♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
در شهری در آمریکا، آرایشگری زندگی میکرد که سالها بچهدار نمیشد. او تصمیم گرفت که اگر بچهدار شود، تا یک ماه سر همه مشتریان را به رایگان اصلاح کند. بالاخره خدا خواست و او بچهدار شد! روز اول یک شیرینی فروش ایتالیایی وارد مغازه شد. پس ازپایان کار، هنگامیکه قناد خواست پول بدهد، آرایشگر ماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازهاش را باز کند، یک جعبه بزرگ شیرینی و یک کارت تبریک و تشکر از طرف قناد دم در بود. روز دوم یک گل فروش هلندی به او مراجعه کرد و هنگامی که خواست حساب کند، آرایشگرماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازهاش راباز کند، یک دسته گل بزرگ و یک کارت تبریک و تشکر از طرف گل فروش دم در بود. روز سوم یک مهندس ایرانی به او مراجعه کرد. در پایان آرایشگرماجرا را به او گفت و از گرفتن پول امتناع کرد.
*fekr*
حدس بزنید فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازهاش را باز کند، با چه منظرهای روبرو شد؟
فکرکنید، شما هم یک ایرانی هستید
*fekr*
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
*goz_khand*
چهل تا ایرانی، همه سوار بر ماشین آخرین مدل، دم در سلمانی صف کشیده بودند و غر میزدند که پس این مردک چرا مغازهاش را باز نمیکنه
*goz_khand*
من همیشه در زمستان کورس های زمستانی انگلیسی میرفتم دخترا و پسرا در یه صنف بودیم با این فرق که صف دخترا پیش رو و صف پسرا پشت سر بودن
یه روز در صنف بودیم استاد هم در حال تدریس بود که یهو دروازه باز باز شد یک دخترو و یه پسر داخل شدن و اجازه ورود خواستن چوکی ها هم دراز چوکی بودن پهلوی منم خالی بود پسره امد کنار من نشست منم که کاملا خانواده مذهبی با یه سرعتی همچو فنر از جام بلند شدم رنگمم که سفید پریده بود همه صنف از خنده منفجر شد
فکر کنم استاد شناختی ازشان داشت که خندید و گفت بی زحمت بنشین سرجات پسر نیست دختره
بعدش واقعا همچو خنگ هر دقیقه سر مو زیر میگرفتم و یهو بالا میکردم طرفش میدیدم ایا واقعا دختره؟
استادم هم سرم فهمید چندین دفه تشر زد که متوجه درس باش
بعد ها با همون دختره خیلی دوست جون جونی شدم
داستانش رو برام تعریف کرد که ما شش خواهریم برادر نداریم منم از وقتی که پیدا شدیم پدر و مادرم برام استایل بچگونه میزدند
مدرسه رو هم تا نصفش در مدرسه پسرا خوندم
همیشه برا استایل موهای بچه گانه سلمانی میروم
شماها همیشه پست میذارین که حالا حالا پسرا شروع کردن تقلید استایل دخترونه از این سبب منم خاستم خاطره مه که برعکس اینه براتون بگم
شاید جالب نبود ولی بازم خاستم باهاتون شریک بسازم
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را مزن
ابتدای یک پریشانی است حرفش را مزن
گفته بودی چشم بردارم من از چشمان تو
چشمهایم بی تو بارانی است حرفش را مزن
آرزو داری که دیگر بر نگردم پیش تو
راهمان با اینکه طولانی است حرفش را مزن
دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا
دل شکستن کار آسانی است حرفش را مزن
خورده ای سوگند روزی عهد ما را بشکنی
این شکستن نا مسلمانی است حرفش را مزن
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
فرامرز عرب عامری
اینجا بسوزی یا بسوزانی مهم نیست
حتی خصوصیات انسانی مهم نیست
پای غزل ها قد بکش خود را برقصان
نه .... هر کسی را هم برقصانی مهم نیست
یک روز زیر سایه ام آرام بودی
امروز آرامم بگریانی مهم نیست
گل را اگر پرپر کنی آیا مهم است؟
روی حقیقت را بپوشانی مهم نیست ؟
فرقی ندارد عاشقم باشی ، نباشی
عاشق شدن لای پریشانی مهم نیست
فرقی ندارد قلب من با سنگ صحرا
حتی برنجانی ، نرنجانی مهم نیست
خیلی تحمل می کنم حتی خودم را
اصلا برای تو مسلمانی مهم نیست