oOoOoOoOoOoO
چرا کسی آدرس خانه ام را به رانندهی تاکسی نمیدهد؟
فکر کنم ناآشنا ترین آدرس
آدرس خانهی من باشد
وقتی هیچکس حتی نگاه بی گداری به رنگ رفتهترین در نمیکند
کسی حتی به اشتباه بر تلفن خانه ام نمیزند
شاید به خاطر این است که سیمش را کشیده ام؟
البته چون
کسی نمی زنگید
ترسیدم پول برق خانه ام زیاد شود
مانده ام بین خاک های داغی که هنگام ظهر روی طاقچه نمایان میشوند
و من هر بار که دستمال برمیدارم تا تمیزشان کنم
یادم می افتد
میهمانهای چندین ساله نامشان صاحبخانه است
و باز مینشینم کنار قاب عکسهای
قدیمی ام
زیر دیوار خراب شده
دورم پر است از کاغذ های باطلهای که نامه نوشتم و کسی نبود تا آنها را بفرستد
یا انگار کسی نیست که برایش نامهای از حالم بفرستم
گوشههای مبل خاکیام مقداری دستمال کاغذی ایست که اشکهایم بین آنها قایم شدهاند
حال و روزگار من عجیب بارانیست
#دیدار
oOoOoOoOoOoO
♥♥.♥♥♥.♥♥♥
مردی از خانه ای که در آن سکونت داشت زیاد راضی نبود، بنابراین نزد دوستش در یک بنگاه املاک رفت و از او خواست کمکش کند تا خانه اش را بفروشد، بعد از دوستش خواست تا برای بازدید خانه مراجعه کند
دوستش به خانه مرد آمد و بر مبنای مشاهداتش، یک آگهی نوشت و آنرا برای صاحبخانه خواند
خانه ای زیبا که در باغی بزرگ و آرام قرار گرفته، بام سه گوش، تراس بزرگ مشرف به کوهستان، اتاق های دلباز و پذیرایی و ناهار خوری وسیع، کاملا دلخواه برای خانواده های بچه دار
صاحب خانه گفت دوباره بخوان
مرد اطاعت کرد و متن آگهی را دوباره خواند و صاحب خانه گفت : این خانه فروشی نیست
در تمام مدت عمرم میخواستم جایی داشته باشم مثل این خانه ای که تو تعریفش را کردی ، ولی تا وقتی که تو نوشته هایت را نخوانده بودی نمی دانستم که چنین جایی دارم
❣
خیلی وقت ها نعمت هایی را که در اختیار داریم را نمی بینیم چون به بودن با آنها عادت کرده ایم ، مثل سلامتی، مثل نفس کشیدن، مثل دوست داشتن، مثل پدر، مادر، خواهر و برادر، فرزند، دوستان خوب و خیلی چیزهای دیگه که بهشون عادت کردیم
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
oOoOoOoOoOoO
من همیشه فکر می کنم برای یک زن استقلال
مالی خیلی خیلی مهم است
نه این که آدم مادی ای باشم که این را می گویم
نه...واقعا نیستم
ولی همیشه دیده ام که این زن ها قویترند
آسوده ترند
زن باید دستش توی جیب و کارت و حساب خودش باشد
اصلا شاید یک روز دلش خواست برای انگشتان چروکيده ي مادرش یک انگشتر طلا بخرد
خواست برود داخل یک شال فروشی و وقتی نتوانست بین چهار تا شال با رنگ ها و طرح های جورو واجور انتخاب کند، بدون درنگ و نگرانی به فروشنده بگوید : همشو می برم
یک وقت هم دیدی اول هر ماه کل درآمدش را داد به صاحبخانه
همه جورش می شود
ولی قسمت قشنگش همان است که لازم نیست برای پول بیشتر گرفتن از شوهرش به هر دلیلی، یکی دو روز با خودش فکر و خیال کند و آخر هم پشیمان بشود و باز هم در مهمانی بعدی مادرش از توی جعبه ی مقوایی کنار آینه همان انگشتر بدلی زشت را دست کند
زن اگر پول خودش را داشته باشد، رنگ موهایش، مدل مانتویش، بوی عطرش، عدد قبض موبایلش،
...و...
همه و همه را خودش انتخاب می کند
oOoOoOoOoOoO
فاطمه شاه بگلو