..*~~~~~~~*..
باباطاهر عارف، شاعر ایرانی تبار و دوبیتی سرای اواخر سده چهارم و اواسط سده پنجم هجری (سده ۱۱م) ایران و معاصر طغرل بیک سلجوقی بوده است
متولد سال ۳۲۶ ه.ش در همدان یا لرستان بوده. اشعار باباطاهر با لهجه همدانی یا با لهجهای از زبان لری سروده شدهاند. بابا لقبی بوده که به پیروان وارسته میدادهاند و عریان به دلیل بریدن وی از تعلقات دنیوی بوده است. در میان مردم لر لقب بابا به پیران و مرشدان اهل حق نسبت داده میشود
وی در سال ۴۱۱ ه.ش وفات یافت. از آثار او میتوان به «اشعار دو بیتی» و «مجموعه کلمات قصار» اشاره کرد
..*~~~~~~~*..
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
بوی یلدا را میشنوی؟
انتهای خیابان آذر
باز هم قرار عاشقانه پاییز و زمستان
قراری طولانی به بلندای یک شب
شب عشق بازی برگ و برف
پاییز چمدان به دست ایستاده
عزم رفتن دارد
آسمان بغض میکند .... میبارد
خدا هم میداند عروس فصل ها چقدر دوست داشتنیست
دقیقه ای بیشتر مهلت ماندن میدهد
آخرین نگاه بارانی اش را
به درختان عریان میدوزد
دستی تکان میدهد
قدمی برمیدارد سنگین و سرد
کاسه ای آب میریزم پشت پای پاییز
و... تمام میشود
پاییز ای آبستن روزهای عاشقی
رفتنت به خیر
سفرت بی خطر
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
پیشاپیش یلداتون مبارک
*baghal*
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
من تشنه ی باران تو بودم تو نبودی
در آتش حرمان تو بودم تو نبودی
آی عشق گمم کردی و رفتی به سلامت
من طعمه ی طوفان تو بودم تو نبودی
هرجا که گذارت به من افتاد گذشتی
من آینه قرآن تو بودم تو نبودی
هی درد کشیدم تو کشیدی ؟ نکشیدی
در ماتم فقدان تو بودم تو نبودی
یک لحظه بگو قیمت آغوش تو چند است
بازاری عریان تو بودم تو نبودی
دندان تو گیراست به لبهای اقاقی
من مرهم دندان تو بودم تو نبودی
شک دارم اگر خیر شود با تو بلایی
آلوده ی دامان تو بودم تو نبودی
در بند تو بودم تو رمیدی و ندیدی
من زاده ی زندان تو بودم تو نبودی
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
راشین گوهرشاهی
هر برگی که از درخت میافتد
هر آهی که از لبهای من
هر اشکی که از چشمهای تو
پاییز یک قدم نزدیکتر میشود
تا برهنگی درخت
تا تنهایی من
تا افسردگی تو
ما هر کدام
درخت خستهای هستیم
عریان شده از اندوه
پاییز
تنها بهانهایست
که راحتتر آه بکشیم
^^^^^*^^^^^
! پسری که تو را دوست داشته باشد تنت را عریان نمی کند بانو ...بلکه لباس عروس بر تنت می کند بفهم، عشق اگر واقعا عشق بود ...لذت بوسه بر پیشانی خیلی بیشتر از لب دادن بود اگر عشق واقعا عشق باشد همان دستانت را که می گیرد حتی برای لحظه ای دیوانه اش می کند و از برق چشمانت مست می شود ... احتیاج به هم آغوشی و هم خوابی نیست اگر عشقت مردانگی داشته باشد از دوری یک دیگر هم لذت می برید چون مطمئن هستی جــــایـــــت در مــیــان قلــبــش ثـــابــت و دســت نـخـوردنـیـســـت!! . . . لازم نیست هر روز هفت قلم آرایش کنی که مبادا خوشکلتر از تو دلش را ببرد خیالت تخت است که تو با همان قیافه و خود واقعیت حاکم ذهن او هستی این مطمئنی بودن رابطه یعنی بالیدن به خودت که یک مردی در زندگی داری تا همیشه تکیه گاهت است و یقین داری که تنها انتخابش تو هستی و بــــــــــــــــــــــــــــس
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
*baghal* دم خنده هاتون گرم *baghal*