..♥♥..................
غزلبانو قسم بر راز برمودای چشمانت
دلم چون زورقی شد غرق در دریای چشمانت
نگاهت همچو مغناطیس ما را میکند مجذوب
چــه طعم دلکشی دارد می ِ گیرای چشمانت
عزیزم! نازنینم! مهربانم بس که جذابی
نیوتن میگزد انگشت خود را پای چشمانت
خمارم، بیقرارم، پیچ و تابم را نمیبینی
بیا مستم بکن امشب تو با صهبای چشمانت
ز عشقت خواب از چشمم فراری میشود هرشب
به شوق ِ دیدن ِ خورشید در فـــردای چشمانت
تبر را بر زمین پرتاب خواهد کرد ابراهیــم
اگر یک دم چو من بیند بت زیبای چشمانت
بیا تنظیم کن با پلکهایت نبض جانم را
که قلبم میتپد هر لحظه در رؤیای چشمانت
چو هندو آتشم میزد درون معبد عشقت
نگاه گرم ِ پر احساسِ شهوتزایِ چشمانت
زلیخا، عشق ِ من، بانو! ترنج و زخمِ چاقو کو؟
کــه دخترهای ایلم را کنم رسوای چشمانت
..♥♥..................
❇عابد میرزاییان چگنی❇
♥♥.♥♥♥.♥♥♥
دیدم از دور بر افروخته سیمای تو را
خواندم از نرگس بیمار تو غمهای تو را
منکه هرگز نگشودم به کسی چشم نیاز
دارم امروز به جان تو تمنای تو را
بخدا میکشدم حسرت این غم که چو شمع
نکنم گرم چرا خلوت شبهای تو را
گردش چشم سیه مست تو سرمستم کرد
به جهانی ندهم مستی صهبای تو را
در دلم مهر کسی خانه نکرده ست بیا
خانه خالیست نگه داشته ام جای تو را
سر ببالین نگذارم من شوریده مگر
تکیه گاه سر شورریده کنم پای تو را
همه سرگرم تماشای بهارند کمال
نفروشد به گل و لاله تماشای تو را
♥♥.♥♥♥.♥♥♥
❇کمال خجندی❇