هستند و تا زمانی که به هدفشان نرسند کم نمیآورند. برای این اشخاص ظاهر بسیار مهم است و تمام سعی خود را برای این که ظاهر خوبی داشته باشند میکنند. این ویژگی ممکن است به دلیل کمبود اعتماد به نفس باشد. کسانی که به این حالت مینشینند معمولا هر انتقادی را نیز به سختی می پذیرند. *~*~*~*~*~*~*~*
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ دیر یا زود عـاشقِ یکۍ مثلِ مـלּ میشۍ 🙆 یکۍ کہ مثلِ همۂ دختـرا دلش براۍ رنگِ صورتـیـ💞 ضعف نمیره و رنگ آبیـ💙 رو دوست داره یکۍ کہ با همۂ گُل گلیاۍِ دنیـا رفیقہ و بعضۍ شبـا خواب میبینہ پوستش گل گلۍ شده یکۍ کہ شکمـوعہ و از هیچ غذایۍ بدش نمیاد کہ عـاشقِ کلہ پاچہ و دل و جیگـره کہ لجبازیش میخندونتت و وقتۍ هیجاלּ زده میشہ اختیـار صداش دستِ خودش نیست دیر یـا زود یہ نفرو پیدا میکنۍ با موهاۍ فرفرۍ و پوستِ گندمۍ کہ ساده لبـاس میپوشہ و کتونۍ دوست داره و همیشہ تو کیفش آلوچہ و لواشک هست یکۍ کہ وقتۍ خوشحالہ دلش میخواد لا بہ لاۍ شکوفہ هاۍ گیلاس🍒 بخوابہ و روۍ چمـלּ هاۍ پـارک قِل بخوره کہ تیکہ کلاماۍ خاص خودشو داره و گاهۍ با حسادتاش کلافَت میکنہ یکۍ کہ از درو دیوار و سنگ و کوچہ و خیابوלּ عکس میگیره و از شکارِ هیچ صحنہ اۍ نمیگذره یکۍ کہ آنشرلۍ وار احساساتۍ میشہ و روزۍ هزار بار ازت میپرسہ موهام قرمز باشہ قشنگ میشم نہ؟ دیر یا زود میفهمۍ کہ تہِ تهِش بہ یکۍ مثلِ مـלּ برمیگردۍ بہ یکۍ کہ منو بهت یادآورۍ کنہ چوלּ فـراموش کردלּ آدمـایۍ مثل مــלּ سختـہ خیلۍ سخت...☺
..*~~~~~~~*.. زندگی مثل بازی چرخ و فلکه هر دورش یه ماجرا داره تو رو میچرخونه میخندونه، بهت لذت میده میترسونه گاهی هم با قدرت تورو به زمین میکوبه، من بچه ی آخر خانواده و بعد از سه تا دختر به دنیا اومدم یه جورایی نازپرورده خونه بودم، ماجرای زندگیم از همون سالهای نوجوونی شروع شد اوایل ده هفتاد بود سال آخر دبیرستان بودم پسری پر شر و شور، شیطون و لجباز، روزم شب نمیشد اگه آتیشی نمیسوزوندم و گندی بالا نمی آوردم گاهی وقتا چنان پدرم رو آسی میکردم که با کمربند دنبالم می افتاد منم غلط کردم کنان به اتاق ننه بانو پناه میبردم و تا صبح مجبور به شنیدن نصیحتاش بودم ننه بانو مادربزرگم بود که با ما زندگی میکرد. اون همیشه میگفت: بچه تو به جای مغز توی کلت یه دیگ بزرگ گوه بار گذاشتن که درش بازه و هرجا میری به بیرون تراوش میکنه خواهرام میخندیدند و من سرتق هم بی خیال حرف ننه بانو کار خودمو میکردم ادامه دارد
میخوام چند تا رمان دیگه معرفی کنم،البته قبلش یه خواهش از شیخو،لطفااااا،تعداد پستامو درست کن😥😥من دوتا پست فرستادم،البته با این یکی سه تا😣😣 همهی رمانایی که الان می زارم ژانرشون هیجانی هست یک - طبقه زیرین دو - آقای مغرور خانم لجباز سه - جادوی چشمان آبی چهار - عروس جنگل پنج - سرزمین مردگان_حتما بخونینش، من عاشق هایکا شدم😂😂مخصوصا اونجا که می گه می دونی چرا مثل لک لک تمرکز می کنم😂😂 شیش - جایی برای مردن_ اینم قشنگه،خوناشامی هست،اینجا عاشق آیدین شدم😂 هفت - دختری با نشان 🐉 اژدها هشت - پلیس های شیطون و مغرور حالا می ریم تو فاز طنز نه - آقای حساس خانم خشن ده - بادیگارد اجباری یازده - آتش افزار گم شده _جلد1_هیجانی هم هست دوازده - اتحاد گرگینه ها _جلد2 _ هیجانی هم هست سیزده - عناصر موروثی_جلد3_ هیجانی هم هست همینا بود😋 یه چند تا عکس جیگرم بزارم 😎😎 ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ میگه بیشتر از سه تا نمیتونم اپلود کنم😭😭 مهم نیست،فردا هم عکس می زارم😁😁
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ گفتم : از زمان میترسی؟ سیگار رو از لبش برداشت و گفت کسی هست که از گذر زمان نترسه؟ اون ها خطرناکن ، ولی ما اون هارو به دیوار خونمون آویزون میکنیم به مچ دستمون میبندیم،حتی تو ایستگاه های قطار میذاریم شنیدم که میگن ربات ها آنقدر قدرتمند میشن که میتونن آدم هارو از بین ببرن اما انگار همه فراموش کردن که چند صد سال پیش چیزی اختراع شد که هرلحظه داره جون مردم رو میگیره ساعت ها ساعت های جنایتکار ساعت های لجباز عقربه هاشون بی ملاحظه میچرخن با اون صدای همیشگی ، تیک تاک ، بنگ بنگ وقتی که میخوای ساعت ها زود بگذرن،جون به لبت میکنن و دیر میگذرن اما وقتی که میخوای دیر بگذرن،با تموم سرعت میگذرن ساعت من دیگه تیک تاک نمیکنه،چون یه روز ساعت هفت منتظر کسی بودم و اون دیر کرد،خیلی ترسیدم که یه وقت نیاد،واسه همین باطری ساعتم رو درآوردم.حالا دیگه ساعتم همیشه هفت رو نشون میده درسته که دیگه عقربه های ساعتم نمی چرخن،اما صدایی رو از لابه لای رگ هام و ضربان قلبم میشنوم که میگه تیک تاک ، بنگ بنگ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم