test
test
test
test
test
test
test
test
کتابی که میخوام معرفی کنم به جرات میگم یکی از قشنگ ترین رمانهایه که خوندم
پر از حس خوب، پر از حس زندگی
این رمان رو به همه دخترها توصیه میکنم
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
فریادش تمام اتاق رو گرفت
صداش پیچید و پیچید و پیچید و مثل یه سیلی محکم خورد به گونه ام
متعجب نگاهش کردم. ناباور؛ خون توی رگهام منجمد شده بود
فریادش همراه شد با پرت شدن گلدان بلوری که تکه تکه شد و هر تکه اش با صدا به گوشه ای افتاد
صورتش قرمز بود
تو...تو چیکار کردی؟ خیانت...خیانت به من؟؟ من چه اشتباهی مرتکب شده بودم؟؟
سرش رو خم کرد
مرد عصبانی رو به روی من حالا سرش رو خم کرده بود و سعی داشت اشکی که داشت از چشماش می ریخت رو پس بزنه
جز عاشقت بودن...جز پرستیدنت...؟؟
این جمله رو گفت و به سمتم حمله کرد
پایین دامن پیراهن سفیدم رو به دست گرفتم و پریدم روی سکوی انتهای اتاق با صدای لرزان و وحشت زده
به همین غروب آفتاب به بزرگی و عشقت قسم دروغه
رگ گردنش بیرون زده بود دستش رو برد تا ضربه ای بهم بزنه تو خودم جمع شدم
دلش سوخت شاید. برای خودش؟؟ برای تن ظریف زنی که رو به روش بود؟؟ برای عشقش؟؟
رو دو زانو افتاد
شدیم نقل محافل، شدیم سرگرمی زنانی که سبزی پاک می کنن
شدیم مثال مادران برای دخترانشون. اشک ریختم اشک ریختم... دستم که به سمت صورتش می رفت برای نوازش رو نیمه راه نگه داشتم
جز سکوت چه داشتم بگم
تو من رو نابود کردی. دوستم نداشتی؟؟ به دنبال عشق دوره نوجوانی بودی؛ چرا با من ازدواج کردی؟ چرا گذاشتی این طور دوست داشته باشم؟
دوباره عصبانی شد و از جایش پرید و فریاد زد
هاااااا؟ چراااااا؟
من بی گناهم....بی گناه ها بی گناه
زنی که بوی تن مرد دیگری رو میده....زنی که پشت درختهای توت ته باغ با عشق کودکیش قرار میذاره بی گناه؟؟؟ و من فقط یک جمله دارم برای تکرار و تکرار و تکرار
من بی گناهم
نگاهی به چشمهای خیسم میندازه
چه کنم؟؟ دیگه از من کاری بر نمیاد. بزرگان شهر حکمت رو دادن
و اشک می ریزه و اشک می ریزه و من...خیره در نگاه پر از غمش دست هام رو از هم باز میکنم...فریاد می زنم
ای اهالی جهل ای مردمان دون و پست بنگرید به من و خوشبختی غبطه بر انگیز من بنگرید و سرم را به سمت مردی که عاشقش بودم...روزی زمانی...میچرخونم و محکم میگم
مرا به صلیب بکشید اگر اینگونه این چشمان پر خشم خالی می شود
مرا بسوزانید اگر قلب مرد من با خاکستر تن من آتش درونش خاموش می شود...از فریاد آخرم ته گلوم می سوزه
و تمام بدنم خیس میشه از عرق
از پایین صدای تشویق اومد
سهیل: بچه ها عالی بودید....عالی اصلا فکرش رو هم نمی کردم
نگاهی به مرد گوشه صحنه سمت چپم انداختم که لبخندی به لب داشت به سمتم اومد و نگاهم کرد
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
رمان بانوی قصه. الناز پاکپور
یه دختره توو پمپ بنزین ازم پرسید تنظیم بادمجانی یعنی چی ؟
با تعجب پرسیدم تنظیم بادمجانی ؟!
.
.
.
.
رفیقم تابلو روبرو رو نشونم داد که نوشته بود :
"تنظیم باد مجانی "
.
.
.
.
وزارت آموزش و پرورش خسته نباشی واقعاااا..
*goz_khand* *goz_khand* *goz_khand*
ﺍﺳﻢ ﺧﺎﻧﻤﺎ ﺩﺭ ﺩﻫﻪ 50 !!!.....
ﺍﻗﺪﺱ ... ﺍﮐﺮﻡ ... ﻣﻠﻮﮎ ... ﺑﺘﻮﻝ ... ﮐﻮﮐﺐ ... ﺳﮑﯿﻨﻪ ... ﻓﻮﺯﯾﻪ ... ﺧﺪﻳﺠﻪ ...
ﻋﺼﻤﺖ ...
ﺭﺑﺎﺏ !!!.....
ﺩﺭ ﺩﻫﻪ 60 !!!......
ﺯﻫﺮﺍ ... ﻓﺎﻃﻤﻪ ... ﺯﻳﻨﺐ ... ﺣﺪﯾﺚ ... ﺳﻬﻴﻼ ... ﻟﯿﻼ ... ﺳﻤﯿﻪ ... ﻣﺤﺒﻮﺑﻪ ...
ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ !!!..
ﺩﺭ ﺩﻫﻪ 70 !!!...
ﻫﺎﻧﯿﻪ ... ﻣﻴﻨﺎ ... ﺁﺭﺯﻭ ... الهه ... ﻣﺮﯾﻢ ... ﺳﺎﺭﺍ ... ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ ... ﮐﯿﻤﯿﺎ ... ﺁﺗﻨﺎ !!!...
ﺩﺭ ﺩﻫﻪ 80 !!!....
ﮊﺍﺑﻴﺰ ... ﺁﯾﺴﻮﺩﺍ ... ﮊﯾﻨﻮﺱ ... ﺳﯿﻨﻮﺱ ... ﭘﺎﻧﯽ ... ﺷﺎﺩﻧﻮﺵ ...هانا...
ﭘﺎﺭﺳﯽ ﮐﻮﻻ ... ﺯﻣﺰﻡ ... ﺩﻟﺴﺘﺮ ... ﺁﭘﺎﺩﻳﭙﺎ !!!....
ﺩﻫﻪ 90 ﺑﺮﺳﻪ
سیسو . گوجو ، توتو ، جیتی ، پالبی ، ریتیتا ، ژیلونا و هیهوطنا...
:khak: :khak: :khak:
توی مهمونی، دوست دخترم روبروم نشسته بود،بهش اس دادم
بوسم ميدی؟
يهو اخماش رفت تو هم،بلندشدو رفت
يه نگاه به اس انداختم ديدم نوشتم بوسگ ميدی
تف توروح گوشی لمسی...
*bi_chare* *bi_chare* *bi_chare* *bi_chare*
بابام اومده نشسته رو تختم ببینه چیکار میکنم !
الان دو ساعته دارم زندگی نامه مشاهیر ایران رو میخونم
واقعا کشورمون عجب مشاهیر برازنده ای داره...!!!!
*malos* *malos* *malos*
دوتا معتاد زرد آلو مى خوردند و هسته هاشو به همدیگه پرت مىکردن
معتاد : احشان میدونی الان ما داریم چوکار میکنیم ؟؟؟؟
نه؟!!
- پشر ما داریم جنگ هشته ای میکنیم!!
اونم بین دو ابر قدرت
*ieneh* *ieneh* *ieneh*
be name khoda
created by khengoolestan developer
↓start log↓
prossec for config filiping slider
config fliping slider ok
|
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم