♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ یاﺩﺕ ﻫﺴﺖ ﻣﺎﺩﺭ ...؟؟؟ ﺍﺳﻢ ﻗﺎﺷﻖ ﺭﺍ ﮔﺬﺍﺷﺘﻰ ﻗﻄﺎﺭ ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎ ﻛﺸﺘﻰ . ﺗﺎ ﻳﻚ ﻟﻘﻤﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﻡ ﺷﺪﻯ ﺧﻠﺒﺎﻥ ﻣﻠﻮﺍﻥ ﻟﻮﻛﻮﻣﻮﺗﻴﻮﺭﺍﻥ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﻴﮕﻔﺘﻰ : ﻋﺰﻳﺰﻡ، ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭ ﺗﺎ ﺯﻭﺩ ﺑﺰﺭﮔﺸﻰ ﺁﻗﺎ ﺷﻴﺮﻩ ﺷﻰ . ﺣﺎﻻ ﻣﻦ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ، ﺗﻮ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺣﺎﻻ ﻣﻦ ﻗﻮﻯ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ، ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﺿﻌﻴﻒ ﻛﺎﺵ ﻣﻦ ﻫﻴﭽﻮﻗﺖ ﺑﺰﺭﮒ ﻧﻤﻴﺸﺪﻡ ﺗﺎ ﺗﻮ ﻫﻤﻮﻧﻄﻮﺭ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﻤﺎﻧﻰ ﻛﺎﺵ ﻫﻴﭽﻮﻗﺖ ﻗﻮﻯ ﻧﻤﻴﺸﺪﻡ، ﻛﻪ ﺍﻻﻥ ﺿﻌﻒ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﺯﻳﺒﺎﺕ ﻧﺒﻴﻨﻢ ﺩﺳﺘﻬﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻣﻴﻜﻨﻢ، ﺗﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺧﻮﺏ ﺯﻧﺪﮔﻴﻢ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﺩ ﺍﻭﺭﻡ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻣﺎﺩﺭ ﮐﻪ ﺧﻤﯿﺪﻩ ﺗﺮﯾﻦ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ
^^^^^*^^^^^ یه اصطلاحی هست که میگه دوسال میریم سربازی شصت سال خاطراتشو تعریف میکنیم حالا یجور دیگه هم هست میگن دوسال عمرمون تلف شد پدرمونو دراوردن ... و اینا بعد همش مینالن که عخییی چه روزایی بود یادش بخیر ... و اینا ^^^^^*^^^^^ بگذریم تو سربازی اینایی که پایه خدمتیشون بالاست معمولا دیگه چموش بازی در میارن پست نمیدن میشن ارشد و اذیت جدیدا میکنن بهرحال برا خودشون حق اب و گِل دارن قبلا گفتم خدمتم توی نقطه ی صفر مرزی بود و تو سنگر کمین چون تیربارچی بودم و تیربار هم دوتا خدمه میخواد همیشه یکیو میفرستادن کمکی برا من ولی خب دو روزه از اون جهنم جیم میزد و من تک میشدم بگذریم که من ژنتیک تنهایی خودمو دوست داشتم پس از خدا م بود کسی دورم نباشه ^^^^^*^^^^^ یروز چندتا سرباز صفر رو فرستادن پاسگاه ما افسر مافوق هم کمال سوءاستفاده رو از این بدبختا میکرد ولی برا ما قدیمیا جرات نداشت شاخ بشه چون بد جور ضایعش میکردیم از قضا یکی از این جدیدا خیلی پسر ساده و در عین حال نفهمی بود سر همین نفهم بازیش خواستن اذیتش کنن به این شاخ شمشاد گفته بودن اینجا باید حق طناب بگیری این یه اصطلاحی بود تو سربازی که برا بچه ترسو ها کاربرد داشت یعنی با طناب خودتو دار بزنی و گویا کسی به این شاخ شمشاد گرا نداده بود که این یه اصطلاح سرکاریه ^^^^^*^^^^^ ضمن اینکه میخواستن اینو از سر خودشون کم کنن فرستادنش دوکیلومتر جلوتر پاسگاه داخل مرز..سنگر کمین..پیش منه خدا زده همون روز با قاچاقچیها درگیر بودیم نگو به این نکبت گفته بودن سهم طناب تو..پیش اون سربازه س که تو سنگر کمینه باید بری پیش اون ^^^^^*^^^^^ القصه من مشغول تیراندازی بودم و هی باید قطار فشنگ میدادم دهن تیر بار یهو دیدم یه سرباز عین گاو داره وسط درگیری میاد سمت من صدا هم به صدا نمیرسید که بهش بگم نکبت..موقعیت منو لو میدی..نیا سمت من با بیسیم به عقب گفتم این نکبت کیه داره میاد..چرا فرستادینش گفتن کمکی خودته نمیشد کاری کرد فقط یه لحظه عقل کرد و دراز کش و سینه خیز اومد تا رسید تو سنگر گفت حق طناب من پیش شماست؟؟؟ ^^^^^*^^^^^ گاهی وقتا ادم دلش میخواد یه کارد برداره شاهرگ خودشو بزنه یه مشت تو پوزش زدم و گفتم میتمرگی همینجا و تا نگفتم تکون نمیخوری بدبخت ریده بود تو خودش بعد یکساعت که درگیری تموم شد بهش گفتم مردک شتر اومدی اینجا مال باباتو بگیری؟ خب نفهم..میکشنت بعدشم براش توضیح دادم که حق طناب برا سرکار گذاشتنت بوده ^^^^^*^^^^^ طبق معمول روز بعد باز تنها شدم چون از من خر تر برا اون پست و اون سنگر نبود الهی که هیچوقتی..هیچ کسی نفهم گرفتار نشه o*o*o*o*o*o*o*o
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ شبهای اینجا آنقدردلگیراست که سوت قطارهای نیمه شب هرآدمی راوسوسه میکندکه برود و هیچ وقت بازنگردد
..*~~~~~~~*.. میدونی چیه؟ این روزا بیشتراز هرزمان دیگه ای به اطرافم توجه میکنم انگار پرده ای ازروی چشمام برداشته شده ، کمبودهامو بیش ازحد حس میکنم ، انگار این عقده ها سربازکردنو قصد رسوایی دارن نبود خیلی چیزارو حس میکنم، یکیش خوده تو که با دریغ کردن خودت ازمن قصد نشون دادن مرد سالاری رو داری میخوای بهم بفهمونی منو نمیخوای ، میخوای بفهمونی جوری که تو جانان منی من نیستم ، اصلا من برای تو چیم؟ اصلا منو میبینی؟ ، بین اینهمه آدم که دوروبرته منو که گوشه پنجره نشستمو از تو مینویسمو میبینی؟ ، بخدا که نمیبینی تاحالا شده به من برای یه ثانیه هم که شده فکر کنی؟! تا حالا شده وقتی میام سمتت برای سلام ضربان قلبمو که صداش به گوش فلک میرسه رو بفهمی، تاحالا شده با خودت فکر کنی دلیل اینکه باهات دست نمیدم چیه؟ نه نشده چون تو همیشه به چشم یه بچه به من نگاه میکردی، حتی الان که هفده سالمه بازم واست با هفت سالگیام فرقی ندارم، گاهی اوقات ایقدر ازت حرسم میگیره که ازت متنفر میشم، ولی یه دقیقه بعدش وقتی میخندی و با اون چال لعنتیه من به فداش دلبری میکنی بیش ازپیش عاشقت میشم، دوستای نزدیکم هرکدوم که ازتوی جانان خبردارن منو منع میکنن میگن الان بچه ای خامی هوسه ازسرت میپره، میگن اختلاف سنیمون زیاده، ولی من گوشم بدهکار هیچکدوم ازاین حرفا نبود، اگه اونا خبرداشتن که زندگی من خلاصه میشه تو خنده هات و بمی صدات هرگز همچنین حرفایی نمیزدن، اگه خبرداشتن واسه دیدن تو چه کسایی رو که بهونه نکردم قضاوتم نمیکردن ، اینقدر دوستدارم که حرفاشون برام هیچ ارزشی ندارن ولی، بعضی شبا که تنهام فکرایی مثه خوره به جونم میفتن، به اختلاف قدمون نگاه میکنم ولی بعدش باخودم میگم زن باید کوتاه تر از مردش باشه تا تو بغلش جاشه به اختلاف نه سالمون نگاه میکنم ولی بعدش میگم سن فقط یه عدده دلا باید همسن باشن به اختلاف اخلاقمون نگاه میکنم که هرچقدر من شوخ و خاکیم تو به همون اندازه مغروریو جدی خندهات و فقط توجمع خونوادگی خودت میشه دید ولی بازم باخودم میگم اینم درست میشه دلداری دادن به خودم شده کاره هرروزم، اولین باری که از دستت بغض کردمو یادمه رنگا ازدستم افتاده بودن و پاشیده بودن به لباست چنان دادی سرم زدی که کل اهل خونه متوجه شدن ازشدت بغض نمیتونستم حرفی بزنم توی بیرحمم اخم کردیو رفتی غافل از اینکه دلیرو زیر پات له کردی دوستدارم جانان من بیشتر از جونم ولی این باعث نمیشه غرورمو زیرپام بزارم، خودخواه نیستم به عشقه پاکم قسم اگه بدونم که توهم بیمیل نیستی غرور که سهله ازخودمم برای رسیدن به تو میگذرم، ولی وقتی تو اینجوری سردی و باوجود قدکشیدنو رشد کردن من هنوز منو بچه میبینی منم باخودم میگم دلم که از دستم رفت حداقل غرورمو نگه دارم باور کن جانان من تا آخرش هرکجا که باشه عاشقت میمونم، ارباب قلبم منتظرت میمونم شاید روزی برسه که به منم به چشم زن نگاه کنی تا اون زمان منتظرت میمونم "اربابم زودبیا نگذار دیر شود " " ازعشقم مطعنم میترسم این دل زمینگیر شود" . . . رویای الکیه ولی ای کاش تمام حرفهای دلم را میخواندی توقع ندارم ازچشمانم بفهمی ای کاش فقط کلماته قطارکرده برروی صفحه رامیخواندی ای کاش ای کاش ای کاش ..*~~~~~~~*.. میدونی چیه؟ ◄ میدونی چیه؟ ◄
*♥♥♥♥*♥♥♥♥* يادآوري قوانين مورفي تسكين دهنده بدبياري ها و بدشانسي هاست قانون مورفي در سال 1949 در پايگاه نيروي هوايي ادوارز شكل گرفت مورفي مهندس هوافضا بود كه روي يك پروژه كار مي كرد. در يكي از سخت ترين آزمايشهاي پروژه، يك تكنسين خنگ تمام سيم ها را برعكس وصل كرد و آزمايش خراب شد مورفي درباره اين تكنسين گفت "اگه يه راه براي خراب كردن چيزي وجود داشته باشه، او همون يه راه رو پيدا مي كنه" و اين اولين قانون مورفي بود. در ابتدا در فرهنگ فني مهندسين رواج پيدا كرد و بعد به فرهنگ عامه راه پيدا كرد. بعداً قوانين ديگري هم بعد از كسب رتبه لازم از بنياد مورفي در زمره قوانين اصلي قرار گرفتند قوانين مورفي و قوانين استنباط شده از آن روزي كه چترت را فراموش مي كني باران مي بارد *** نان كره ماليده شده از روي كره اي اش به روي فرش سقوط مي كند *** قطره رنگ هميشه سوراخي در روزنامه پيدا مي كند تا بر فرش زير آن بچكد (وتا زماني كه خشك نشده ديده هم نمي شود ) *** اگر در توده يا كپه اي به دنبال چيزي بگردي، چيز مورد نظر حتما در ته قرار دارد *** هيچ كاري آن طور كه به نظر مي رسد ساده نيست *** وقتي در ترافيك گير كرده اي لايني كه تو در آن هستي ديرتر راه مي افتد *** هر كاري بيش از آنچه فكرش را مي كني دو برابر آنچه بايد وقت مي برد. مگر اينكه آن كار ساده به نظر برسد كه در آن صورت سه برابر وقت مي گيرد *** هر چيزي كه بتواند خراب شود خراب مي شود آن هم در بدترين زمان ممكن *** اگر چيزي را مقاوم در برابر حماقت احمق ها بسازي احمق باهوش تري پيدا مي شود و كارت را خراب مي كند *** در صورتي كه شانس انجام درست يك كار پنجاه-پنجاه باشد احتمال غلط انجام دادن آن نود درصد است *** وسايل نقليه اعم از اتوبوس، قطار، هواپيما و... هميشه ديرتر از موعد حركت مي كنند مگر آن كه شما دير برسيد. در اين صورت درست سر وقت رفته اند *** اگر به نظر مي رسد همه چيزها خوب پيش مي روند حتما چيزي را از قلم انداخته اي *** احتمال بد پيش رفتن كارها نسبت مستقيم با اهميت آنها دارد *** هر وقت خودت را براي انجام دادن كاري آماده كرده اي ناچار مي شوي اول كار ديگري را انجام دهي *** اشياي قيمتي اگر سقوط كنند به مكان هاي غيرقابل دسترس مثل كانال آب يا دستگاه زباله خرد كن (آن هم در حالي كه روشن است) مي افتند *** مادر هميشه راه بهتري براي انجام كارتان پيشنهاد مي كند، البته بعد از اينكه كار را به سختي انجام داده باشيد *** هشتاد درصد سؤالات امتحانات پايان ترم براساس كلاسي است كه در آن غايب بوده اي *** وقتي قبل از امتحانات نكات را مرور مي كني مهمترينشان ناخوانا ترينشان است *********◄►*********
^^^^^*^^^^^ 😁😍عیــــــــــــــــد اومــــــــــده😁😍 😎🌸عیــــــــــــــــد اومــــــــــده بـــهـــاره😎🌸 💵😻ازهــرطرف عیـــــــدی مـیــباره💵😻 ♥♥♥♥♥ خـــــــــــــب اول از همـــه عییییید رو بـــــــــــه تمام هموطنان عزیزززززم به خصوص خنگولستانیای گل گلاب تبرییییککککک عرض مینماییییمممم 🌟💫🎊🎉 بازم مثل هرسال دیگه سال نو شروع شده،یه سال جدید،سالی که یه برگ جدید از دفتر زندگی ما شروع میشه یه سال دیگه به همین سادگی به همین سرعت گذشت،سالی که خیلیا توش باختن و خیلیا تاختن،خیلیا درس گرفتن و خیلیا همونی موندن که بودن توی این سال جدید،نوروز جدید بعضیا دیگه کنارمون نیستن نمیتونن تو جمعامون شرکت کنن،کسایی که همیشه یادو خاطرشون سره هر سفره هفتسین هست،درسته خیلیا رفتن ولی به جاش افراده جدیدیم به جمع هامون اضافه شدن،ما باید اینو بدونیم که کسایی اومدن وموندن ممکنه یه روزی برن ولی کسایی که رفتن دیگه نمیتونن برگردن پس توی این سال جدید همراه با خونه تکونیهامون دلهامون رو هم از تمام غمها وکینه ها خالی کنیم و درکنار کسانی که کنارمون هستن این نوروز رو شاد باشیم و این رو یادمون باشه که با فکر به کسایی که رفتن اون کسانی رو که برامون باقی موندن رو فراموش نکنیم و همیشه از اشتباهاتی که در سال پیش مرتکب شدیم درس بگیریم وسعی کنیم از تجربه اون اشتباهات در سال جدید استفاده کنیم سال پر خیر وبرکت و پرازشادی وبه دور از هر غمی رو برای تمامی شما آرزومیکنم ❤❤ 💞💖امیدوارم قطار ارزوهاتون به خوبی برروی ریل های شادی حرکت کنه💞💖 ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ 🙏💗شــــــــــادوپــــیـــــــــروز بـــــــاشـــــــیـــد🙏💗 ^^^^^*^^^^^ دوستدار شما بانو 😉😘❤❤❤❤💖💖💞💞💞💞💞💙💙💓💓😽😽😽😽😽😽😽😽😽😽😽😽😽😽😽😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ گفتم : از زمان میترسی؟ سیگار رو از لبش برداشت و گفت کسی هست که از گذر زمان نترسه؟ اون ها خطرناکن ، ولی ما اون هارو به دیوار خونمون آویزون میکنیم به مچ دستمون میبندیم،حتی تو ایستگاه های قطار میذاریم شنیدم که میگن ربات ها آنقدر قدرتمند میشن که میتونن آدم هارو از بین ببرن اما انگار همه فراموش کردن که چند صد سال پیش چیزی اختراع شد که هرلحظه داره جون مردم رو میگیره ساعت ها ساعت های جنایتکار ساعت های لجباز عقربه هاشون بی ملاحظه میچرخن با اون صدای همیشگی ، تیک تاک ، بنگ بنگ وقتی که میخوای ساعت ها زود بگذرن،جون به لبت میکنن و دیر میگذرن اما وقتی که میخوای دیر بگذرن،با تموم سرعت میگذرن ساعت من دیگه تیک تاک نمیکنه،چون یه روز ساعت هفت منتظر کسی بودم و اون دیر کرد،خیلی ترسیدم که یه وقت نیاد،واسه همین باطری ساعتم رو درآوردم.حالا دیگه ساعتم همیشه هفت رو نشون میده درسته که دیگه عقربه های ساعتم نمی چرخن،اما صدایی رو از لابه لای رگ هام و ضربان قلبم میشنوم که میگه تیک تاک ، بنگ بنگ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ در قطار زندگـــــــے مواظب خودت باش روز گاریـــــــست که ریز علـــــــے ها قطـــــار را فدای یک پیراهن میکنــنــــد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
♦♦---------------♦♦ کاش من پسر بودم کاش پسر بودم و نشون میدادم چطور باید با یه دختر با کسی که عاشقشی چجور رفتار کی براش شعر میگفتم تو چشماش نگاه میگردم و مولانا میخوندم دستشو بی ترس از هیچکس محکم میگرفتم و بی توجه به آدما تو خیابون وایمیستادم جلوش یهو موهاشو کنار میزدم و میگفتم تو چرا انقد نازی اخه؟ از موهاش تعریف میکردم از دستاش از برق چشماش از خط منحنی زیبای لبخندش انقدر از زیباییاش میگفتم تا دیگه محتاج شنیدن تعریف و تمجید از هیچکس دیگه ای نباشه اگه بهش شک میکردم اگه بدبین میشدم اگه اشتباه میکرد فراریش نمیدادم تنها ولش نمیکردم ترکش نمیکردم در عوض سرشو میبوسیدم و با مهربونی ته تو قضیه رو درمیوردم بهش توجه میکردم براش کتاب میخریدم یا لاک یا یه روسری اون رنگ که دوس دارم خودم با این چیزای کوچیک سوپرایزش میکردم دیگه هیچوقت نمیزدم تو ذوقش حتی اگه خسته بودم بی حوصله بودم عصبی بودم از سر تا پاش ایراد نمیگرفتم تغییرش نمیدادم نمیکوبیدم از نو بسازمش همونجور که بود با همون قیافه فداش میشدم به درد دلاش گوش میکردم هر چند مدت یبار میفهمیدم چقدر حساسه و مرد میشدم واسه غمهاش فدای لوس شدناشو بی طاقتیاش میشدم از اون دختـــری میساختم که دیگه نه اون کسی غیر من رو بخواد نه من کسی مثل اون به چشمم بیاد کاش من پسر بود کاش ♦♦---------------♦♦
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم