♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ شنیدن صدای ادما حتی وقتی که دارن تمام تلاششونو میکنن تظاهر کنن خوبن اونقدرام سخت نیست فقط کافیه سرمونو از زندگی مردم بیرون بکشیم و دل بدیم به ادمایی که با بودنشون به زندگیمون رنگ دادند ، کافیه بفهمیم زندگی ارزشش بیشتر از اینه که صرف چیزهای بیهوده بشه گاهی ادما وسط بی توجهی ها از بین میرن ، وقتی میبین دیگه گوشی واسه شنیدن و چشمی واسه دیدن نیست بجای حرف زدن حرفاشونو تلنبار میکنن ته دلشون ، جایی که دست هیچکی بهشون نرسه ! بعدشم نقاب بی تفاوتی میزننن و پا به پات به تموم مسائل پیش افتاده میخندند ، جوری که انگار هیچ اتفاقی نیافتاده شاید بخاطر این باشه که قلب هامون با وجود ادمای اطرافمون تنها و گرفته ست شاید اگه این پرده از رو چشامون برداشته شه بتونیم جدای خلقت ظاهری ادمای زندگیمون تنهایی هاشونو ببینیم 🌸🌜 ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ مریمعابدینی
^^^^^*^^^^^ گویند که اندر وادی خنگولستان اشخاصی ببودند بس عجیب و بلکم غریب چونان که شخص زه دیدن اینان انگشت حیرت تا به ارنج اندر دماغش همی چپاند زه دیدنشان من جمله ی آن عجایب شخصی بودی پفکی نام و بمانند پفک ترد و سست بودی به شرح ذیل گویند که خداوندگار بی همتا به هنگام خلقت انسان ابوالبشر قدری گِل اضاف بیاوری پس ملائکه ای تخس و بازیگوش ان گِل به هم همی زدی و ادمی بساختی کج و کوله پس برای ساخت دست و پایش گِل کم همی ببودی پس ان مَلِک چوبی اند بدنش فرو چپانیدی من باب دست و استخوانی بر وی بچپانیدی من باب پا و گِردَکی بر ان بگذاشتی از برای کله پس بر وی بر زمین بیافکندی و از روح پلیدش بر وی بگوزیدی و آن گِل جان بگرفتی و اینگونه بود که پفتل خبیث متولد همی گشتی و خدایش لعنت کناد چو ان ملائکه بخواستی کاردستی اش را خداوندگار ندیدی وی را به خنگولستان پرت همی کردی و مخفی اش بداشتی پس پفتل لعین اندر وادی بیامدی و چو از گوز ابلیس جان همی بگرفتی راه پلیدی انتخاب کردی و عمر ننگین بر خباثت و پلیدی تلف همی نومودی و خدایش نیامرزاد گویند بسیار سست پیکر ببودی من باب کیفیت نداشتن ساخت چونان که به بادی دستش جدا بگشتی و به گوزی کله اش کنده همی گشتی پس اهل وادی نام پفک بر همی گذاشتی و چون مونث ببودی وی را ننه پفکی بگفتند و خدایشان رحمت کناد اندر احوالاتش همین بس که از خباثت و لِعانت روحش از وی دائما ریق روان بودی و از وی هماره عن تراوش همی کردی چونان که اهل وادی به زجر و ذلالت همی افکندی و زبانی بداشتی کزان ریق سوزان فوران کردی بر اهل خنگو و کسی نبودی که از وی اسیب و زیان ندیدی و خدایش مجدد لعنت کناد گویند اندر عنفوان جوانی در دیار پارس گذر کردی و بر پارسیان کباب گوشت خر عرضه کردی و سود بسیار کوفت بکردی پس چو به هیچ کار نیامد پارسیان را با لگد وی را پرت بکردند بر گمبرون و خداوند والا مرتبت صبر عاجل عنایت کند بندریان را والله اعلم *!^^!^^^^!^^!*
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ خلقت خدا اینجوریه... به این قشنگی و زیبایی مگه داریم پرنده ای به زیبایی طاووس ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ اگه موافقی خدا تکه و هیچکس مثل او نیست که اینطور پرندههایی رابیافریند پس بزن لایک قشنگه رو :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ چه ظریفانه است خلقت قلب آدمی به کلامی میشکند به لحنی میسوزد به نگاهی جان میگیرد و به یادی می تپد
باران که شدى مپرس ، اين خانه کيست سقف حرم و مسجد و ميخانه يکيست باران که شدى، پياله ها را نشمار جام و قدح و کاسه و پيمانه يکيست باران ! تو که از پيش خدا مى آیی توضيح بده عاقل و فرزانه يکيست بر درگه او چونکه بيفتند به خاک شير و شتر و پلنگ و پروانه يکيست با سوره ى دل ، اگر خدارا خواندى حمد و فلق و نعره ى مستانه يکيست اين بى خردان،خويش ، خدا مى دانند اينجا سند و قصه و افسانه يکيست از قدرت حق ، هرچه گرفتند به کار در خلقت حق، رستم و موریانه يکيست گر درک کنى خودت خدا را بينى درکش نکنى، کعبه و بتخانه يکيست *♥♥♥♥*♥♥♥♥* مولانا
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ در حیرتم از خلقت آب، با درخت همنشین شود، آنرا شکوفا میکند با اتش تماس بگیرد، آنرا خاموش میکند با آلودگیها برخورد کند، آنرا پاک میکند با آرد هم آغوش شود، آنرا اماده طبخ میکند با خورشید متفق شود، رنگین کمان ایجاد میشود ولی اگر تنها بماند، رفته رفته گند اب میگردد.دل ما نیز بسان آب است وقتی با دیگران است زنده و تاثیر پذیر است و تاثیر گذار و در تنهایی مرده وگرفته است ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ باهم بود نهایمان را قدر بدانیم
تو را نگاه و مرا مات آن نگاه کشید کسی که چشم تو را اینهمه سیاه کشید کسی که طرح مرا باب ذوق تو نزد و تو را به ذوق من اینگونه دلبخواه کشید به شاهکار خودش بر تو ! آنقدر زل زد که نقش آینه ها را به اشتباه کشید به رنگ گندمی ات طعم سیب را بخشید و بعد پای مرا هم به این گناه کشید فقط نگاه کن و شعر های تازه بخواه که هر چه شعر کشید از همین نگاه کشید غزال کوهنشینم به خود نناز که گاه گناه ریزش کوهی به پای کاه کشید من آن پلنگ جسورم که خرق عادت داشت و نقشه های تصاحب برای ماه کشید تو را رقم زد و لبخند زد به خلقت خویش مرا کشید و برای همیشه آه کشید و راز پاکی هر عشق پیش فاصله هاست به این دلیل میان من و تو راه کشید وحید پورداد ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ *gol_rose* دم خنده هاتون گرم *gol_rose*
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم