^^^^^*^^^^^ با ریختن خون عزیز ما، تایید شد انقلاب ما این انقلاب باید زنده بماند، این نهضت باید زنده بماند، و زنده ماندنش به این خونریزیهاست بریزید خونها را؛ زندگی ما دوام پیدا میکند بکُشید ما را؛ ملت ما بیدارتر میشود ما از مرگ نمیترسیم؛ و شما هم از مرگ ما صرفه ندارید دلیل عجز شماست که در سیاهی شب، متفکران ما را میکشید برای اینکه منطق ندارید. اگر منطق داشتید که صحبت میکردید؛ مباحثه میکردید لکن منطق ندارید، منطق شما ترور است منطق اسلام ترور را باطل میداند. اسلام منطق دارد؛ لکن با ترور شخصیتهای بزرگ ما، شخصهای بزرگ ما، اسلام ما تایید میشود نهضت ما زنده شد تمام اقشار ایران، باز زندگی از سر گرفت اگر یک سستی، ضعفی پیدا کرده بود، زنده شد اگر نبود شهادت این مرد بزرگ، و اگر مرده بود این مرد بزرگ در بستر خودش، این تایید نمیشد این موج برنمیخاست. الآن موجی در همه دنیا، همه دنیا، همه دنیایی که به اسلام علاقه دارند، این موج بلند شد سایر کشورها هم؛ برادران من نترسید از موج آن که مردن پیش چشمش «تَهْلُکه» است نهی «لا تُلقوا» بگیرد او به دست مردن تهلکه نیست؛ مردن حیات است ^^^^^*^^^^^ امام خمینی
اقای سید علی اکبر کوثری از روضه خوان های قدیم قم و از پیرغلام های مخلص اباعبدالله الحسین علیه السلام- و روضه خوان امام خمینی در ظهر عاشورای یک سالی به یکی از مساجد قم برای روضه خوانی تشریف میبرند بچه های آن محله به رسم کودکانه ی خود بازی میکردند و به جهت تقلید از بزرگترها، باچادرهای مشکی و مقنعه های مشکی مادرانشان حسینیه و تکیه ی کودکانه و کوچکی در عالم کودکی،در گوشه ای از محله برای خودشان درست کرده بودند مرحوم سید علی اکبر میگه بعد از اتمام جلسه اومدم از درب مسجد بیام بیرون یکی از دختر بچه های محله اومد جلوم و گفت اقای کوثری برای ماهم روضه میخونی؟ گفتم: دخترم روز عاشوراست و من تا شب مجالس مختلفی وعده کردم و چون قول دادم باید عجله کنم که تاخیری در حضورم نداشته باشم میگه هر چه اصرار کرده توجهی نکردم تا عبای منو گرفت و با چشمان گریان گفت مگه ما دل نداریم فرقی بین مجلس ما و بزرگترها هست؟ میگه پیش خودم گفتم دل این کودک رو نشکنم و قبول کردم و به دنبالش باعجله رفتم تا رسیدیم حسینیه ی کوچک و محقری بود که به اندازه سه تا چهار نفر بچه بیشتر داخلش جا نمیشدند سر خم کردم و وارد حسینیه ی کوچک روی خاکهای محله نشستم و بچه های قد و نیم قد روی خاک دور و اطرافم نشستند سلامی محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهدا عرضه کردم السلام علیک یاابا عبدالله دو جمله روضه خوندم و یک بیت شعر از آب هم مضایقه کردند کوفیان دعایی کردم و اومدم بلند بشم باعجله برم که یکی از بچه ها گفت تا چای روضه رو نخوری امکان نداره بزاریم بری ؛ رفت و تو یکی از استکانهای پلاستیکی بچه گانشون برام چای ریخت، چایی سرد که رنگ خوبی هم نداشت ، با بی میلی و اکراه استکان رو آوردم بالا و برای اینکه بچه ها ناراحت نشن بی سر و صدا از پشت سر ریختم روی زمین و بلند شدم و رفتم شام عاشورا شب شام غریبان امام حسین خسته و کوفته اومدم منزل و از شدت خستگی فورا به خواب رفتم وجود نازنین حضرت زهرا، صدیقه ی کبری در عالم رویا بالای سرم آمدند طوری که متوجه حضور ایشان شدم به من فرمود؛ آسید علی اکبر مجالس روضه ی امروز قبول نیست. گفتم چرا خانوم جان فرمود نیتت خالص برای ما نبود. برای احترام به صاحبان مجالس و نیات دیگری روضه خواندی فقط یک مجلس بود که از تو قبول شد و ما خودمون در اونجا حضور داشتیم، و اون روضه ای بود که برای اون چند تا بچه ی کوچک دور از ریا و خالص گوشه ی محله خواندی آسید علی اکبر ما از تو گله و خورده ای داریم گفتم جانم خانوم، بفرمایید چه خطایی ازم سر زده؟ خانوم حضرت زهرا با اشاره فرمودند اون چای من با دست خودم ریخته بودم چرا روی زمین ریختی؟ میگه از خواب بیدار شدم و از ان روز فهمیدم که توجه و عنایت اونها به مجالس بااخلاص و بی ریاست و بعد از اون هر مجلس کوچک و بی بضاعتی بود قبول میکردم و اندک صله و پاکتی که از اونها عاید و حاصلم میشد برکتی فراوان داشت و برای همه ی گرفتاری ها و مخارجم کافی بود بنازم به بزم محبت که در آن گدایی و شاهی برابر نشیند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ منبع؛ برگرفته از خاطرات مرحوم کوثری
نامه امام خمینی رحمه الله علیه به همسرشان خدیجه ثقفی ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ زمان :فروردین 1312/ ذی القعدة 1351 مکان: لبنان، بیروت مخاطب: ثقفی، خدیجه تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ] من با هر شدتی باشد می گذرد ولی بحمد اللَّه تا کنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد در هر حال امشب شب دوم است که منتظر کشتی هستیم، از قرار معلوم و معروف یک کشتی فردا حرکت می کند ولی ماها که قدری دیر رسیدیم، باید منتظر کشتی دیگر باشیم. عجالتاً تکلیف معلوم نیست امید است خداوند به عزت اجداد طاهرینم که همه حجاج را موفق کند به اتمام عمل، از این حیث قدری نگران هستیم ولی از حیث مزاج بحمد اللَّه به سلامت، بلکه مزاجم بحمد اللَّه مستقیم تر و بهتر است. خیلی سفر خوبی است جای شما خیلی خیلی خالیست. دلم برای پسرت قدری تنگ شده است. امید است هر دو به سلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزیز و محافظت خدای متعال باشند اگر به آقاو خانمها کاغذی نوشتید سلام مرا برسانید. من از قِبَل همه نایب الزیارة هستم به خانم شمس آفاق سلام برسانید و به توسط ایشان به آقای دکتر سلام برسانید. به خاور سلطان و ربابه سلطان سلام برسانید صفحه مقابل را به آقای شیخ عبد الحسین بگویید برسانند ایام عمر و عزت مستدام. تصدقت، قربانت؛ روح اللَّه *♥♥♥♥*♥♥♥♥* نامه های عاشقانه | قسمت اول | شهید عباس دوران ◄ نامه های عاشقانه | قسمت دوم | محمدرضا ملک خواه ◄ نامه های عاشقانه | قسمت سوم | علیرضا اشرف گنجویی ◄
♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ مژده ای مرغ چمن فصل بهار آمد باز موسم می زدن و عشق و کنار آمد باز وقت پژمردگی و غمزدگی آخر شد روز آویختن از دامن یار آمد باز مردگی ها و فرو ریختگی ها بشدند زندگی ها به دو صد نقش و نگار آمد باز زردی از روی چمن بار فرا بست و برفت گلبن از پرتوی خورشید به بار آمد باز ساقی و میکده و مطرب و دست افشانی به هوای خم گیسوی نگار آمد باز گر گذشتی به در مدرسه با شیخ بگو پی تعلیم تو آن لاله عذار آمد باز دکّه ی زهد ببندید در این فصل طرب که به گوش دل ما نغمه ی تار آمد باز ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ❇امام خمینی (ره)❇ *ghalb* *gol_rose*
^^^^^*^^^^^ ـ کمیل...کمیل...حمید 👮 ـ حمیدجان به گوشم اینجا هوا صافه ، اونجا چی؟ ـ هی حاجی کجایی که ببینی اینجا چه خبره؟ 😢 هوا صاف صافه به صافی تمامی موهای بیرون ریخته به صافی نگاه های دوخته به صافی مانتوهای چسبیده به صافی مارک های ازپشت دیده حاجی نمیشه جاتو عوض کنی؟ سید مرتضی را دیدی بگو دوربینش را بیاورد یک مستند بسازد از ما بنام روایت غفلت حاجی اینجا روسری ها عقب نشینی کردن، دشمن محاصرمون كرده رو پشت بومها بمبهای بشقابی گذاشتن قلب و فكرمون رو هدف گرفته، خيلی تلفات داديم حاجي اینجا مانتو ها دیگه دكمه نداره، اونم با آستین های کوتاه سلاح جدیدشون ساپورته، چشم اکثر جونارو آلوده کردن حاجی صدامو میشنوی؟ حــــــاجـــــی (صدای بیسیم قطع و وصل میشه) 😧 ﺣﺎﺟﯽ ﺻﺪﺍﯼ ﻣﻨﻮ ﻣﯿﺸﻨوی؟ 😥 ـ ﻣﺠﻨوﻥ ﺟﺎﻥ! ﺑﻪ ﮔﻮﺷﻢ ـ محاصره ﺗﻨﮓ ﺗﺮ ﺷﺪﻩ برادر، حاجی ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﻧﺮﻡ ﺍﺳﯿﺮﺍﻣﻮن کردن ﺧﯿﻠﯽ ﺯﯾﺎﺩ ﺷﺪند، ﺧﻮﺍﻫﺮﺍ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍ ﺭو ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻗﯿﭽﯽ ﻣﯽ کنن نامردا عامل ﺧﻔﻪ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻮﯼ ﮔﯿﺎﻩ نميده ﺑﻮﯼ ﮔﻨﺎﻩ ميده ... ﺣﺎﺟﯽ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮﺍ ﻫﻤﺶ ﻣﯿﮕﯿﻢ ﭘﺮ ﭼﺎﺩﺭﺗﻮﻥ ﺭﻭ ﺣﺎﺋﻞ ﮐﻨﯿﺪ ﺗﺎ ﺑﻮﯼ ﮔﻨﺎﻩ ﻣﺸﺎﻣﺘﻮنُ ﺍﺫﯾﺖ ﻧﮑﻨﻪ ﻭﻟﯽ ﮐﻮ ﮔﻮﺵ ﺷﻨﻮﺍ...؟ ﺣﺎﺟﯽ ﺍﯾﻦ ﺗﺮﮐﺶ ﻫﺎﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍ ﻓﻘﻂ قلبُ ﻣﯿﺰﻧ لقمه های حروم هم که دمار از همه بریده ﮐﻤﮏ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﯾﻢ ﺣﺎجی... تازگی ها جیش الشیطان اسمش رو عوض کرده گذاشته داعش، دارن سر بچه های شیعه رو بیخ تا بیخ میبرن حاجی صِدامو داری ؟؟؟ به حسن باقری بگو در این جنگ نابرابر تاکتیک نداریم فقط علی اکبر شیرودی چیزی نفهمد اگر بفهمد واویلاست، میمرد برای خمینی شاهرخ ضرغام را حتما خبر کن بگو به خمینی ای که روی سینه ات خالکوبی کردی، میخندند راستی؛ حاج احمد، اصلا میدانی موبایل چیست ؟ تا حالا با وایبر و واتس آپ کار کرده ای؟ بیخیال برادر، همان بیسیمت را بیاور من آخرین نسخه ی اندروید را رویش نصب میکنم فقط خواهشا به نیروهایت دستور بده آن تندروی هایی که در مریوان و پاوه و فکه و خرمشهر و شلمچه کردند در فضای مجازی نکنند اینجا آداب خودش را دارد باید همه چیز را با گفتگو حل کنیم حاج احمد، تلفات زیاد داده ایم مسامحه و غفلت امانمان را بریده عده ای به اسم جذب حداکثری حداقل اعتقاداتشان را به حراج گذاشته اند تو را بخدا برگرد خدا را چه دیده ای شاید در این مخمصه تو و رفقایت به دادمان رسیدین ^^^^^*^^^^^
*-*-*-*-*-*-*-*-*-* آن که بر ظلم و شب شد پیروز در زمین و زمان خمینی بود سال ها رنج و غربت و سختی می کشید به جان خمینی بود آن که هم افتخار و عزت داد بر همه شیعیان خمینی بود دهه شکوهمند فجر مبارک باد ..*~~~~~~~*.. خوش آمدی که با مقدمت عطر آزادی به جای بوی باروت در فضای میهنمان پیچید قفسها شکسته شد و نفسها از زندان سینه ها رهایی یافت خوش آمدی تکه با آمدنت سوز و سرما از شهر و دیار ما گریخت برفهای بهمن با حرارت ایمان و اخلاص آب حیات شد
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم