♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
ایده بزرگی در سر داشت برای همین از کار دولتی استعفا داد، استاندار به او گفت تو استعداد داری، اگر بمانی تا وزارت هم پیشرفت میکنی
اما او نماند، گفت می خواهم برای خودم کار کنم
آمد تهران و با یک میلیون پس انداز و ۱۳تا کارگر، کارخانه اش را راه انداخت. باجناقش در امریکا گفته بود الان اینجا سر همه میزها سس میگذارند، مردم اینجا غذا و سالادشان را با سس می خورند. برای همین او هم رفت تو کار تولید سس
اما اینجا ایران بود، کسی سس را نمی شناخت و مغازه دارها چیزی را که نشناسند، نمی فروشند و مردم هم آن را نمیخرند
آن موقع ایرانیها بجای سس از آب لیمو و نارنج و روغن زیتون استفاده میکردند و جایگزین کردن سس بجای اینها، کار دشواری بود
ویزیتورهایش برای مغازه دارها توضیح می دادند که این سس مایونز است و سالاد الویه را با آن می خورند، بعد مغازه دار میپرسید، سالاد الویه چیست، حالا مجبور بودند سالاد الویه را هم توضیح بدهند
بنابراین شروع کرد به تبلیغات در مطبوعات و تلویزیون، اما باز هم فروشش ناچیز بود
برای همین بیکارهای فامیل را جمع کرد، به انها پول داد و گفت که چند ساعت یکبار بروند مغازه ها و تعدادی از سسهایش را بخرند، بعد آنها را به کارخانه بیاورند. وقتی مغازه دارها دیدند تعدادی از سسها به فروش رفت، خودشان هم شروع به تبلیغ سس مایونز کردند، اما باز هم فروش بسیار پایین بود
او فهمید که مغازه دارها باید به برند و کارخانه اش علاقه داشته باشد، تا محصولاتش را بفروشند. برای همین به ویزیتورهایش گفت که سراغ هر مغازه دار که میروند حتما تاریخ تولدش را هم بپرسند. بعد روز تولد هر مغازه دار، از طرف کارخانه یک شاخه گل و کارت تبریک برایش میفرستادند
این کار تا آن موقع سابقه نداشت و غوغا بپا کرد
مغازه دارها زنگ میزدند و تشکر میکردند و بعد می گفتند چند جعبه از محصولاتت را هم بفرست ، حالا مغازه دارها این برند را دوست داشتند برای همین وقتی کسی برای خرید ماست و برنج و لوبیا به مغازه می امد حتما یک شیشه سس هم به او میفروختند، وقتی مشتری آن را مصرف میکرد، بخاطر مزه جدید و کیفیت خوبش، دوباره آنرا میخرید
اینگونه بود که کار و کاسبی اش گرفت و تبدیل شد به یکی از موفقترین کارافرینان ایران
حالا کارخانه او که با سیزده کارمند شروع به کار کرده بود، پنج هزار نیرو دارد
این مرد شاهرخ ظهیری، صاحب کارخانجات مهرام است
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
^^^^^*^^^^^
ـ کمیل...کمیل...حمید
👮
ـ حمیدجان به گوشم اینجا هوا صافه ، اونجا چی؟
ـ هی حاجی کجایی که ببینی اینجا چه خبره؟
😢
هوا صاف صافه به صافی تمامی موهای بیرون ریخته
به صافی نگاه های دوخته
به صافی مانتوهای چسبیده به صافی مارک های ازپشت دیده
حاجی نمیشه جاتو عوض کنی؟ سید مرتضی را دیدی بگو دوربینش را بیاورد یک مستند بسازد از ما بنام روایت غفلت
حاجی اینجا روسری ها عقب نشینی کردن، دشمن محاصرمون كرده رو پشت بومها بمبهای بشقابی گذاشتن
قلب و فكرمون رو هدف گرفته، خيلی تلفات داديم
حاجي اینجا مانتو ها دیگه دكمه نداره، اونم با آستین های کوتاه
سلاح جدیدشون ساپورته، چشم اکثر جونارو آلوده کردن
حاجی صدامو میشنوی؟
حــــــاجـــــی
(صدای بیسیم قطع و وصل میشه)
😧
ﺣﺎﺟﯽ ﺻﺪﺍﯼ ﻣﻨﻮ ﻣﯿﺸﻨوی؟
😥
ـ ﻣﺠﻨوﻥ ﺟﺎﻥ! ﺑﻪ ﮔﻮﺷﻢ
ـ محاصره ﺗﻨﮓ ﺗﺮ ﺷﺪﻩ برادر، حاجی ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﻧﺮﻡ ﺍﺳﯿﺮﺍﻣﻮن کردن
ﺧﯿﻠﯽ ﺯﯾﺎﺩ ﺷﺪند، ﺧﻮﺍﻫﺮﺍ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍ ﺭو ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻗﯿﭽﯽ ﻣﯽ کنن نامردا
عامل ﺧﻔﻪ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻮﯼ ﮔﯿﺎﻩ نميده
ﺑﻮﯼ ﮔﻨﺎﻩ ميده ... ﺣﺎﺟﯽ
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮﺍ ﻫﻤﺶ ﻣﯿﮕﯿﻢ ﭘﺮ ﭼﺎﺩﺭﺗﻮﻥ ﺭﻭ ﺣﺎﺋﻞ ﮐﻨﯿﺪ ﺗﺎ ﺑﻮﯼ ﮔﻨﺎﻩ ﻣﺸﺎﻣﺘﻮنُ ﺍﺫﯾﺖ ﻧﮑﻨﻪ
ﻭﻟﯽ ﮐﻮ ﮔﻮﺵ ﺷﻨﻮﺍ...؟ ﺣﺎﺟﯽ ﺍﯾﻦ ﺗﺮﮐﺶ ﻫﺎﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍ ﻓﻘﻂ قلبُ ﻣﯿﺰﻧ
لقمه های حروم هم که دمار از همه بریده
ﮐﻤﮏ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﯾﻢ ﺣﺎجی... تازگی ها جیش الشیطان اسمش رو عوض کرده گذاشته داعش، دارن سر بچه های شیعه رو بیخ تا بیخ میبرن
حاجی صِدامو داری ؟؟؟ به حسن باقری بگو در این جنگ نابرابر تاکتیک نداریم
فقط علی اکبر شیرودی چیزی نفهمد اگر بفهمد واویلاست،
میمرد برای خمینی
شاهرخ ضرغام را حتما خبر کن
بگو به خمینی ای که روی سینه ات خالکوبی کردی، میخندند
راستی؛ حاج احمد، اصلا میدانی موبایل چیست ؟
تا حالا با وایبر و واتس آپ کار کرده ای؟
بیخیال برادر،
همان بیسیمت را بیاور
من آخرین نسخه ی اندروید را رویش نصب میکنم
فقط خواهشا به نیروهایت دستور بده آن تندروی هایی که در مریوان و پاوه و فکه و خرمشهر و شلمچه کردند
در فضای مجازی نکنند
اینجا آداب خودش را دارد
باید همه چیز را با گفتگو حل کنیم
حاج احمد، تلفات زیاد داده ایم
مسامحه و غفلت امانمان را بریده
عده ای به اسم جذب حداکثری
حداقل اعتقاداتشان را به حراج گذاشته اند
تو را بخدا برگرد خدا را چه دیده ای
شاید در این مخمصه تو و رفقایت به دادمان رسیدین
^^^^^*^^^^^
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
باز باران...اما کو ترانه ؟؟؟
کو دو دست کودکانه ؟؟؟
کو نگاه عاشقانه ؟؟؟؟؟؟
کو سلامی بی بهانه ؟؟؟
دل شکسته،قد خمیده،آخر دنیا رسیده
بی کسی تنها رفیق است
دلخوشی با ما غریب است
چشم در چشمان باران
هیچ کس جز او نمانده
از میان جمع یاران باز باران
باز هم دستخوش به باران
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
احمد شاهرخ