*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.سلام دلگير جانميدانم منتظري تا دوباره راجع به آن روز كذايي با تو صحبت كنم اما باز هم نياز دارم تا به من فرصت بدهيامروز با ايزابل به گلخانه شهر رفتيمايزابل عاشق گل و گياه است ولي هيچوقت نتوانسته گلي را نگهداري كندايزابل از كودكي يك گل داشت كه مادر بزرگش برايش داخل گلداني كاشته بود و به ايزابل هديه كرده بودايزابل سالهاي زيادي از ان گل نگهداري كرد و خودش هميشه ميگويد بهترين دوستش و از همه مهمتر يادگار مادر بزرگش بود! زندگي ايزابل را كه برايت تعريف كردم... مشكلاتش مشابه من بود... پدري دائم الخمر...مادرييك روز پدرش به خانه امد و ديد كه ايزابل دارد به گلدانش رسيدگي ميكند ناگهان امد و گلدان را از جايش بلند كرد و به زمين انداخت و شكستبعد هم گل را از زمين برداشت و پرپر كردايزابل از ان روز به بعد هيچ گلي نخريد هميشه ميترسيد دوباره ان اتفاق تكرار شودبالاخره از ديروز به جانم افتاد كه برويم گلخانه و ايزابل چند گلدان گل بخرد و در خانه من بگذارد ولي خودش به انها رسيدگي كند... ميداند من از گل و نگهداري اش چيزي سر در نمي اوردم... تو هميشه عاشق گل و گياه بودي...باغ عمارت پر بود از درختان زيبا... تو مانند يك پدر مهربان از گلهايت مراقبت ميكردي... دلم براي عمارت و درختانش لك زدهبه سمت گلخانه راه افتاديم... ايزابل مانند كودكان ذوق زده بود... چقدر اين ادم مرا ياد تو مي اندازد... توام هميشه وقتي ميخواستي بروي و بذر يا نهالي بخري ذوق زده ميشدي و هيجان داشتياصلا دليل علاقه شديدم به ايزابل شباهتش به توستبه گلخانه رسيديم ايزابل جلوتر رفت تا گلهاي مورد علاقه اش را انتخاب كندروي يك صندلي نشستم و به گلها خيره شدمحس ميكنم گلهاي عمارتمان شاد تر و سرحال تر بودندعمارت مان! چه جمع مالكيت مسخره ایبايد از اين به بعد بگويم عمارت تو... گلهاي اينجا سرحال نيستند غم زده اند مثل منمن نهالي بودم كه در خاك تو رشد كردم... در اب و هواي تو... درخت شدم... تو به من پروبال دادي... به من بي ارزش بها دادي... اما درست زماني كه ميخواستم ثمر بدهم و با شكوه تر از هميشه بشوم ريشه ام را از خاكت پس زدي و مرا به جاي ديگر منتقل كرديحالا من كاشته شده ام در خاكي ديگر... اب و هوايي ديگردور از تو... ديگر رشد نميكنم! دوست دارم ريشه هايم را از اين خاك بيرون بياورند و خاتمه بدهند اين زندگي رااما نه كسي اين لطف را در حقم ميكند نه خودم جراتش را دارمهرچند من دوامي نمياورم اين ريشه ها پوسيده اندميشود باري ديگر به من فرصت رشد بدهي!؟بگذاري به ثمر بنشينم!؟❇گلورينا❇*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.نورا مرغوب❇❇نامه شماره ۱۸