وصیت نامه شهید مدافع حرم امین کریمی چنبلو ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ به نام خالق هرچه عشق، به نام خالق هرچه زیبایی به نام خالق هست و نیست سلام علیکم و اما بعد، بنده حقیر امین کریمی فرزند الیاس، چنین وصیت میکنم بارالهی، ببخش مرا که تو رحمانی و رحیم همسر مهربانم _کُرِخان_ حلالم کن، نتوانستم تو را خوشبخت کنم، فقط برایت رنج بودم پدر و مادر عزیزم، ببخشید مرا، نتوانستم فرزند لایقی برای شما باشم پدر و مادر عزیزم _حاج آقا و حاج خانوم _، داماد و پسر لایق و مهربانی نبودم، حلالم کنید بنده در کمال صحت و سلامت عقل چنین وصیت میکنم بعد از فوت بنده، تمامی دارائی و اموال من در اختیار همسر مهربانم قرار گیرد و ایشان بنا به اختیار و صلاح دید خود عمل نماید و در آخر از تمامی عزیزانی که نسبت به بنده حقیر لطف کردهاند، خواهر، برادر عزیزم حلالیت میطلبم و خواهش میکنم و باز خواهش میکنم که خود را اسیر غم نکنند. لطف و تدبیر خداوند چنین بود همسر مهربان و عزیزم، ای دل آرام هستی من، ای زیباترین ترانهی زندگی من، ای نازنین از شما خواهش میکنم که باقی عمر گران قدر خود را به تحصیل علم و ادامهی زیبای زندگی بپردازی. (من از شما راضی هستم)، زیبای من خدا نگهدارت باد بنده حقیر امین کریمی چبنلو 14/6/1394 *♥♥♥♥*♥♥♥♥* نامه های عاشقانه | قسمت اول | شهید عباس دوران ◄ نامه های عاشقانه | قسمت دوم | محمدرضا ملک خواه ◄ نامه های عاشقانه | قسمت سوم | علیرضا اشرف گنجویی ◄ نامه های عاشقانه | قسمت چهارم | روح اللَّه خمینی ◄ نامه های عاشقانه | قسمت پنجم | محسن حججی ◄ نامه های عاشقانه | قسمت ششم | محمدرضا دستواره ◄
♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ هر کس در راه حل مشکل برادر ایمانی خود تلاش نماید چنان است که نه هزار سال خدا را عبادت کرده در حالی که روزها را روزه گرفته و شبها را به عبادت گذرانیده باشد تراز : حاج میرزا احمد عابد نهاوندی مشهور به حاج مرشد چلویی در بازار تهران جنب مسجد جامع ، غذافروشی داشت او از بزرگان و عرفای تهران و از عزیزترین و نزدیکترین دوستان شیخ رجبعلی خیاط بود روزی مرشد چلویی برای دیدن شیخ نزد وی رفته بود، در این حال شیخ از کسب و کار وی میپرسد ، حاج مرشد اظهار تاسف میکند و از فروش کم و بی رونقی نالیده و به شیخ چنین میگوید غذاخوری دیگر رونق سابق را ندارد شیخ به او میگوید هیچ میدانی که دلیلش چیست؟ مستمندان را از درب مغازه ات میرانی و توقع برکت داری؟ مرشد تعجب میکند و میث گوید من نه تنها کسی را رد نمیکنم حتی به بچه هایی که برای صاحب کارشان غذا میگیرند کباب رایگان میدهم مرشد به مغازهع رفت و پیگیر شد و متوجه گردید سیدی که بارها به دلیل نداشتن پول، غذای رایگان میگرفته را چند روز قبل شاگردان مغازه بیرون کرده اند که غذای مفت یک بار، دوبار... وی ناراحت شد و رفت مرشد گشت و سید را پیدا کرد و به او ملاطفت فراوان نمود کم کم وضع درآمد تغییر کرد مرشد از آن به بعد به هر کس که بی پول بود غذای رایگان میداد و تابلویی نوشت به این مضمون
مرد ثروتمند بدون فرزندي بود که به پايان زندگياش رسيده بود،کاغذ و قلمي برداشت تا وصيتنامه خود را بنويسد (تمام اموالم را براي خواهرم ميگذارم نه براي برادر زادهام هرگز به خياط هيچ براي فقيران) ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ اما اجل به او فرصت نداد تا نوشته اش را کامل کند و آنرا نقطه گذاري کند.پس تکليف آن همه ثروت چه ميشد؟؟؟ برادر زاده او تصميم گرفت..آن را اينگونه تغيير دهد «تمام اموالم را براي خواهرم ميگذارم؟ نه! براي برادر زادهام. هرگز به خياط. هيچ براي فقيران» خواهر او که موافق نبود آن را اينگونه نقطه گذاري کرد «تمام اموالم را براي خواهرم ميگذارم. نه براي برادر زادهام. هرگز به خياط. هيچ براي فقيران» خياط مخصوصش هم يک کپي از وصيت نامه را پيدا کرد وآن را به روش خودش نقطه گذاري کرد «تمام اموالم را براي خواهرم ميگذارم؟ نه. براي برادرزادهام؟ هرگز. به خياط. هيچ براي فقيران» پس از شنيدن اين ماجرا فقيران شهر جمع شدند تا نظر خود را اعلام کنند «تمام اموالم را براي خواهرم ميگذارم؟ نه. براي برادر زادهام؟ هرگز. به خياط؟ هيچ. براي فقيران» ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ نکته اخلاقي به واقع زندگي نيز اين چنين است او نسخهاي از هستي و زندگي به ما ميدهد که درآن هيچ نقطه و ويرگولي نيست و ما بايد به روش خودمان آن را نقطه گذاري کنيم اززمان تولد تا مرگ تمام نقطه گذاريها دست ماست شماوقتی که متن را خواندید، در ذهن خود اموال مرد را برای چه کسی درنظر گرفتید؟ من برای خواهر مرد
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ مردی درحالیکه به قصرها و خانههای زیبا مینگریست به دوستش گفت وقتی این همه اموال را تقسیم میکردند ما کجا بودیم؟ دوست او دستش را گرفت و به بیمارستان برد و گفت: وقتی این بیماریها را تقسیم میکردند ما کجا بودیم؟ ____________________ انسان زمانی که پیر میشه تازه میفهمه نعمت واقعی همون سلامتی، خانواده، عشق، شادی، باهم بودن، انرژی جوانی و ... همین چیزای ساده بوده که همیشه داشته ولی هرگز بهشون اهمیت نداده و در حسرت نداشته ها بوده ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ *baghal* با آرزوی صحت و سلامتی برای همه *dosteton_daram*
ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻦ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯿﺸﯽ ببینی ﺑﻪ ﺟﺰ ﺧﻮﺩﺕ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ توﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﺗﻮ ﺻﺎحب تمام ﺛﺮﻭﺕ ﺯﻣﯿﻦ ﻫﺴﺘﯽ ... ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﭼﻪ ﻟﺒﺎﺳﯽ ﻣﯽ پوﺷﯽ؟ ﭼﻪ ﻃﻼﯾﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺁﻭﯾﺰﻭﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟ ﺑﺎ ﭼﻪ ﻣﺎﺷﯿﻨﯽ ﮔﺮﺩﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟ ﮐﺪﻭﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ اﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟ ﺷﺎﯾﺪ ﯾﮏ ﻧﺼﻔﻪ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﻫﯿﺠﺎﻥ اﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺛﺮﻭﺕ ﺑﻪ ﻭﺟﺪ ﺑﯿﺎﯼ ﺍﻣﺎ کم ﮐﻢ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯽ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﭼﯿﻪ ... ﻭﻗﺘﯽ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ اﺣﺴﺎﺳﺘﻮ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﮐﻨﯽ، ﻟﺒﺎﺱ ﺟﺪﯾﺪﺗﻮ ﺑﺒﯿﻨﻪ ... ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﺷﯿﻨﺖ ﺫﻭﻕ ﮐﻨﻪ، ﺑﺎﻫﺎﺕ ﺑﯿﺎﺩ ﮔﺮﺩﺵ، ﮐﻨﺎﺭﺕ ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﻩ، ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﺕ ﺑﺮﺍﺕ پوچه ... ﺩﯾﮕﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﺑﺎ ﻭﺍﻧﺖ ﯾﺎ ﭘﻮﺭﺷﻪ ﺑﺮﺍﺕ ﻓﺮﻗﯽ ﻧﺪﺍﺭﻩ ... ﺧﻮﻧﻪ ﺩﻭ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﺘﺮﯼ ﺑﺎ 45 متری ﺑﺮﺍﺕ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﺸﻪ ... ﻃﻼﯼ 24 ﻋﯿﺎﺭ ﺗﻮﯼ ﮔﺮﺩﻧﺖ خوﺷﺤﺎﻟﺖ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻪ ... ﻫﻤﻪ ﺍﺳﺒﺎﺏ ﺷﺎﺩﯼ ﻫﺴﺖ ﺍﻣﺎ هیچ ﮐﺪﻭﻣﺸﻮﻥ ﺷﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻪ چون ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺷﺎﺩﯾﺘﻮ باﻫﺎﺵ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﮐﻨﯽ ... ﺍﻭﻥ ﻭﻗﺘﻪ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﭼﻘﺪﺭ وﺟﻮﺩ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺷﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﺮ چیزی ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﻭ ﻧﺎﻗﺺ با ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺷﻪ ... ﺷﺎﯾﺪ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﺎﺷﯽ ﻫﻤﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻭ ﺑﺪﯼ ﺍﻣﺎ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﺑﺎﺷﻨﺪ ... ﻣﺎ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺯﻧﺪﻩ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺍﻣﻮﺍﻝ ... ﻗﺪﺭ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ ﺭﻭ ﺑﺪﻭﻧﯿﻢ ... :) :) مرﺳﯽ ﮐﻪ هستین :)
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم