..♥♥.................. یکی بآید باشه که کنارش از خیس شدن زیرِ بآرونُ بهم خوردنِ آرایشت نگرآن نباشی یکی که وقتی باهآش غذا میخوری بتونی بآ دهنِ پر حرف بزنی و از تهِ دل بخندی بدون اینکه نگران بآشی چشمات کآمل محو میشه و دو ردیفِ دندونت پیدا یکی که باهات بیآد خرید و ساعت هآ پا به پآت راه بیاد و غُر نزنه بشه تو بغلش گریه کرد بدونِ ترس از اینکه چشمآت قرمز بشه و صورتت باد کنه باهاش بتونی هر آهنگِ مسخره ای رو گوش بدیُ جلوش دیوونه بآزی در بیاری و اون دیوونه تر بآشه یکی که یهو وسطِ پیاده رو وایسه و با حالتِ جدی بگه : + راستی میدونستی ؟!؟ و تو شوکه بهش خیره بشی و با چشمای از حدقه در اومده بگی : - چیو ؟!؟ که چشمات همه زندگیمه + و تو بمیری از ذوق و دوتآیی بزنین زیر خنده بیخیال نگاهِ مردم وقتی حالت بده مثلِ مجسمه نشینه جلوت و بخواد بهت دلداری بده .. بیاد ببرتت یه جآیِ خلوتُ دوتایی انقدر فریاد بزنید که صدآتون بگیره و بعد بشینید به صدای جیغ مآنندِ همدیگه بخندید یکی که از خودت بیشتر بهت اعتمآد داشته باشه یکی که وقتی بآهمید حتی به گوشی هآتون فکر هم نکنید آره تو زندگیِ هممون یکی باید بآشه که آغوشش بوی " امنیت " بده و بوسه هاش طعمِ عشق یکی که پشتُ پنآهت باشه و دوآی دردات :)❤
شیخنا را روایت کنند که صبحی به سحرگاه زه وادی برون همی بجستی و گاها بچستی و به شهر روان همی گشتی و خدایش لعنت کناد پس اندر آن شهر دو چشمان هیزش بچرانیدی تا که در حجره ای اندر قابی حوری بدی بس جمیل پس چونان بر وی عاشق بگشتی که مجنون در مقابل حضرتش گوز هم نبودی والله اعلم پس روال گشتی که شیخنا هر سحرگه به شهر رفتی و نیمه شبان چون آن حجره دار دکانش ببستی به وادی فرود همی آمدی روزی حجره دار که بر شیخ مشکوک همی بودی شیخ را به حجره همی بردی و از احوالش بپرسیدی و شیخنا راز دلدادگیش بر وی بگفتی پس چون آن پلید شرح حال شیخنا را شنیدی در دل بر وی بخندیدی و حیلتی کردی تا مگر شیخ را تلکه نوماید پس گفتی که ای شیخ خواهم ثوابی نمایم و تورا به وصل معشوق رسانم آخرتم آباد نومایم پس بباید کیسه ای از زر مرا دهی تا ممکن گردد تو را وصل یار که پدرش بس زر دوست باشد و تو را چاره نباشد الا آنچه گویم و شیخ جمله ی هست نیستش نقد کردی و به دکان دار دادی و آن قاب بر خری ببستی و به سرای بیاوردی لیک هرچه بدان نظاره کردی هیچش از حور خبر نبودی ازیرا که آن قاب تی وی همی بودی و آن حور تصویری زه بازیگری. و شیخنا هم بدان اسکول همی گشتی و هر چه نقد داشتی وز پی هیز بازیش بدادی و خدایش نیامرزاد گویند که شیخنا چهل روز از سرای بیرون نرفتی و بدان ملعبه زُل همی زدی تا مگر آن حور هویدا بگشتی و زهی خیال باطل بعد آن چله نشینی زه اوج نفرت آن قاب بر خری تیزتک ببستی و اندر بیابان رها بکردی تا مگر زان شکست عشقولانه ،زان حور انتقام بگرفتی خدایش لعنت کناد
*♥♥♥♥*♥♥♥♥* جوهر وجود اشخاص را مانند چای کیسهای در نظر بگیرید؛ تا آنها را در آب داغ نیندازید، متوجه جوهر وجود نمیشوند. *♥♥♥♥*♥♥♥♥* بخند امروز هر چقدر بخندی و هر چقدر عاشق باشی، از محبت دنیا کم نمیشه، پس بخند و عاشق باش ... امروز هر چقدر دلها را شاد کنی، کسی به تو خُرده نمیگیره، پس شادیبخش باش … *♥♥♥♥*♥♥♥♥* عینک تیره زندگی کسالت بار نیست، کسالت در مردمی است که از پشت عینکهای تیره به دنیا نگاه می کنند. *♥♥♥♥*♥♥♥♥* کوچک به نتیجه رسیدن امور مهم، اغلب به انجام یافتن یا نیافتن امری به ظاهر کوچک بستگی دارد. چاردینی.....Chardinni *♥♥♥♥*♥♥♥♥* مقصد مسیرت زیباست؟ ابتدا یقین پیدا کن که به کجا می رود، اما اگر مقصد زیباست، به مسیر توجهی نکن، به راهت ادامه بده... *♥♥♥♥*♥♥♥♥* بخندید لذت های زندگی بی شمارند، امواج دريا، طلوع خورشيد ، رقص برگ در خزان، خنديدن دوست... بخنديد و يكی از لذات زندگی را به دوستانتان هديه دهید... *♥♥♥♥*♥♥♥♥* می بخشم من همه کس را می بخشم، در حال، گذشته و آینده؛ من احساس آزادی می کنم. چه احساس نیکو و دلپذیری دارم وقتی همه کسانی را که می شناختم بخشیدم. *♥♥♥♥*♥♥♥♥* دیدگاه باران که میبارد همه پرنده ها به دنبال سر پناهند اما عقاب برای اجتناب از خیس شدن بالاتراز ابرها پرواز میکند.این دیدگاه است که تفاوت را خلق میکند. *♥♥♥♥*♥♥♥♥* باور برای آنچه که باور دارید ایستادگی کنید، حتی اگر به معنای تنها ایستادن باشد. *♥♥♥♥*♥♥♥♥* فکر مثبت یک فکر مثبت کوچک در اول صبح میتواند کل روزتان را تغییر دهد. *♥♥♥♥*♥♥♥♥* موفقیت موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه پایان رسیدن. نلسون ماندلا Nelson Mandela *♥♥♥♥*♥♥♥♥* مکث کن پیش از آنکه چیزی بگویید، یک لحظه مکث کنید و به این بیندیشید که اگر همین حرف را کسی به شما میگفت، چه حسی داشتید… *♥♥♥♥*♥♥♥♥* قوی ترین گاهی قوی ترین ما، کسی است که در غمی پنهان همچنان لبخند می زند، در پشت درهای بسته گریه می کند و با مشکلاتی دست و پنجه می کند که هیچ کس خبر ندارد اما هنوز قوی ترین ماست. *♥♥♥♥*♥♥♥♥* زندگی زندگی یک چالش نیست. اگر آن را به عنوان یک مشکل یا چالش بنگری؛ قدم اشتباه برداشته ای. زندگی رازیست که باید با آن زیست، عاشقش شد و تجربه اش کرد... *♥♥♥♥*♥♥♥♥* خدا و خواسته های ما خدا به سه طریق به درخواست های ما جواب می دهد: می گوید آری و آنچه می خواهی به تو می دهد. میگوید نه و چیز بهتری به تو می دهد. می گوید صبر كن و بهترین را برای تو فراهم می کند. @~@~@~@~@~@
@~@~@~@~@~@ خنده باید زد به ریش روزگار ورنه دیر یا زود پیرت می کند سنگ اگر باشی خمیرت می کند شیر اگر باشی پنیرت می کند باغ اگر باشی کویرت می کند شاه اگر باشی حقیرت می کند ثروت ار داری فقیرت می کند گاز را بگرفته زیرت می کند عاقبت از عمر سیرت می کند گر زدی قهقه به ریش روزگار ریش را چرخانده شیرت می کند دل به تو داده دلیرت می کند خویشتن فرش مسیرت می کند عشق را نور ضمیرت می کند خاک اگر باشی حریرت می کند کورش ار باشی کبیرت می کند رستم ار باشی امیرت می کند آشپز باشی وزیرت می کند پس بخندید و بخندانید هم خنده دنیا را اسیرت می کند لبتان پرخنده دلتان همیشه شاد و خرم باد @~@~@~@~@~@
..*~~~~~~~*.. پیری برای جمعی سخن میراند، لطیفه ای برای حضار تعریف کرد، همه دیوانه وار خندیدند بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند او مجددا لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید او لبخندی زد و گفت: وقتی که نمی توانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید، پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه می دهید؟
آن قهر قهروی بند تنبونی آن سوتی گیر نی قلیونی آن دخمر بابای ول خندونی چل چلیِ برازجونی من جمله نوباوه گان وادی همی بودی و عزیز کرده ی ابوی ش شیخ ستار شیرازی نقل است که در نت فعال همی ببودی و بر وادی کوئیز لعین و کافه ی ملعون و دگر وادیان اشرار و اراذل و اوباش گذر همی بکردی و سکنی همی گزیدی و خدایش لعنت کناد گویند که به حیلت و دسیسه اهل وادی را بدان کافرستان ها ببردی و خونشان بخوردی و مالشان بربودی و نت هاشان بفنا همیدادی چونانکه که فسقلی دانشمند را هم گول به سرش بمالیدی و از نی نی سایت بدان کافرستان هجرت همی دادی به سیاست و خدایش نیامرزاد گویند که بر شیخ المریض وارد همی گشتی و فی الحال بر وی پس گردنی همی زدی و آنگاه ریشش در مشت بگرفتی و شیخنا رو خِرکِش بکردی و بر پشتش سوار بگشتی و پیتکو پیتکو کنان شیخ را یورتمه ببردی والله اعلم وی را نقل بباشد که بر شیمائوی گوز دار باشی رفاقتی تنگ بداشتی و جمله ی خلصت های آن عجوزه به ارث ببردی و گاها اندر وادی بساط گوزم به هوا علم بکردی پس وادی را به باد فنا همی دادی و بر فعل خویش شادمان همی بگشتی و خدایش لعنت کناد روزی ننه پفکی مفلوک وز پی ادب نومودن آن چل چلی لعین قاشقی بر آتش گداخته کردی و آرام بر چل چلی نزدیک بگشتی پس تا بخواستی آن قاشق مذاب بر باسنش بگذاشتی ناگاه چل چلی جستی بزدی و مارمولکی اندر تنبان آن پفکی مفلوک بینداختی و هرهر بر وی بخندیدی گویند که بر تمامی شکلکهای وادی حریص بودی و گاها تمام انها به یکباره بر دیباچه ی وادی مصور بنومودی تا بدانجا که وادی هنگ بکردی و شیخنا را به زحمت بیانداختی و خدایش مجدد لعنت کناد ......... ^^^^^*^^^^^
^^^^^*^^^^^ آن ریقوی سمور نشان آن گوزوی هویدا و نهان آن مالک گوز و ریق و ریشخند میرزا شیمائو با خودت هستی تو چند چند گوزش به آستین همی بودی و نقلش ورد زبان اهل وادی زه وی روایت همی باشد که در عهد طفولیت که بَبویی بیش نبودی اندر مطبخ نزد مام اش جیغ همی زدی و وق همی دادی و آزار بسیار برساندی اهل سرای را پس مادرش ناگزیر به حلقش فرو چپاندی فلفل بسیار و بر باسنش بنهادی قاشق داغ چو ساعتی بگذشتی جهاز هاضمه اش بهم بریختی و دائما مولد باد همی گشتی تا به حال حاضر چونانکه در هر عمل و هر حرف و حرکت ده گوز از خویش بیرون همی دادی و چنان شدی که گاها به زبان تلکم نکردی و حرفش به گوز بگفتی و با گوزش ریتم موسیقی بنواختی که مرحوم موتزارت همچین غلطی نکردی و خدایش لعنت کناد گویند که سر به حیلت بسی داشتی پس مشعلی در دست به وادی همی گشتی و اهل وادی دور خویش گرد بیاوردی پس مشعل به باسن همی گرفتی و گوزی رها بکردی و گوزیدن همانا و به آتش کشیدن اهل وادی همان پس هِرهِر به ریش اهل وادی بخندیدی زین فعل خویش و مردمان مسخر خویش بکردی گویند که در حرب ثالث خنگولستان وی را به جبر به برج و باروی وادی ببستند و باسنش به سوی حرامیان نشانه همی گرفتند پس شکمش قلقلک همی دادند تا وی را گوز آید پس مشعل به پشتش بگرفتند و گوزش را جهنمی از آتش بر سر حرامیان و اینگونه بودی که وادی خنگولستان از شر فتنه رها بگشتی من حیلت شیخ المریض و گوزیدن شیمائو نقل است که بس ترشیده بگشتی و احدی بر وی فرود نیامدی من باب امر خیر چون که یا داماد مادر مرده را گاز گوزش بگرفتی و یا آتش مرضش پس به دروازه ی وادی همی نشستی و هر چرنده و پرنده و خرنده و جنبنده بدیدی بانگ همی برآوردی ....واییییییییی پسسسسسسررررررر.... ............وخدایش لعنت همی کناد............ ^^^^^*^^^^^ *raso*
♥♥.♥♥♥.♥♥♥ انسان چیست؟ شنبه: به دنیا می آید یکشنبه: راه میرود دوشنبه: عاشق میشود سه شنبه: شکست میخورد چهارشنبه: ازدواج میکند پنجشنبه: به بستر بیماری می افتد جمعه: می میرد بخندید خوش باشید فرصت های زندگی را دریابید بدانیم که فرصت باهم بودن چقدر محدود است ♥♥.♥♥♥.♥♥♥ الهی که خنده همیشه رو لباتون باشه *goz_khand* *goz_khand*
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم