♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
هرکسی یاری در این کاشانه دارد؛ من تو را
یک هدف از رفتن میخانه دارد؛ من تو را
هرکه مستی می کند، یک دلبر نازک ادا
در کنار ساغر و پیمانه دارد؛ من تو را
هر که را دیدم به فرداهای خود دل داده است
آروزها در دل دیوانه دارد؛ من تو را
هر که عاشق می شود با جادوی یک دلفریب
در بغل معشوقه ای فتانه دارد؛ من تو را
در طواف عاشقی باید بسوزی دم به دم
کعبه ای اینگونه هر پروانه دارد؛ من تو را
هرکسی در یک ستاره بخت خود را دیده است
پیش خود یک آسمان افسانه دارد؛ من تو را
عاکف شوریده دل، در دفتر شعرش نوشت
هرکسی یک دلبر جانانه دارد؛ من تو را
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
* ناشناس *
***
گویند شیخ ابوسعید ابوالخیر چند درهم اندوخته بود تا به زیارت كعبه رود. با كاروانی همراه شد و چون توانایی پرداخت برای مركبی نداشت، پیاده سفر كرده و خدمت دیگران میكرد
در منزلی فرود آمدند و شیخ برای جمعآوری هیزم به اطراف رفت. زیر درختی، مرد ژندهپوشی با حالی پریشان دید و از احوال وی جویا شد. دریافت كه از خجالت اهل و عیال در عدم كسب روزی، به آنجا پناه اورده است و هفتهای است كه خود و خانوادهاش در گرسنگی به سر بردهاند
شیخ چند درهم اندوخته خود را به وی داد و گفت برو
مرد بینوا گفت: مرا رضایت نیست تو در سفر حج در حرج باشی تا من برای فرزندانم توشهای ببرم
شیخ گفت: حج من، تو بودی و اگر هفت بار گرد تو طواف كنم به ز آنكه هفتاد بار زیارت آن بنا كنم
***
♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
*mach*
دم خنده هاتون گرم
*mach*