*~*~*~*~*~*~*~* دنیای تو مانند دفترچه نقاشی توست خوب وبد وزشت وزیبایش پای توست ان بالاسری دنیا تورا زیبا افرید انچه که خود بینی زدیده افکار توست #نسی نوشت *ghalb_sorati* **♥**
..*~~~~~~~*.. صدایی تلویزیون رو زیاد کرد و گفت: ماشالله جوون برازندهایه برو و رو هم داره ، خدا برا پدر و مادرش حفظش کنه گفتم : بله که برو و رو داره پس فکر کردی من برا چی میشینم پا تلویزیون برا همین برو و رو قشنگشه گفت : خجالت هم خوب چیزیه مادر اومدم جواب بدم که مجری تلویزیون صداشو بلند کرد و گفت : ما تو فیزیولوژی بدنمون جایگاه خندیدن دهان و لب و دندانِ و تو طول عمرمون یاد گرفتیم برا تشخیص خنده واقعی و غیر واقعی به چشم های طرف مقابلمون نگاه کنیم هیچ وقت هم نپرسیدم حالا چرا چشم ها چرا گوش ها نه چراا دست هاا نه بعد مجری تلویزیون با حالت جدی گفت : بنظرتون اگه دست ها جایگاه خنده بودند الان دست هاتون میخندیدند یا نه به دست هاتون نگاه کنید که بعد اینکه از استدیو شمار دو برگشتیم کلی حرف با هم داریم که درباره اش بزنیم با مکثی گفت : بریم و برگردیم دستام رو بالا بردم و آماده یه قد کشیدن حسابی بودم که گفت : ارغوان بنظرت دستا من میخندند ؟ با حالت کرخی ناشی از قد نکشیدن بلند شدم و رفتم پیشش نشستم دست هاشون تو دستم گرفتم گفتم : نمیدونم عزیز خودت چی فکر میکنی ؟ گفت : نمیدونم اگه میخندیدند که تو براشون کِرم نمیخریدی با خنده گفتم : عزیز داری هر بهونه ای میاری که کِرم به دستهات نزنی آخه چه دشمنی با این کرم بدبخت داری هرچی هست بهتر از این حنا های زشت و نامرتبه گفت : نگو اینجوری این حنا ها رو عبدالله خدابیامرز دو سه ماه پیش رو دستام گذاشت این آخریا چشماش درست نمیدید که اینطوری شده وگرنه جوون و برنا که بود موقعی که میخواست برام حنا بزاره چنان طرح و نقشی میکشید که بیا و ببین گفتم : حالا چرا خودت حنا نمیزاشتی گفت : آخه همون روز حنابندون فهمید من از بوی حنا بدم میاد خودش برام گذاشت خنده ای کرد و گفت : یادش بخیر همون شب در گوشم گفت زنم که شدی تا آخر عمر خودم برات حنا میزارم دیگه با این حرفی که زد پاش رو بیل موند و تا آخر عمرش برام حنا میزاشت خدابیامرزدش لبخندی زدمو گفتم : بنظرت دست هایی که یه عمر پذیرای تحفهی حنایی رنگ یار بودند میخندند یا نمیخندند گفت : والا مادر منکه سر در نمییار تو چی میگی ولی تا خواست حرفشو ادامه بده توجهش به مجری تلویزیون جلب شد و سکوت کرد مجری گفت : خندیدن دست ها به این معنی نیست که دست های بدون چین و چروک داشته باشیم یا اینکه جای هیچ زخمی رو دست هامون نباشه شاید همون طرف با هر زخمی که رو دست به وجود اومده یه خاطره داشته باشه البته اینم باید اضافه کنم زخم هایی که ناخودآگاه رو دست ایجاد شده رو عرض میکنم نه زخم های که متاسفانه خودآگاه ایجاد میشن صداشو صاف کرد و گفت : از بحثمون خارج نشیم بله داشتم خدمتون عرض میکردم گاهی وقتا هر چین و چروکی رو دست هر رنگی هر زخم ناخدآگاهی رو دستامون میتونه برامون تداعی یه خاطره تلخ و شیرین باشه که الان با یادآوری شون لبخند میزنیم یا ناراحت میشیم این یعنی دستا های ما روح دارند و میتونند لبخند بزنن یا حتی بعضی وقتا گریه کنن
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ لبخند بزن :) ابر های سیاه و کنه سایه ای به بزرگی یک شهر درست کرده بودند که همه جا رو زشت و دلگیر کرده بود نفس عمیقی کشیدم و عنق به اطراف نگاه کردم ، پارکی که تا دیروز برام جذاب بود و پاتوق همیشگی قدم زدنای وقت و بی وقتم بود ؛ الان دلگیر و نفس گیر بود برام و هیچ جذابیتی هم نداشت توی سکوت به اطرافم نگاه می کردم ؛ چرا امروز انقدر بهونه گیر شده بودم!؟ مثل یه بچه ی ۵ ساله که با وجود اصرار های زیادش هم مامانش اونو باخودش بیرون نبرده و احساس تنهایی و بی کسی میکنه... اره دقیقا! امروز عجیب احساس تنهایی میکنم. حس یه سرباز دلتنگ و خسته رو دارم که توی سرمای شب های زمستونی پست برجک بهش خورده ، همون قدر درمانده و بی اعتراض .. پوفی کردم چه فلسفه باز شدن یهو . تک خندی کردم و روی نیمکت همیشگیم نشستم و به اطراف چشم دوختم و آدمارو آنالیز میکردم . رفتارشون ، رفت و آمدشون؛ یعنی چند نفر توی این پارک مثل من احساس دلتنگی میکنن!؟ نفس عمیقی کشیدم و به زمین بازی بچه ها خیره شدم خوش به حالشون ؛ چقدر سرخوش و بدون دغدغه میخندن و بازی میکنن توی همین فکرا بودم که کسی کنارم نشست ، نگاهی بهش انداختم ، لبخندی زد و گفت: سلام خوبی؟ متعجب نگاهش کردم چه زود صمیمی شد ممنونی زیر لب گفتم و دوباره به بچه ها نگاه کردم ، دستشو گذاشت روی شونه ام و شاخه گلی رو با لبخند به طرفم گرفت و گفت: ناراحت نباش درست میشه همون طور که با تعجب نگاش میکردم گفتم چی درست میشه؟ با همون لبخندی که عجیب گرم بود گفت : همه چی ! غصه هیچی رو نخور هیچی موندگار نیست. خیلی به هم ریخته به نظر میرسی!؟ چرا شو نمیدونم ولی جذب شدم به حرف زدن باهاش ، نگاهی به شاخه گلی که هنوز تو دستش بود انداختم و گفتم : درسته! حال دلم ابریه سری تکون داد و شاخه گل و به دستم داد و اشاره ای به آسمون که ابراش کنار رفته بودن و خورشید به زیبایی میدرخشید کرد و گفت : ابر موندگار نیست. لبخند بزن:) و بلند شد و به سمت خروجی پارک رفت؛ نگاهمو از مسیر رفتنش گرفتم و به آسمون دادم . انگار که داشت بهم لبخند میزد و حرفای اون غریبه رو تکرار میکرد شاخه گل رو به صورتم نزدیک کردم و با تموم وجود بوش کردم . بوی طراوت میداد ، لبخندی روی لبم نشست و به اون غریبه فکر کردم چه خوبن آدمایی که خیلی غریبه ان ولی حواسشون به همه چیز هست زندگیتون پر از این غریبه ها:) ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ زینب یعقوبی
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ لذت می برم از زیستن حتی به غلط پشیمونی یعنی چی ؟ زندگی کردم اون لحظه رو وجود داشتم به غلط اصلا کی تعیین میکنه درست و غلط رو چه پشیمونیی برا چی برا اینکه زنده بودم یا مثلا یه فیلم بد یا خوب بازی کردم ؟ یا مثلا یه رفتار در زندگی غلط بوده کی تعیین میکنه ؟؟ از لابه لای همین دست و پا زدن های غلط که شاید شما انتظار پشیمونی از صاحب رفتار دارین یهو پختگی از همون جا در میاد چه قوی زیبایی که جوجه ای زشت بوده چه پروانه ها که توی پیله بودن اصلا هر چه زشت تر زیبا تر هرچه سیاه تر سپید تر حامد بهداد✅
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ اولین باری که حس کردم دیگ زورم ب دنیا نمیرسه موهای فرفریه مشکیمو که همدم تنهاییو اعصبانیتامو بودنو کوتاه کردم آخه موهای فر انگار یه آرامبخشی دارن که انگشتتو لای فراش بچرخونی آروم آروم میشی یجورایی مثل اسپینر وقتی موهامو کوتاه کردم پدربزرگم باهام قهرکرد پدرم عقیده داشت با موهای بلندقشنگ تربودم، این دنیام انقد نامرده که اگه یبارجلوش کوتاه بیای برای همیشه بازیو باختی و اون دست به کار میشه تا از میدون به درت کنه ولی من تو شکستای بعدیم دیگ جرات نکردم موهامو کوتاه کنم و بجاش هربار که دلم از عالم و ادم میگیره یه برس میگیرم دستم و انقدر میکشمش رو موهام تاپیچ و تابش باشه مهم نیست بعدش موهام پف میکنه و زشت میشه و دیگه کسی دوسش نداره به خیالم میخوام غصه هایی ک لابه لاش جامونده بریزه پایینو تموم بشه اما زهی خیال باطل اینجوری فقط خودم میمونمو دنیا دنیا کلافگی با فرهایی که نیستن تا ارومم کنن
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ پدر گفت دوست داشتن كه عيب نيست باباجان دوست داشتن دل آدم را روشن میكند اما كينه و نفرت دل آدم را سياه میكند اگر از حالا دلت به محبت انس گرفت، بزرگ هم كه شدی آمادهی دوست داشتن چيزهای خوب و زيبای اين دنيا هستی دل آدم عين يك باغچه پر از غنچه است اگر با محبت غنچهها را آب دادی باز میشوند، اگر نفرت ورزيدی غنچهها پلاسيده میشوند آدم بايد بداند كه نفرت و كينه برای خوبی و زيبایی نيست برای زشتی و بي شرفي و بیانصافی است اين جور نفرت علامت عشق به شرف و حق است
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ سلامممممممم گرررررممممم خدمت داعاشیا و آبجیای خنگول مِنگول خوددم😍یعنیا دلم واستون اینقده👌شده بود، بیاین ماچتووون کنم ببینم😚 خب خب خب بریم سر موضوع اصلی😆راستیتش از اونجا که به دلیل این ویروس کرونا مرونا درخانه مبحوس هستیم و من به شخصه کپک زدم😣بخدا شوخی ندارم امروز فهمیدم گلای قالیامون یکیشون با بقیه فرق داره، تازشم فهمیدم تو حموم نمیشه شناکرد چون هرچی آب بیاد بالا از لای در میزنه بیرون عنترو😐خب آره داشتم میگفتم که امکانات آنچنانیم ندارم شکر خدا، من خواستارم که میزگرد تشکیل بدم و جواب سوالایی که تو ذهنم شکل گرفته رو بگیییرم😑از شخیصان شما🙃لدفا جواب بدین مرگ و زندگیه🙏 خب سوال اول اینه که اگه یه خروس به مرغش خیانت کنه بعد ما تخم مرغ دوس دختره مرغشو بخوریم آیا حرامه؟ 😶🐓🐔 سوال دوم:اگه با کرونا مردیم بعد رفتیم اون دنیا گفتن چرا مردی بگیم چی😳بگیم یادم رفت دستامو بشورم؟ یا بگیم یکی خودشو مالید بهم مریض شدم مردم؟! 😲😶 سوال سوم:پسرایی که سیکس پک دارن بعداز قرنطینه چندتا پک دارن؟ سوال چهارم:بنظرتون وقتی میخوای بری بیرون و یکی همین سوال ازت بپرسه تو دادگاه قصاصت میکنن به جرم قتل یا از جرمهای غیرعمد سوال پنجم:آیا پسرانی که موهای دست خود را میزنند و بعداز مدتی سوک میزنند بیرون و آستین کوتاهم میپوشن درک اینو دارن که یه نفر اون پشت ازدیدن موهای تازه سوک زدش احساس قسیون بهش دس داده!!؟ خب دیگه خوبی بدی دیدین حلال کنین ما رفیقیم فردا چشمون توچشم همه زشته 😊 ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم