o*o*o*o*o*o*o*o از خاک قبرستان،قاصدک هایی خواهد رویید؛ از بذر استخوان مردگان استخوان هایی که روزی پناه هزاران امید و آرزو بوده اند و به هنگام مرگ آخرین نفس هایشان را به باد سپرده اند پس روزی اگر قاصدکی را یافتی✨ چشمانت را ببند و به ترانه ی باد گوش بسپار صدای خسته ای را خواهی شنید که با تو می گوید با شیرین ترین آرزوهایت دلتنگی این روزهایت را رفع کن و بدان، مردگانِ بی جان، روزی دلتنگ ترینِ زندگان بوده اند 🎗✨
روزی روزگاری شیخ و مریدان در راه بودن برای رسیدن به میدان شهر شیخ که فشار ریق بر او حائل شده بود یه دست به باکسن خویش گرفته بود و زیکزاک تند تند راه میرفت و از مریدان جلوتر بود و مریدان نیز پشت سره شیخ راه می آمدن و راه رفتن شیخ را در آن حالت مسخره میکردند و چون خری چموش عرعر میکردند و میخندیدن همیطوری که شیخ از آنها جلوتر بود کاکول ستار شیرازی ، خود را سریع به شیخ رساند و گفت یا شیخ من سبزی فروشی در کنار رودخانه میشناسم که ،مرا خیلی بیشتر از شما ، احترام میگذارد و احترام بیشتری نسبت به شما برایم قائل است و مرا والا مقام مینامد شیخ که بسیار تحت فشار بود همی خواست از همکلامی با کاکول ستار فرار کند ولی او که بسیار پلید و خبیث بود هی گیر سه پیچ داده بودندی که شیخ اگه باور نمیکنی بیا بریم پیشش و دست شیخ را گرفتندی و زوری زوری به سمت رودخانه بردندی و سبزی فروووش تا چشمش به کاکول ستار افتاد از جای برخواست و گفت جناب والا مقام ، خوش آمدید ، حتمن برای خرید سبزی بر من منت نهادید ، چه میخواهید ؟؟ کاکول ستار که بسیار سرمست و خوشنود از چاپلوسیه سبزی فروش بود برق خوشحالی از خشتکش به هوا خواست و رو به شیخ گفت شیخ ریدم در ریشت ، توجه نمودی ؟؟ سپس مرده سبزی فروش ، رو به کاکول ستار گفت ، والا مقام جان ، به نظرتان شیخ نیز سبزی میخواهد ؟؟ شیخ اندکی دست به خشتک برد و گفت عمو سبزی فروش سبزی فروش گفت بعله ؟؟ شیخ دوباره فرمود : سبزی کم فروش سبزی فروش گفت بعله ؟؟ سبزیت باریکه ؟؟ _ بله شبهات تاریکه ؟؟ _ بعله مریدان که دیدن مکالمه بین سبزی فروش و شیخ ریتمیک است شروع کردن به قر دادن و رقصیدن *tombak* *akhmakh_dance* عمو سبزی فروش _ بععععله ؟؟ سبزی گِل داره _ بعله درد و دل داره _ بعله عمو سبزی فروش _ بععععله ؟؟ خلاصه عمو سبزی فروش که گریپاژ کرده بود و شرطی شده بود هرچی که شیخ میگفت ، او همانطور که قر میداد میگفت بعله شیخ در ادامه فرمود عمو سبزی فروش _ بعععله ؟؟ منو دوستم داری _ بععععله عمو سبزی فروش _ بعله من نعنا میخوام _ بعلههه تو رو تنها میخوام _ بعله عمو سبزی فروش _ بعله سبزی کم فروش _ بعله من ترب میخوام _بعله تو رو یه ربع میخوام _ بعله :khak: :khak: مریدان بعد از شنیدن این قسمت شعر در حالی که قر میدادند و میگفتن بعله بعله شروع به جفت گیری با هم کردند شیخ همچنان ادامه میداد عمو سبزی فروش _ بعله سبزی کم فروش _ بعله عمو سبزی فروش _ بعله سبزیت آشیه ؟؟ بعله عمه ات لاشیه ؟؟ بعله عمو سبزی فروش _ بعله سبزی کم فروش _ بعله تو که دوستم داری _ بعله میخوام برینم _ بعله خیلی میرینم _ بعله سپس شیخ در حالی که در حال قر دادن بودند شروع کرد در مغازه سبزی فروش ریدن و برای اینکه کسی متوجه نشه همیطوری به شعر ادامه میداد بقیه هم قر میدادند عمو سبزی فروش _ بعله سبزی کم فروش _ بعله یکم مونده فقط _ بعله دیگه آخراشه _ بعله عمو سبزی فروش _ بعله دستمال نداری ؟؟ _ بعله کونم گوهیه _ بعله دستمالو بده _ بعله روزنامه بده _ بعله سپس شیخ دستمال و روزنامه را گرفت و باکسن کون خود را پاک کرد و ادامه داد عمو سبزی فروش _ بعله ستار میگوزه _ بعله خیلی میگوزه _ بعله عمو سبزی فروش _ بعله ستاره چه اَخه _ بعله هی میترکه _ بعله *palid* *palid* خلاصه همیطوری شیخ با ریتمیک خوندن این آهنگ همه را هیپنو تیزم کرده بود و یواش یواش از سبزی فروش دور شد سبزی فروش هم همچنان در حال قر دادن بود و میگفت بعله که نا گهان به خود آمد و دید شیخ روی سبزی ها و تراوز و مغازه و خودش و در و دیوار و همه ریده است در مسیر برگشت شیخ دست به گردن کاکول ستار انداخت و در حالی که مریدان همچنان در حالی که میگفتن بعله بعله به سرو کله ی هم میکوبیدن و دنبال شیخ و کاکول ستار می آمدن به کاکول ستار گفت این سبزی فروش آدم شل مغزی است ، زیاد به حرف هایش اعتنا نکن ، او به اردکی که در مغازه دارد هم میگوید والا مقام کاکول ستار بعد از شنیدن این از خود بی خود شد و با سرعت زیاد شروع به قر دادن کرد و منفجر شد *miterekonamet* *miterekonamet* و از وی چند تکه خشتک و یک پیژامه آبی راه راه به دست آمد که خاکش کردند تا کاکول ستاری دیگر رشد کند و سبز شود *ghalb* *ghalb* باشد که رستگار شود و خدایش لعنت کناد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ داستانک های شیخ و مریدان ، نوشته شده و طنز پردازی شده توسط برو بچه های خنگولستان *ghalb_sorati* دلاتون شاد و لباتون خندون *ghalb_sorati*
o*o*o*o*o*o*o*o *پیر شدن ربطی به شناسنامه ندارد* همین که دیگر میل خرید یک جوراب سپید را نداشته باشی همین که صدای زنگ تلفن و یا شنیدن یک ترانه دلت را نلرزاند همین که فکر سفر برایت کابوس باشد همین که مهمانی دادن و مهمانی رفتن برایت عذاب اور باشد همین که در دیروز زندگی کنی و از آینده بترسی و زمان حال را نبینی بی آرزو باشی ؛؛ بی رویا باشی بی هدف باشی ؛؛ عاشق نباشی *برای رسیدن به عشقت خطر نکنی* برای آرزوهایت نجنگی شک نکن حتی اگر جوان باشی؛ تو پیری
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ بازیگره فهمیده بود سرطان داره و میمیره. داد میزد: چیکار کنم خدا ؟؟ . . . . . . . . . مادربزرگم از اینور تلویزیون با گریه میگفت: توکل کن پسرم، چای نبات بخور😑 @~@~@~@~@~@ یه فامیل داریم ضامنم شد؛ وام گرفتم قسط ندادم افتاد زندان . . . . . . . . . تازگی آزاد شده براش بنر زدن "یا ضامنِ یابو"😐😂 @~@~@~@~@~@ مرد خوب همیشه دوجاش باید کبود باشه یکی چشمش یکی هم روی دستش . . . . . . . . صبح که داره میره هرچی خانومش گفت محکم بزنه رو چشمش و بگه رو چشام خانومی😊 شب که میاد یهو محکم بزنه رو دستش و بگه ای داد بیداد یادم رفت 😕 @~@~@~@~@~@ خواب دیدم شب اول قبرم بود دیدم 2 نفر یهو اومدن تو قبر با ترس گفتم شما نکیرو منکرین؟ . . . . . . . . . . گفتن : پََ نه پََ کامران هومنیم اومدیم بگیم تو خودت نمره ی بیستی 😂😂 @~@~@~@~@~@ کار درست رو خرس قطبی میکنه . . . . . . . . . که تو فصل هوای دو نفره، بی خیال میگیره میخوابه حسرت هیچیم نمیخوره @~@~@~@~@~@ یکی از بدبختیهای کچلها اینه که اگه توی جمع فقط اونا کراوات زده باشن باز هم وقتی میخوان بهش اشاره کنن میگن اون یارو! کچله حالا این تو سرشون بخوره اگه به شخص بغل دستیش کار داشته باشن میگن : اون یارو که بغل کچله نشسته عجب مکافاتی داریم ما کچلا @~@~@~@~@~@ تلویزیون داشت مسابقه پانتومیم نشون میداد هرچی حدس میزدم درست در نمیومد . . . . . . . . . .. آخر بابام گفت احمق، اخبار ناشنوایانه 😂😁 😐😂 @~@~@~@~@~@ یکی زنگ زده بهم . . . . . . منم داشتم رانندگی میکردم و اصلا حوصلشو نداشتم شروع کردم نصفه نصفه حرف زدن یعنی مثلا انتن ندارمو قطع میشه و از این حرفا میگه صدات قطع و وصل میشه ولی صدای ضبط ماشینت واضح میاد 😐🙈😂😂 @~@~@~@~@~@ میگن مش کااظم در بستر بیماریه و حالش وخیمه . . . . . . . . .. بزرگوار از دنیا بره سه روز حرام عمومی اعلام میکنن 😐😂 @~@~@~@~@~@ حیف نون تو توالت میشینه میبینه مگسا هی دارن ویز ویز می کنن . . . . . . . . . . . اعصابش خورد میشه میگه: خفه شید دیگه، یکم صبر داشته باشین برای بابام که نمیرینم، واسه شماست دیگه 😁😂😂 @~@~@~@~@~@ وزنم 105 کیلوست تو پست نوشته بودم آنقدر ظریفم که با یک نگاه ســـرد میشکنم . . . . . . بابام کامنت گذاشته عزیزم شما با تبـــر نادرشاه افشار هم نمیشکنی برو با خیال راحت به زندگیت برس 😂 آبرو نذاشته واسم :/ @~@~@~@~@~@ فکرکن نصفه شب تنهای تنها تو خونه نشستی و.. همه جا هم تاریکه یهو صدای گوز میاد 💨😰 حالا میخندی یا میترسی؟؟ نخند درست جواب بده @~@~@~@~@~@ من هر وقت میخوابم جورابامو میذارم بالا سرم هم سوسک و حشره نزدیکم نمیاد . . . . . . . . .. هم سریع بیهوش میشم بهتر میخوابم 😂 @~@~@~@~@~@ بابام زنگ زد گفت کجایی؟ گفتم هرجا که دل باشه و یار گفت تو دستشویی هستی؟ گفتم چطور ؟ گفت چون داری گوه میخوری 😯 @~@~@~@~@~@ بازگشت به زندگی فقط اونجایی که . . . . . . . معلم اشاره میکرد شما بیا پای تخته، میگفتی: آقا اجازه ما؟!؟ میگفت: تو نه، پشت سریت قشنگ یه دور میرفتیم تو کما و بر میگشتیم😂😂 @~@~@~@~@~@ تو همایش دختره پشت میکروفون گفت دفاع از حقوق حیوانات شجاعت میخواد . . . . . . . داد زدم "سوسک" نه تنها نصف سالن خالی شد اونکه پشت میکروفون بود هنوز پیدا نشده 😂 @~@~@~@~@~@ از خاطرات بد بچگیم این بود ک وقتی بابام پول همراش نبود به مغازه دار میگفت این بچه گِرو اینجا باشه الان پولو میارم . . . . . . . . . یه بار سه هفته گرو مونده بودم :/ @~@~@~@~@~@ بزار بهت خبر میدم چیست؟ . . . . . . . .. . یعنی نمیخام بیام ولی فعلا بهونه ای ندارم تا شب بهونه جور میکنم 😂 @~@~@~@~@~@ امروز بابام زنگ زده بود رادیو آوا قسمت ترانه های درخواستی! بعد از اینکه اهنگ مورد نظرش رو گفت ، آخرش گفت لطف کنید صداشم زیاد کنید 😐😂 @~@~@~@~@~@ اگه افسردهای، در گذشته زندگی میکنی اگه مضطربی، در آینده زندگی میکنی . . . . . . . . . . . . اما اگه هر دوتاشی، در ایران زندگی میکنی 😂 @~@~@~@~@~@ ولی بلخره یروز با خیال راحت پامو میذارم تو یکی از نمایشگاه ماشینای لاکچری بالای شهر😎 سرمو بالا میگیرم و با اعتماد به نفس میگم . . . . . . . . . . . آقا برای اینجا نظافتچی نمیخواین؟ 😊😁😂 @~@~@~@~@~@ منطق بابام ۳ حالت داره . . . . . . . . یا حق با اونه یا تو نمیفهمی حق با اونه یا انقدر میزنتت که کاملا بفهمی حق با اونه 😂 @~@~@~@~@~@ بابام هیچوقت کاری رو به صورت امری نمیگه. مثلا الان گفت . . . . . . . هروقت حوصلش رو داشتی با داداشت بخاری ها رو بیار پایین، الان 😑 @~@~@~@~@~@ مورد داشتیم دختره خواسته بطری نوشابه رو بزاره تو یخچال دیده جا نمیشه یه کم ازش خورده دوباره امتحان کرده . . . . . . . . میگن یخچاله سوخته از خنده 😂 @~@~@~@~@~@ ایرانی های یک شبانه روزشون رو چطور میگذرونن؟ داده های مرکز امار 13 ساعت میخوابن 3 ساعت کار میکنن 2 ساعت از رسانه ها استفاده میکنن دو دقیقه کار خیر میکنن یه عمر هم غُر میزنن که چرا وضع ما اینجوریه 😅 @~@~@~@~@~@ ﺩﻡ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﯾﻪ دبستان ﻫﺴﺖ یه ﻧﺎﻇﻢ ﺯﻥ ﻏﺮﻏﺮﻭ ﺩﺍﺭﻩ ﺻﺒﺢ ﺯﻭﺩ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﺍﺩ ﻣﯿﺰﺩ جمشید ﻧﺪﻭ ...😡 جمشید ﻧﮑﻦ ...😡 جمشید ﯾﺎﺷﺎﺭ ﺭﻭ ﻧﺰﻥ ...😡 جمشید ﺍﺳﺒﺎﺏ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﻬﺘﯽ ﺭﻭ ﺑﻬﺶ ﺑﺪﻩ ...😡 جمشید ....😡 ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺮﯾﺪ ﯾﻬﻮ ﻗﺎﻃﯽ ﮐﺮﺩ ﺳﺮﺷﻮ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﮐﺮﺩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺩﺍﺩ ﺯﺩ . . . . 😡جمشید ﺗﻮﻟﻪ ﺳﮓ دهن مارو سرویس کردی ﯾﻪ ﺟﺎ ﺑﺘﻤﺮﮒ ﺩﯾﮕﻪ ﮐﺮه خر 😂 @~@~@~@~@~@ ماره میره تو حموم زنانه. زنها از ترس جیغ میکشن . . . . ماره می گه : خواهرا نترسین منم کبرا 😂😐 @~@~@~@~@~@ وقتی میخواد مهمون بیاد 😁👇 دخترا: وای الان مهمون میاد من برم آرایش کنم نگن زشته😕 . . . . . . . پسرا: اوه اوه الان یه گله آدم میریزه خونهمون برم توالت برینم یه وقت جلوشون نگوزم 😐😑😂😄 @~@~@~@~@~@ یه دیوونه میره دم خونه خسیسه میگه: من پسرخواهر خدا هستم یه کمکی بهم بکن 😎 . . . . . . . خسیسه میبردش مسجد 🕌 میگه: اینجا خونه دایيته هرچی میخوای ازش بگیر 😂𡛿 @~@~@~@~@~@ ﭘﺴﺮ ﺁﺩﻡ ﮐﻪ ﻗﺎﺗﻞ ﺑﻮﺩ ﭘﺴﺮ ﻧﻮﺣﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺑﺪﺍﻥ ﺑﻨﺸﺴﺖ ﭘﺴﺮ ﺍﯾﻮﺑﻢ ﮐﻪ ﯾﮑﯿﺸﻮﻥ ﺁﺩﻡ ﺑﻮﺩ ﺑﻘﯿﻪ ﺷﻮﻥ ﺷﺎﺭﻻﺗﺎﻥ یازده ﺗﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﯾﻮﺳﻔﻢ ﮐﻪ ﺣﺴﻮﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺯ ﺣﺎﺻﻞ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺍ، ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺑﺎﺑﺎﯼ ﻣﻦ ﭼﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﯼ ﺩﺍﺭﯾﻦ؟ . . . . . . . . . (ﺍﻧﺸﺎﯼ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ ﺑﺎ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻧﻘﺶ ﭘﺪﺭ ﺩﺭ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ) 😁😂 @~@~@~@~@~@ به مامانم میگم نمیدونم چرا احساس میکنم کسی تو خونه بهم احترام نمیذاره 😢 . . . . . . . میگه خفه شو خاک بر سرت کنن, این چه فکراییه میکنی احمق؟ 😯 خیلیم دوست داریم و احترام میذاریم بهت @~@~@~@~@~@ یه سری گفتم لعنت بر شیطون یهو شیطون ظاهر شدو گفت سر چی؟ نه بگو سر چی لعنت فرستادی؟ . . . . . . . کجای زندگی نکبتت رو من به هم زدم؟ همه ش رو خودت ریدی 😒 @~@~@~@~@~@ به سایت بانک پیام دادم چجور میشه بیشتر از 10میلیون در روز جابه جا کرد . . . . . . . . . . . جواب داد تو حسابت تا حالا بیشتر از 10 هزار تومن نبوده، گوه نخور 😑😂😂😂😂 @~@~@~@~@~@ چند پاسخ مناسب برای «چقدر چاق شدی» یادداشت کنید یک . شما رو نمیبینیم، اعصابم راحته چاق میشم _ مخصوص قطع رابطه دو . دلم خوشه، چاق میشم. تو چرا آنقدر شکسته شدی عزیزم؟ _ حرصدرآر تضمینی سه . اختیار دارید، نفرمایید. خیلی مونده به وزن شما برسم _ البته اول به وزن طرف نگاه کنید 😂👍 @~@~@~@~@~@ هروقت رو این صندلی های گردون میشینم، دوس دارم به هرکسی که وارد اتاقم شد بگم . . . . . . نه، بگو جلسه داره، ضمنا تمام قرارهای امروزم رو کنسل کن. خستهم 😂😂😂 @~@~@~@~@~@ اگه مبحث های درسی رو به صورت جوک دربیاریم و واسه هم بفرستیم . . . . . . . . آخر ترم هممون قبولیم 😂😂 ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ *ghalb_sorati* دلاتون شاد و لباتون خندون **♥** با تشکر از پغ پغی بابت جوکاش که برامون فرستاده
وصیت نامه شهید مدافع حرم امین کریمی چنبلو ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ به نام خالق هرچه عشق، به نام خالق هرچه زیبایی به نام خالق هست و نیست سلام علیکم و اما بعد، بنده حقیر امین کریمی فرزند الیاس، چنین وصیت میکنم بارالهی، ببخش مرا که تو رحمانی و رحیم همسر مهربانم _کُرِخان_ حلالم کن، نتوانستم تو را خوشبخت کنم، فقط برایت رنج بودم پدر و مادر عزیزم، ببخشید مرا، نتوانستم فرزند لایقی برای شما باشم پدر و مادر عزیزم _حاج آقا و حاج خانوم _، داماد و پسر لایق و مهربانی نبودم، حلالم کنید بنده در کمال صحت و سلامت عقل چنین وصیت میکنم بعد از فوت بنده، تمامی دارائی و اموال من در اختیار همسر مهربانم قرار گیرد و ایشان بنا به اختیار و صلاح دید خود عمل نماید و در آخر از تمامی عزیزانی که نسبت به بنده حقیر لطف کردهاند، خواهر، برادر عزیزم حلالیت میطلبم و خواهش میکنم و باز خواهش میکنم که خود را اسیر غم نکنند. لطف و تدبیر خداوند چنین بود همسر مهربان و عزیزم، ای دل آرام هستی من، ای زیباترین ترانهی زندگی من، ای نازنین از شما خواهش میکنم که باقی عمر گران قدر خود را به تحصیل علم و ادامهی زیبای زندگی بپردازی. (من از شما راضی هستم)، زیبای من خدا نگهدارت باد بنده حقیر امین کریمی چبنلو 14/6/1394 *♥♥♥♥*♥♥♥♥* نامه های عاشقانه | قسمت اول | شهید عباس دوران ◄ نامه های عاشقانه | قسمت دوم | محمدرضا ملک خواه ◄ نامه های عاشقانه | قسمت سوم | علیرضا اشرف گنجویی ◄ نامه های عاشقانه | قسمت چهارم | روح اللَّه خمینی ◄ نامه های عاشقانه | قسمت پنجم | محسن حججی ◄ نامه های عاشقانه | قسمت ششم | محمدرضا دستواره ◄
* ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * تکه ای از روحم خیلی درد می کند! آنجایش که پر بود از شیطنت های دخترانه دلم برای خودم تنگ شده من خیلی وقت است بچگی نکردم
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ متنی که برنده ی جایزه ی بهترین متن سال شد آنها که موهای صاف دارند فر میزنند و آنها كه موی فر دارند مویشان را صاف میكنند عدهای آرزو دارند خارج بروند و آنها كه خارج هستند برای وطن دلشان لك زده و ترانهها میسرايند مجردها میخواهند ازدواج کنند متأهلها میخواهند مجرد باشند عدهای با قرص و دارو از بارداری جلوگيری میكنند و عدهای ديگر با قرص و دارو میخواهند باردار شوند لاغرها آرزو ﺩﺍﺭﻧﺪ چاق بشوند و چاقها همواره حسرت لاغری را میكشند شاغلان از شغلشان مینالند بیکارها دنبال همان شغلند فقرا حسرت ثروتمندان را میخورند ثروتمندان دغدغهی نداشتن صفا و خونگرمیِ فقرا دارند افراد مشهور از چشم مردم قایم میشوند مردم عادی میخواهند مشهور شده و دیده شوند سیاهپوستان دوست دارند سفیدپوست شوند و سفیدپوستان خود را برنزه میکنند و هیچکس نمیداند تنها فرمول خوشحالی این است قدر داشتههایت را بدان و از آنها لذت ببر قانونهای ذهنی میگویند خوشبختی یعنی "رضایت"، شکرگزاری مهم نیست چه داشته باشی یا چقدر مهم این است که از همانی که داری راضی و شکرگزار باشى 🦋آنوقت خوشبختی🦋
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ بحثمان كه ميشد حرفهاى دلمان را به زبانِ آهنگ براى يكديگر ميفرستاديم من با ترانه هاى انتخابى ام تصدقش ميرفتم و او تا ميتوانست ناز ميكرد آنقدر اين بازىِ شيرين ادامه داشت تا مجبور ميشدم برايش بنويسم
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم