@~@~@~@~@~@
عاقا پارسال زنداییم مارو با مامان بزرگم اینا رو خونشون دعوت کرد
بعد قرار شد هم فلافل درست کنه هم کتلت
*modir* *modir*
خلاصه ما زودتر رفتیم خونه داییم اینا چون زنداییم مامانش اینا و آجیش اینا رو هم دعوت کرده بود
مامان منم خواست پطروس فداکار بشه و بره کمکش
*labkhand* *labkhand* *labkhand*
قرار بر این شد که مامانم کتلت هارو درست کنه
زندایی گرامم فلافل رو درست کنه
بعد چون زنداییم بعضی وختا کارا رو میندازه گردن بچه هاش به بچه وسطیش (محمد متین) گفت بره واس فلافل نخودا رو خیس کنه
این بچه هم شش سالش بود
زیادیم گیج میزد
*gij_o_vij* *gij_o_vij* *gij_o_vij*
نگو این متین خر نخود ها رو با آب تو یخچال خیس کرده
زنداییمم یه ساعت بعدش نخود ها رو ریخت تو چرخ گوشت و چرخشون کرد
خلاصه
این مهمونا اومدن و وقت شام شد
من که کلا از فلافل بدم میومد نخوردم
مامانم هم کتلت خیلی دوست داشت اونم مثل من کتلت خورد
*ghoshname* *ghoshname* *ghoshname* *chosfil* *koloche*
ولی بابام از کتلت خیلی بدش میومد
فلافل خورد
*goz_khand* *khar_ghalt* *khar_ghalt*
ساعت 12 بود ما برگشتیم خونه
منم که گیج خواب
تا سرم به بالش رسید رفتم لالا
*bademjon* *bademjon*
بابام. هم بیدار موند میخواست رام جدید نصبکنه رو گوشیش کامپیوتر هم تواتاق منه
حدودا یک ساعتی از خواب من گذشته بود که با صدای مهیبی بیدار شدم
*hangidam* *hangidam*
دیدم بابام دویید بیرون
اومدم یه نصف عمیق بکشم خیالم راحت شه
بوی باد معده تو مماخم پیچید
*giji_viji*
با خشم اژدها اومدم بیرون دیدم مامانم از خنده پهن شده وسط سالن
*righ_khand*
بابام هم شرمسار نشسته کنج خونه
*narahat* *bi_chare*
فرداش از مامانم پرسیدم چشید؟
چون هوچی یادم نمیومد
شواهد امر نشان داد گاز نشت شده از جانب پدر جان بود
یعنی کارد میزدی خونم در نمیومد
*fosh*
نتیجه اخلاقی:
کارتو یا انجام نده
با اگه میدی به بچه نده
@~@~@~@~@~@
دلاتون شاد و دماغاتون چاقالو
@~@~@~@~@~@
ی خاطره از ریقیدن یکی از آشناها میخام براتون بگم
*vakh_vakh*
طرف میگف
یکی از همکارام رفیق فابریکمه
ینی افتضاح باهم صمیمی هستیم
*modir*
ی روزتو اداره رفیقم از تو اتاق بلند شد رف سمت ته سالن ک یکم عقبتره و دشوری و آبدارخونه اونجاس
منم فک کردم رفته دسشویی
یواشکی رفتم نقشه خبیثانمو اجرا کنم
*shool_maghz*
همینک وارد قسمت دشوریا شدم
یدفه بلند زارررررررتتت گوزید
منم گفتم
ناز نفستتت قنارییی
*malos*
کلاچو بکش داداچ ایطوری ک پاره میشی
*palid*
بعدشم دستمو پر آب کردم از بالا در ریختم رو سرش و فلنگو بستم
*shadi*
همینک از دشوریا بیرون اومدم
دیدم رفیقم لیوان چایی ب دست از آبدارخونه اومد بیرون
:khak:
بش گفتم مگ دسشویی نرفتی
*fekr*
گف ن باو رفتم چای بنوشم
*are_are*
قضیه رو براش تعریف کردمو رفتیم تو یکی از اتاقا منتظر موندیم ببینیم کدوم بدبختی تو دشووری بود
*khaak*
عاقا چشتون روز بد نبینه
رئیس اداره بود
*chakeram_nokaram*
با یقه شیخی و ریش و سیبیل و کت و شلوار
تا نصفه خیسسس آب
*ieneh*
حالا اون دسای بندریتو بیار بالا
نعرهه بزن
*narahat*
پیام اخلاقی
اگ ی وختی تو ی اداره ای مشغول بکار شدید
ببینید ک رئیس ادارتون کی میره دشوری و ی نقشه حسابی بکشید
مثلا تو ی سطل بریقید و از بالای در دشوری رو سرش خالی کنید
*gil_li_li_li*
@~@~@~@~@~@