****►◄►◄**** گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر دیدم شروع محشر کبرای دیگر است گردون شده، سیاه و فضا پر ز دود و آه تاریک تر ز عرصه تاریک محشر است گرد ملال بر رخ اسلام و مسلمین اشک عزا به دیده زهرای اطهر است گفتم چه روی داده که زهرا زند به سر دیدم که روز، روز عزای پِیمبر است پایان عمر سید و مولای کائنات آغاز دور غربت زهرا و حیدر است قرآن، غریب و فاطمه از آن غریب تر اسلام را سیاه به تن، خاک بر سر است روی حسین مانده به دیوار بی کسی چشم حسن به اشک دو چشم برادر است ای دل بیا و گریه زینب نظاره کن مانند پیروهن، جگر خویش پاره کن . .
*oOoOoOoOoOoO* برمشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا بر دلم ترسم بماند ارزوی کربلا تشنه ی اب فراطم ای عجل محلت بده تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا
*-*-*-*-*-*-*-*-*-* شما میتوانید تا آخر عمرتان از یک موضوع ناراحت باشید حتی میتوانید لیوان را بردارید و بکوبید بر سرتان، تا هم لیوان بشکند، هم سر یا حتی از ساختمانی ده طبقه خودتان را پرت کنید آخر چه می شود؟ همه جمع می شوند کمی گریه می کنند ، کمی بغض، عده ای هم تأسف بعد تنها میمانی با دردهای بیشتر. مردم هم خودشان را به اولین سیرک میرسانند و از خنده منفجر می شوند آدم ها حتی اگر غصه می خوردند برای خودشان است؛ کسی دلش برای کسی نمی سوزد قوی باش تا آخر مبارزه کن و به فکر خودت و آرامش زندگی ات باش 💪 دکتر احمد حلت
* ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * تنهایی کافه رفتن را یاد بگیر تنهایی مهمانی رفتن را تنهایی سفر رفتن را تنهایی خرید کردن را تنهایی خوابیدن را که اگر تقدیرت سال ها تنها ماندن بود از همه این چیزها جا نمانی به خاطر خودت میگویم ساز بزن که انگشتانت به وقت نبودنش چیزی را لمس کند که خوش آهنگ باشد که بتوانی بی شراب و بی یار هم مست شوی به خاطر خودت میگویم خانه ات را با گلدان و شمع و عود و موسیقی سبز و روشن و زنده نگه دار که کاشانه ات آرامشکده ات باشد به خاطر خودت میگویم هر روز به آشپزی کردن عادت کن که آشپزی کردن به خاطر آن بشقاب روبرویت از سرت بپرد که احترام به جسمت را یاد بگیری به خاطر خودت میگویم دوستان زیادی داشته باش که دنیایت را با آدم های زیادی قسمت کنی، که دنیایت تنها به یک نفر ختم نشود به خاطر خودت میگویم ورزش کن ، کتاب بخوان ، بنویس ، موسیقی گوش کن ، برقص که انرژی نهفته در درونت را به سمت درستی هدایت کنی به خاطر خودت میگویم گاهی دستت را بگذار در دست کودک درونت بگذار ببرد تو را هر جا که دلش خواست، که یادت باشد زندگی شوخی به اشتباه جدی گرفته شده ماست به خاطر خودت میگویم خودت را ببخش، که حق لذت بردن از زندگی را از خودت نگیری، حق دوباره شروع کردن را به خاطر خودت میگویم ساعتی را در روز نیایش کن که نترسی که در هنگام ترسیدن به دست هایی که هرگز دریغ نمیشوند بیاویزی به خاطر خودت میگویم خودت را دوست داشته باش که کسی نتواند آنقدر بزرگ شود که وسعت بکر دلت را تصاحب کند که از آن عبور کند، که تو مالکیت بی قید و شرطت را بی قید و شرط واگذار نکنی به خاطر خودت میگویم خودت را یادت نرود خودت را یادت نرود خودت را یادت نرود که از حالا برای سال های پیری دچار حسرت برانگیز ترین نوع آلزایمر نشوی دكتر احمد حلت
oOoOoOoOoOoO هی می نشینیم می گوییم اگر خوشگل تر بودم اگر پولدار تر بودم اگر در یک شهر دیگر زندگی میکردم اگر از کشور خارج میشدم اگر یک دهه زودتر بدنیا آمده بودم یا اگر الآن برای خودم اسم و رسمی داشتم لابد اِل میشد و بِل میشد ولی این خبرها نیست و ما این را دیر میفهمیم شاید ده ها سال دیرتر زمانی که عمرمان را دویده ایم که در فلان خیابان ، خانه بخریم و فلان ماشین را داشته باشیم و از فلان مارک لباس و کیف و کفش بخریم یک روزی میرسد که می بینیم به هرچه که فکرش را می کردیم رسیدیم ولی حالمان جوری که فکرش را می کردیم نشد و آن روز است که می فهمیم روزهای زندگی را برای ساختن آینده از دست دادیم آدم های اطرافمان را که شاید هم ناب بودند برای بدست آوردن آدم های دیگر از دست دادیم و از همه بدتر خودمان را برای رسیدن به اهدافمان، گم کردیم بهتر است خانه ی ذهنمان را بکوبیم و از نو بسازیم بهتر است خودمان را برای پولدارتر شدن و آدم حسابی تر شدن نکوبیم و نابود نکنیم از زندگی عشق بخواهیم عشق به آدمهای نابی که سرنوشت در مسیرمان می گذارد oOoOoOoOoOoO دكتر احمد حلت
روزی شیخ در مکتب خانه نشسته بود و در حاله سر و کله زدن با مریدان اخمخ خود بودندی و مریدان اصلن سکوت نمیکردن و شیخ که بسیار برآشفته شده بود نعره ی وحشتناکی از خود به سر داد *fosh* *fosh* و مریدان همه ساکت شدن و در میان جمعیت یکی از مریدان با ذکره زهره مار حال شیخ را بگرفتید *palid* *palid* شیخ که فهمید کدامین یک از مریدان است او را فرا خواند و گفت من در این کیسه یک مرغ و یک تخم مرغ دارم *sheikh* *sheikh* حال تو که مرید زیرک و باهوشی هستی بگو ببینم ابتدا مرغ بوده یا ابتدا تخم مرغ مرید گفت یا شیخ چقدر اخمخ هستی خب معلومه دیگر اول تخم مرغ بوده شیخ گفت غلط کردی و با عصای خود به پروستات مرید کوبید که باعث دولا شدن مرید شد اورا چرخاند و شیخ که بسیار خشمگین بود تخم مرغ را به او فرو کرد سپس رو به یکی دیگر از مریدان کرد و گفت به نظر تو ابتدا مرغ بوده یا تخم مرغ مرید بخت برگشته گفت مرغ شیخ مجدد ضربه محکمی به پروستات مرید زد و اورا چرخاند و مرغ را به او فرو کرد سپس رو به مرید سوم کرد و گفت به نظره تو ابتدا مرغ بوده یا تخم مرغ مرید سومی حیله در سر پرورش داد و گفت دیگر نه تخم مرغی و نه مرغی هست ، خوب است آسوده بگویم تخم مرغ و گفت یا شیخ به نظره من تخم مرغ در ابتدا بوده شیخ دوباره با عصا به پروستات مرید سوم ضربه زد و اورا چرخاند و چون دیگر تخم مرغی نبود دست شیخ به مرید فرو رفت در همین بین ستار دوان دوان به همراه ستاریان به مکتب خانه وارد شدندی و گفت یا شیخ دستم به خشتکت یا شیخ و چنگ بر شلوار شیخ زد و شروع به کشیدن نمود شیخ هی نعره بزد که خشتکم را رها کن و چون یک دست او در مرید سومی گیر کرده بود توان بالا نگه داشتن شلوارش را نداشت *righo_ha* *righo_ha* و ستار که از نفرین شدگان بود دست از کشیدن بر نداشت تا شلوار شیخ از پایش در آمد سپس ستار که سرکرده ی ستاریان بود به زور خنده ی خویش را کنترل کرد و گفت یا شیخ فکر نمیکردم شلوارت در بیاید ولی به خشتکه دریده شده ات قسم ، بدبخت شدم فرمانده ارتش از من هزار شمشیر خواسته اون هم تا هفته آینده و من هر چه فکر میکنم قادر به انجام این کار نیستم اگر هم قادر باشم کوره ی آهنگری با این حجم از کار منفجر خواهد شد ، و این نتوانستن جان و مالم را تباه میکند *gerye* *gerye_kharaki* شیخ پس از اینکه دست خود را از مرید سوم بیرون آورد و شلواره خویش را بپا کرد رو به ستار گفت تنها کاری که باید کنی اینه که با این مریدان اخمخ و ستاریان به ده بار مسیر بالا رفتن تپه را تکرار کنی سپس در رودخانه بپری و نیم ساعتی دست و پا بزنی و خودت را به درو دیوار بکوبی و بعد بیای چایی بخوری و بری بخوابی *are_are* *are_are* مریدان که این دستور را از شیخ گرفتن یورتمه کنان و عر عر کنان به سمت تپه حرکت کردند ولی ستار که اورا کاکتوس مینامیدن بسیار عصبانی شد و گفت ریق در راه حلت شیخ شیخ لبخندی زد و گفت : من بهترین راه حل را به تو دادم *pishnahad_kasif* *pishnahad_kasif* ستار که چاره ایی نمیافت همراهه مریدان شد و دسته جمعی مانند گله ایی از گورخران مسیر تپه را بالا و پایین رفتن و در رودخانه پریدن و در این بین چند تن از مریدان غرق و تلف شدن *dingele dingo* بعد انجام همه کار ها ستار و بازمانده مریدان چایی خوردن و بیهوش شدن و در زمانی که مریدان در حال انجام کار ها بودن شیخ در کِتری ادرار کرد و قرصه شیافت در قوری ریخت و این باعث شد که مریدان با آرامش بیشتری به خواب بروند صبح مجدد ستار به نزد شیخ آمد و گفت *malos* *goz_khand* یا شیخ نمیدانم چه شده که دیگر دلواپس نیستم و میخوام که از چند تن از مریدان شما و ستاریان چند کوره تعبیه کنم و بجای اینکه همه شمشیر ها را خودم بسازم و همه پول برای من شود با ستاریان و مریدان این کار را انجام دهم و پول را تقسیم کنم *baaaale* *baaaale* شیخ دست به ریش و پشم خویش کشید و لبخند زنان ره به ستار گفت دیروز سوار بر اسبه عجله بودی و این باعث میشد نتوانی به راحتی فکر کنی ولی اکنون از این اسب چموش پیاده شدی و باعث آسودگی خاطر تو گشت و بهترین فکر را در ذهن خود پرورش دادی مریدان بعد از شنیدن این حکمت همگی به اسب و خر تبدیل شدن و چندی از مریدان عر عر کنان در مکتب خانه شروع به دویدن کردن و سوار همدیگر شدن و مریدی که مرغ به او فرو رفته بود به کنج مکتب خانه نشست و شروع کرد به تخم گذاشتن ستار که بسیار تحت تاثیر قرار گرفته بود باری دیگر شلوار از پای شیخ در اورد و شیهه کنان به سمت کوره رفت تا شمشیرها را بسازد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ دلاتون شاد و لباتون خندون داستانک های شیخ و مریدان نوشته شده و طنز پردازی شده توسط برو بچه های خنگولستان و امید وارم مشت محکمی بر شکم ستاریان باشه این داستان باشد که پند گیرید
چجوری انقد راحت خیانت میکنین؟ ما حتی همسایمون اثاث کشی میکنه میره تا یه سال به حرمتش جواب سلام همسایه جدید رو نمیدیم :( o*o*o*o*o*o*o*o یه پيرزنه 90 ساله عکسشو میبره عکاسی میگه اینو برام فتوشاپ کنید نه ارایشم کنید نه جوونم کنید عکاسه میگه پس چیکار کنیم؟ پیرزنه میگه یه گردنبند الماس و یه انگشتر یاقوت به عکسم اضافه کنید که بعد مرگم عروسام اونقد دنبالش بگردن تا نفسشون در بیاد 😐😂 o*o*o*o*o*o*o*o یارو میزنه تو گوش جفر جفر میگه از عمد زدی یا شوخی یارو میگه عمدی جفر میگه خوب کردی اصلا حوصله شوخی نداشتم 😂😂 @~@~@~@~@~@ رفتم فروشگاه کلی خرید کردم یارو فاکتور بهم داده منم با کلی اعتماد به نفس کارت بانکمو دادم بهش وايساده منو نگاه میکنه 😒 میگم کارت خوان ندارین؟ میگه چرا ولی کارت اتوبوسو نمیخونه 😂😂 o*o*o*o*o*o*o*o برو اشغال عوضی تا نزدمت با اون قیافت تو خیابون با یکی حرفم شد ترسیدم تو روش بگم خیلی گنده بود 😐 لطفا دس به دس کنین برسه بهش 😕😂 o*o*o*o*o*o*o*o یه بار بابام میخواست منو تو خونه تنها بذاره گفت از هیچی نترس، از تنهایی، تاریکی،جن،روح،پیرزن مو قرمزی که تو کمده... نترسیا افرین بعدم رفت 😐😢 @~@~@~@~@~@ سر خیابون منتظر تاکسی بودم برم جایی تاکسی جلوی پام ترمز کرد گفت بپر بالا منم دو سه بار بالا پایین پریدم نمیدونم چرا رفت 😕 ولی خدایی خوب پریدم لیاقت نداشت 😒😂😂😂 o*o*o*o*o*o*o*o یه رفیق دارم بچه پولداره هیچ تصوری از بی پولی نداره زنگ زده میگه عید بریم ترکیه؟ گفتم داداش پول ندارم گفت از حسابت بردار 😐 پشمام 😐 o*o*o*o*o*o*o*o یه دونه موز خریدم شد 2200 تومن پوستشو کندم گذاشتم رو ترازو وزن کردم وزن پوستشو در 2200 ضرب کردم بعد تقسیم بر وزن کل موز کردم قیمت پوستش شد 900 تومن هیچی دیگه یه خورده تلخ بود فقط😂😂 @~@~@~@~@~@ تو یه مجله خارجی خوندم هر ادمی سالانه 8 تا دوست از جنس مخالف پیدا میکنه از این موضوع نتیجه گرفتم که من ادم نیستم 😐 o*o*o*o*o*o*o*o رفتم آشپزخونه دیدم یه قابلمه رو گازه توش اب خالیه داره قل میزنه اشک تو چشام جمع شد به مادرم گفتم من شام خوردم 😢 زیر قابلمه رو هم خاموش کردم گفت نفهم اب گرم کن خراب شده دارم داغ میکنم بابات کله شو بشوره 😡😡😂😂😂 o*o*o*o*o*o*o*o نوشته به نداشته هایت فکر نکن، ببین با داشته هایت چه کاری میتوانی انجام دهی بیا این 39 هزار تومن ته حسابمو بگیر ببینم خودت چه گهی میتونی بخوری 😡😂 @~@~@~@~@~@ یه کتاب تقویت اراده در 14 روز خریدم دوساله اراده نکردم بخونمش *moteafesam* *moteafesam* o*o*o*o*o*o*o*o چند روزه که حالت سرماخوردگی دارم ولی سرما نمیخورم احتمالا ویروسا و گلبولای سفید از راه دور فقط به هم فوش میدن 😂😂 o*o*o*o*o*o*o*o یه بار تا 3 ظهر خوابیده بودم بابام اومد گفت بلند شو دیگه خرس گنده عصر شد از جام پاشدم بش گفتم اگز بی هدف از خواب بیدار شدید بهتر است بخوابید. استیو جابز با دستاش یقمو گرفت از پنجره اتاقم انداختم بیرون گفت ادم های بی ارزش را نابود کنید. هیتلر :( @~@~@~@~@~@ دختره میوفته تو دریا میبینند کوسه کاریش نداره از کوسه میپرسن جرا نخوردیش میگه پارسال یه دختر خوردم اینقد کرم مالیده بود که هنوز اسهال دارم 😖😂😂 o*o*o*o*o*o*o*o یه بار داشتم درس میخوندم دوس دخترم اس داد سلام چیکار میکنی؟ گفتم درسا اشکمو در اورده گفت درسا کیه، بای من 😐 درس ها 😕 درسا 😂 کانون فرهنگی اموزش، قلم چی 😳 o*o*o*o*o*o*o*o اینقدری که من دنبال پیدا کردن طول و عرض پتو هستم اگه دنبال نیمه گمشدم میگشتم تا الان پیداش کرده بودم 😂😂😂 @~@~@~@~@~@ رفتم ازین چشم بندایی که خارجیا موقع خواب میزنن خریدم که مثلا با ارامش بخوابم هر وقت میزنم همش استرس دارم یکی بیاد بپره رو شکمم 😂😂 o*o*o*o*o*o*o*o ﺁﻫﺎﯼ ﭘﺴﺮﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﯿﻦ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺭﺍﺟﺒﻪ ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ نظر ﻧﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻣﺮﺩﻭﻧﺲ…😡😡 ﯾﺎﺩﺵ ﺑﺨﯿﺮ ﻗﺒﻠﻨﺎ ﺍﺑﺮﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻨﻢ ﯾﻪ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﯼ ﺯﻧﻮﻧﻪ ﺑﻮد😉 ﺷﻤﺎ ﯾﺎﺩﺗﻮﻥ ﻧﻤﯿﺎﺩ ﺍﻟﺒﺘﻪ😁😆😆 o*o*o*o*o*o*o*o اين يكي رو عمرا اگه شنیده باشید: يه انار با مامانش میره بیرون، وسط راه به مامانش میگه:مامان؟! 😂😂😂 مامانش ميگه چيه حتما آب انار داري...؟ ميگه نه، رب انار دارم...😂😂😂 @~@~@~@~@~@ خانم های عزیز امشب تسبیح به دست بگیرید، برای شادابی پوستتون و آرامش روانتون صدمرتبه بگید : می خواست بخره خودم نذاشتم (ذکر ضدافسردگی زنان بی کادو)😂😂 o*o*o*o*o*o*o*o یک روز ملانصرالدین خرش را در جنگل گم می کند.☹️ موقع گشتن به دنبال آن یک گورخر پیدا می کند😐 به آن می گوید: ای کلک لباس ورزشی پوشیدی تا نشناسمت😂😂😂 o*o*o*o*o*o*o*o در سال ۵۷ هیچکدام از راننده تاکسیها تحصیلات دانشگاهی نداشتند ، اما هماکنون تمام رانندههای تاکسی و اسنپ دکتر و مهندسند ! اگه این پیشرفت نیست پس چیه 😊😊 @~@~@~@~@~@ تا دقایقی دیگر شاهد درگیری طرفداران ولنتاین با طرفداران سپندارمذگان خواهیم بود البته واسه من فرق نداره وسط این دعوا کادوی منو بدین برم😂 o*o*o*o*o*o*o*o سیب کیلویی 14 تومن بعد از گذشت چند هزار سال باز هم سیب رفت جزو میوه های ممنوعه ... حالا هی باز ایمان نیارید😕😅 o*o*o*o*o*o*o*o اين قدر به عمه فحش نديد اون دنيا بايد جواب پس بديد اصلأ تو قرآن هم داريم كه "عمه يتسائلون" يعنی در مورد عمه سؤال میشه ازتون...!!!😂😂😂 @~@~@~@~@~@ طرف نوشته بود: انگار تو قفسم، دلم گرفته از دیدن آدما، خسته شدم از آدما!😔😭 منم زیر پستش نوشتم: شب میام باغ وحش در قفستو باز میکنم برگردی به دامان طبیعت! با اینکه بلاک شدم اما ارزششو داشت😂😂😂 o*o*o*o*o*o*o*o زن به شوهرش میگه : دیشب خواب دیدم برام یه انگشتر الماس خریدی، به نظرت تعبیرش چیه !؟ شوهرش میگه تا شب ولنتاین صبر کن معلوم میشه .😎 زن شب ولنتاین با کلی ذوق و شوق کادوشو باز می کنه می بینه توش یه کتاب تعبیر خواب از امام جعفر صادقه .... 😅😂😂😂 o*o*o*o*o*o*o*o ﭘﺪﺭ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﭘﺴﺮ ﮔﻔﺖ: ﺷﺮﻁ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ؛ ﺍﯾﻦ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺭﻭ از ﺑﺎﻻﯼ ﮐﻮﻩ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﺘﯽ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯﺵ ﮐﻢ ﺑﺸﻪ بیاری من بخورم😅 ﭘﺴﺮ ﺭفت و ﺑﺮﮔﺸﺖ ﭘﺪﺭ ﺩﺧﺘﺮﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩ ﺩﯾﺪ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﭘﺮﻩ! !و اونو خورد😶 ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺎ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﮐﺮﺩ. ﺍﺯ ﭘﺴﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪﻥ ﻣﺎ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺁﺏ ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺭﯾﺨﺖ ﻭﻟﯽ ﺣﺎﻻ ﭘﺮ ﺑﻮﺩ!🤔 ﭘﺴﺮ ﮔﻔﺖ: ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﻋﺸﻘﻢ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﺍﺷﮏ ﺑﺮﯾﺰﻡ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺷﮑﻬﺎﻡ ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺭﯾﺨﺖ ولی چون کافی نبود توش جیش کردم😌💦 این داستان قرار بود عاشقانه بشه ولی هر کاری کردم نشد😐😂 @~@~@~@~@~@ ﺷﻨﮕﻮﻝ ﻣﻨﮕﻮﻝ 2019 ﺗَﻖ ﺗﻖ ﺗﻖ ﺗﻖ ﻣﻨﻢ ﻣﻨﻢ ﻣﺎﺩﺭﺗﻮﻥ ﯾﺎﺭﺍﻧﻪ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ😌 (ﭘﺲ ﺍﺯ ﺑﺎﺯ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ) ﺳﺮﻭﺍﻥ ﺟﻌﻔﺮﯼ ﻫﺴﺘﻢ😏 ﺑﭽﻪ ﻫﺎﺑﺮﯾﺰﯾﺪ ﺗﻮ ﻣﺎﻫﻮﺍﺭﻩ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺟﻤﻊ ﮐﻨﯿﺪ😂😂 به همين برکت🍔 اگه اينو شنيده بودين😂 o*o*o*o*o*o*o*o تو دستشویی عمومی بودیم یکی خیلی باشخصیت داشت میگفت: بنظر من باید تعداد توالت عمومی های شهرو زیاد کنن یکی بلند گوزید... بغل دستیش گفت تصویب شد...! کلأ ملت شادی هستیم ما 😂😂 o*o*o*o*o*o*o*o کافیه کات کنی در عرض 1 ماه 9 تا بچه با همون اسم تو فامیل به دنیا میاد 3 تا البوم با اون اسم بیرون میاد 4 تا فروشگاه زنجیره ای با همون اسم تو محلتون باز میشه چه خبره 😂😄 @~@~@~@~@~@ هیجده سالم بود لب پنجره اتاقم سیگار میکشیدم بابام اومد گفت داری چیکار میکنی؟ گفتم سیگار میکشم 😌 اومد دستشو گذاشت رو شونم گفت مرسی که بهم دروغ نگفتی بعد هولم داد افتادم رو تراس طبقه پایینی 😭😂😂 o*o*o*o*o*o*o*o مردم تو ایوون ویلاشون میخوابن عشقشون براش گیتار میزنه اونوقت منم شباااا زیر پنجره اتاقم یه وانته هی استارت میزنه لامصب روشنم نمیشه اخه😐😂😂 o*o*o*o*o*o*o*o یکی از تفریحات ناسالمی که دارم اینه که هر وقت میریم شهربازي چند تا پیچ و مهره با خودم میبرم هر وسیله ای که سوار میشیم به بغل دستیم که اصولا ادم ترسوییه میگم یا خدا این دیگه از کجا باز شد 🤪😂😂😂 دکتر هم رفت گفت سالمی😝😂😂 @~@~@~@~@~@ چرا مسیح و ارش جفتشون باهم از رفتن یه دختر گلایه دارن؟ یکم قضیه بودار نیست؟ 🤔 o*o*o*o*o*o*o*o خواننده هاي مرد تقريبا واسه همه اسماي دخترونه آهنگ خوندن: مريم، پونه، نسترن، طناز، حتي آمنه و حليمه و خديجه. ولي شما تا حالا شنيدي يه زن بخونه: اصغر..چه قشنگه چشمات..ممّد چه ميخنده لبهات؟ يا مثلا تو جعفر مني و ميَو پس عشوه نريز و بيَو؟ مچکرات از قرقری o*o*o*o*o*o*o*o متفاوت ترین حیوون تو جهان افتاب پرسته نه تنها موجود بیریختیه بلکه... خدا رو هم قبول نداره افتاب رو میپرسته شرط میبندم بیشعور نمازم نمیخونه 😂😂 @~@~@~@~@~@ یه بار رفته بودیم مهمونی یکی دو ساعت که نشستیم یه دفعه دختر کوچیکه ی صاحب خونه گفت دایی! شما کی میرین؟ داییشم گفت چی کار داری؟🤔🤔 دختره: ما کباب داریم مامانم گفته وقتی شما رفتیم میخوریم 😐😂😂 o*o*o*o*o*o*o*o من و باران هر دو منتظریم من منتظرم اون بباره بعد ماشینمو بشورم اون منتظره ماشینمو بشورم بعد بباره 😑😑😂😂 o*o*o*o*o*o*o*o یه روز 40 تا کله رو با 40 تا پاچه میندارن تو دیگ و از طرف میپرسن از کجا بدونیم کدوم پاچه مال کدوم کلس؟ میگه زیر پاها رو قلقلک میدیم هر کله که خندید میفهمیم مال اون کلس 😂😂 @~@~@~@~@~@ یکی هست تو قلبم 😍 که اسمش گلبول قرمزه و کارش خون رسانیه 😐 اقا من توانایی پست عاشقانه ندارم هر کی منو میخواد همینم دیگه واالااا 😐😕😂😂 o*o*o*o*o*o*o*o بابام سر صبح گیر داده پاشو بریم کوه اخه پدر من بز کوهی تا حالا چند بار خونه ما اومده که هی ما بریم کوه خودمونو کوچیک کنیم؟😐😂😂 o*o*o*o*o*o*o*o خب دیگه خانومای عزیز وقتشه از فاز ولنتاین در بیاین برین تو فاز خونه تکونی 😐😂 @~@~@~@~@~@ همه ی شماهایی که امروز بابت حمل اون خرس صورتی بزرگ به من پوزخند زدین خیلی خوشحالم کردین خیلی استرس داشتم جسد توی عروسک لو بره 😐👹 o*o*o*o*o*o*o*o اولین و اخرین باری که کادو ولنتاین گرفتم، پارسال بود دوستم میخواست بره دسشویی کادوشو داد دست من خیس نشه 😐😑😂 o*o*o*o*o*o*o*o یه سری بچه بودم خوابم نمیبرد بعد بابام گفت صلوات بفرست خوابت میبره چهارصد هزار تا اینا صلوات فرستادم یهو دیدم صبح شد بلند شدم رفتم مدرسه 😭😂 @~@~@~@~@~@ ولنتاین ولنتاین ننگ به نیرنگ تو پول جوانان ما می چکد از چنگ تو😡 حالا نمیخواد با اهنگ بخونید معمولی ام بخونید قبوله 😂 o*o*o*o*o*o*o*o هر شب اندازه ی چهار تا DVD خواب میبینم صبح که بیدار میشن اندازه ی یه تیزر 20 ثانیه ای هم یادم نمیاد 😐 @~@~@~@~@~@ وقتی یهو اب میره تو یقت 😖😖😂
* ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * امام رضا «کأني بالشيعة عند فقد الثالث من ولدي، يطلبون المرعي فلا يجدونه، قلت له: و لم ذلک يا ابن رسول الله؟ قال: لان امامهم يغيب عنهم. فقلت: ولم؟ قال: لئلا يکون في عنقه لأحد بيعة اذا قام بالسيف». حسن بن فضال مي گويد: امام رضا عليهالسلام فرمود: «گويي با چشم خود شيعيان را مي بينم که به هنگام رحلت سومين فرزندم (امام حسن عسکري عليهالسلام) به دنبال پناهگاهي مي گردند و نمي يابند » گفتم: چگونه مي شود اي فرزند پيامبر؟! فرمود: «زيرا امامشان غايب مي شود » پرسيدم: چرا؟! فرمود: «براي اينکه هنگامي که با شمشير قيام مي کند، بيعت احدي در گردن او نباشد * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * بحارالانوار_ ج 51 _ ص152
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم