*~~~~~~~~*
مـــادرم گــوشی انــدروید نــدارد
ولی همیشه در دسـترس ماست
از بازار هیچ گزینه ای را دانلود نمیکند
ولی با زنبیل هنــوز نان داغ را برای صبحانه تهیه میکند
محــبتش همیشه بروز است
تـــب کنم ،برایم می میــرد
هرگز بی پاسخم نمیگذارد
درد دلم را گوش میدهد
سایلنت نمیکند
دایــــورت نمیکند
تــا ببیند سردم شده
لایــــــــک نمیــکند
پــتو را به رویم میکشد
مــادرم گوشی اندروید ندارد
تلفن ثابت خانه ی ما به هوای مادرم وصل است هــنوز
مــن بیرون باشم دلشوره دارد
زنـــگ میزند
ساعــت آف مرا چــک نمیکند
فقط غــُـر میزند
که مــبادا چشم هایم درد بگیرد
فالوورهای مادرم
من ،خواهر و برادرهایم هستیم
اینـــستاگــرام نــدارد ولـــی
هــنوز دایرکت ما بچه ها با مادرمان همان فضای آشپزخانه است
و درد دل هایی از جنس مادرانه
ولی مادرمان چند سالی است خیلی تنـــهاست
چون ما
گوشــیمان اندروید است
بلـــه مـا اینتـرنت داریم
تلـــگرام داریم
واتــساپ داریم
اینستاگرام داریم
کـــلا کار داریم
وقـــت نداریم ، یــک لحظه صبــر کن شده جواب مادر وقتی صدایمان میزند
چقــدر این مــادرها مهــربانند
مــن در عـــجبم با چقدر صبــر و تواضع و مهر و محبت
میـــتوان " مـــادر " بـود
*~~~~~~~~*
زمان بچگی تابستونا میرفتم تو بن بست بقل خونمون فوتفال
*amo_barghi* *amo_barghi*
یبار از سره صبح رفتم فوتفال حسابی خسته شدم دیگه تقریبا ظهر بود اومده بودم خونه زنگ خونمونو زدم ننم درو باز کرد منم که دیگه داشتم هلاک میشدم رفتم دولا شدم و زبون گذاشتم به شیره حیاط و تا ته بازش کردم
*gij* *gij*
تو نگو یه زنبور رفته بوده تو لوله
:khak: :khak:
همین جوری که داشتم آب میخوردم یهو دود از خشتکم بلند شد صدا بز میدادم و دوره حیاط میدویدم
عر عر عر عر عر
هی دور حیاط میدویدم و زبونمو گرفته بودم تو دستم و عر عر عر عر
ننم فک کرده بود ماشین بم زده
*tafakor* *tafakor*
خلاصه بدبخت شدم ، کارم به روزی افتاده بود که زبونم میخواست منو خفه کنه ، شده بود اندازه یه کفه دست ، شبا میزاشتمش از دهنم بیرون و میخوابیدم ، که خفه نشم ، دو روز لال بودم
نتیجه اخلاقی
برای آب خوردن اول کوچیک تر