test
test
test
test
test
test
test
test
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
یه روز صف گرفته بودیم یادم نیس برا چی بود
بعد ما کلاس پنجم بودیم معلم کلاس چاهارما خیلی خشن بود بعد اومد از پشت سرم رد شه که خورد بهم
منم فک کردم دوستمه بهش گفتم مگه کوری الاغ بعد هولش دادم
دیدم هیچی نمیگه یه هو نگا کردم دیدم ااااا معلمس چن تاا فحش بهم گفت و رفت
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
نتیجه اخلاقی
اول ببین چه خری داره اذیتت میکنه بعد بش فوش بده
*********◄►*********
چون که شد صیغه عاقد جاری
هر دو گشتند خر یک گاری
بعد آن وصلت خوب و خَرَکی
هردو خوشحال ولیکن اَلَکی
هر دو خرکیف ازین وصلت پاک
روز وشب غلت زنان در دل خاک
نرّه خر بود پی ماچۀ خویش
آخورش چال ، علف اندر پیش
ماچه خر با ادب و طنّازی
داشت می داد خرک را بازی
***
***
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
عاقا ، کل فامیل به من میگن وسواس
😪
خودمم میدونم وسواس نیستم ، ولی خب میگن دیگه
😰
شاید فکر کنین فکر میکنم وسواس نیستم اما اصل مطلب کجاس؟
😌
اینجاس که خیلی جاها لوس بازی در میارم بدون اینکهه دست خودم باشهه هااا، شایدم هست نمیخوام باور کنم... اما خلاصه مثلا مسافرت که میریم روی تخت خوابای خونه ای که توش مستقریم نمیخوابم و ملافه میندازم رومبل با مانتو و روسرییی میخوابم
😫😫
هرچقدرم میان بالش بزارن زیر سرم قبول نمکنم دستمو میزارم زیر کله ی مبارک و کپه مبارک تر رو میزارم
😂😂
یا مثلا حاضرم دمپایی های اون خونه ای که تو مسافرت توشیم و پام نکنمم ، بجاش با جوراب و با نک انگشتا راه برم
😭
یا مثلاا با دیدن کوچوک ترین حشره تو حیاط خونه مامانبزرگ کهه خیلی بزرگ و پر از دار و درخت جیغ و داد راه میندازم، مخصوصا وقتی یراست میان میرن تو دهن، یا دماغم
😳😳
لازم به ذکره چون روسری سرمه تا رو و لای موهام نرن خداروشکر تو گوشم نمیر
اما نکته ای که ثابت کنه وسواس نیستم اینه که من یه عادت بدی که دارم ، اعصابم که خورد میشه یا با اهل خونه که دعوام میشه میرم دشوریی و دسمال دشویی هارو با شیلنگ خیس میکنم
😆😆
و عزونجا که سابقه دعوا شدن دارم میکَنَمشون و میندازم تو چاله توالت!!
(تو اشغالیـ نمدازم که نفهمن)
خلاصه که یبار اینا خیلی زیاد بودنن، یعنی تقریباا همشونن خیسیده بودن... اومدم بندازم تو چاه که گیر کرد
😭😭
هیچی دیگه دستمو کردم اونتو دریچه چاهو فشارش دادم همشووونننن رفتن
😂😂
یبارم رفتم حموم خیر سرم اون یارو چاه باز کنه چیه هوا توش جمع میشه مکش داره؟
اونو گذاشتم رو چاه حمومم
خلاصهه کهه ۱۰،۲۰ سانت اب اومد بالا
من که اومدم بیرون داداشم رفت تو، اون حجم از ابو که دید مامانموو خبر کرد
مامانم که استخر خونگی دست ساز منو دید جیغ زد(بیشوووووررر تو وسواس نیستی الاغ ، چسواسییی، چسوووااااااسس)
😂😩😂😩
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
@~@~@~@~@~@
یه بار وقتی کلاس دوم بودم(دبستان) چون کسی نیمد دنبالمون مجبور شدیم با دختر عمم باهم ازمدرسه برگردیم و پیاده بریم خونه مامانبزرگم
😉
مام خوشحال و شاد و خندان داشتیم سربالایی رو بالا می اومدیم
😪
هوامم گرمممم خورشید خورده بود پس کلمون هییی زرت و زرت میخندیدیم
وسط راه یه اقاهه تا خرتناق خم شده بود تو صندوق عقب ماشینش، شلوارشم فاق کوتاه .... اوفففففف
😂
دقیققق رنگ شورتش یادمه
😁
من و نازنینم اونقدر چپ نگاش کردیم ، بیچاره چش خورد(الکی)
سوییچش افتاد خم شد برداره که دیگه فیهاخالدونشم پیدا شد....منمم هااارر هااار میخندیدم... دختر عمم هم هیی با ارنج میزد تو پهلوم که خفه شم، هر چن لحظه هم میگفت احمق مده
😴
البته الان که فکر میکنم مرده اگه یکم دیگه طبق مد پیش میرفت ، وقتی سوییچش افتاد ، دیگه شلوارش پاره میشدخلاصه یکم که جلوتر رفتیم
یه خانومه کههه خیلیی سانتال مانتال
(ت هاشو تشدید دار بخونید)(بقول مامانبزرگم)
و خوش تیپ داش رد می شد که یه بویی به مشامم خورد، یه چیزی تو مایه های گوز یا شایدمم چس
😷💨
پا بلندی کردم و درگوش نازنین گفتم:نازیی فکر کنم خانومه گوزید و ازونجایی که من وقتی در گوشی حرف میزنم میترسم اروم بگم و طرف مقابل نشنوه، مثل همیشهه بلند گفتم، از قضا خانومه هم شنید و برگشت گفت :گوزو خودتیی بیشورررر منم ترسیده بودم خانومه با اون قیافه جوجو که نهه لولوشش بیاد منوو بخوره
😹😹😹
پشت نازی قایم شده بودم، دختر عمم هم گفت بچس و غلط کرد و خودش چسید انداخت گردن شما و ببخش و اینا کع زنه ول کرد، البته بعدا بخاطر توهینات واردش حسابی باش دعوا کردم
👅
دیگه وارد خیابون مامانبزرگم شدیم داشتیم همونطور تو پیاده رو میرفتیم که پامون رفت تو یه چیزی، بالا سرمونو نگاه کردیم دیدیم یه کارگره که رو داربسته مارو کشیدهه به فش هی میگه گمشو بیرون گمشو بیرون الاغ منگ، نازنین یه نگاه به زیر پامون کرد دید رفتیم توسیمان
خلاصه مام مظلوم عز تو سیمانا اومدیم بیرون
💦💦
و به راهمون ادامه دادیم تا رسیدیم به خونه مامانبزرگم، حالا شماره واحد یا همون زنگشون رو بلد نبودیم یربع وایسادیم تا موقع اذان همسایه پاینیشون اومد از در بیرون بره مسجد و مام رفتیم تو
خلاصه که همه چی بخیر گذشت و مام کلیی خندیدیم، اما هنوزز بعد پنج سال رد پای منو نازی جلو در پارکینگ شرکت همراه اول منطقه مونده ، هر وقت هم که پیاده با نازی میریم میایم پامونو میزاریم رو رد پامون تو سیمانا ببینیم پامون چقد گنده شده
😅
خلاصه که اگه بخوام پند بدم ، به شلوار کسی ننگرید چون ابروش بیشتر میره، بلند بلند درگوشی صحبت نکنین
جلو پاتونم نگاه کنین
*@***/*
شاد باشین
*~*~*~*~*~*~*~*
نقل است که شیخ الرئیس ابوعلی سینا وقتی از سفرش به جایی رسید اسب را بر درختی بست و کاه پیش او ریخت و سفره پیش خود نهاد تا چیزی بخورد ، روستایی سوار بر الاغ آنجا رسید از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خود را به شیخ نهاد تا بر سفره نشیند
شیخ گفت : خر را پهلوی اسب من مبند که همین دم لگد زند و پایش بشکند
روستایی آن سخن را نشنیده گرفت ، با شیخ به نان خوردن مشغول گشت . ناگاه اسب لگدی زد
روستایی گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد
شیخ ساکت شد و خود را لال ظاهر نمود
روستایی او را کشان کشان نزد قاضی برد
قاضی از حال سوال کرد ، شیخ هم چنان خاموش بود
قاضی به روستایی گفت : این مرد لال است؟
روستایی گفت : این لال نیست بلکه خود را لال ظاهر ساخته تا اینکه تاوان خر مرا ندهد
پیش از این با من سخن گفته
قاضی پرسید : با تو سخن گفت؟
او جواب داد که : گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد بزند و پایش بشکند
قاضی خندید و بر دانش شیخ آفرین گفت
شیخ پاسخی گفت که زان پس در زبان پارسی مثل گشت
"جواب ابلهان خاموشی است"
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
امثال و حکم
«علی اکبر دهخدا »
be name khoda
created by khengoolestan developer
↓start log↓
prossec for config filiping slider
config fliping slider ok
|
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم