تو مدرسه بهش می گفتن مَمَد مارمولک
دیوار راست رو می رفت بالا
نه احتیاجی به قلاب داشت نه جا پا، کفش و جورابش رو در میاورد و یا علی مدد
تا به خودت میومدی اون طرف دیوار بود
پدرش بنا بود و مادرش خونه دار... ولی مَمَد تو یه مدرسه ی سیصد نفری از همه پولدار تر بود! چرا؟
زنگ آخر که می خورد، هیچکس خونه نمی رفت
همه ی بچه ها جمع می شدن سر کوچه، دور تیر چراغ برق حلقه می زدن تا نمایش شروع بشه
مَمَد مثل یه قهرمان از وسط حلقه ی بچه ها رد می شد و صدای دست و جیغ بلند میشد
خیلی خوب بلد بود معرکه بگیره، خوب بلد بود بچه ها رو جوگیر کنه تا پول جمع کنه
می گفت تیر چراغ برق ده متری رو تو بیست ثانیه میرم بالا، دروغ می گفت تو ده ثانیه می رفت
اون وسطا حرکات ژانگولر هم می زد تا صدای جیغ و دست زدن بچه ها بلندتر بشه
بعضی وقتا خودش هم جوگیر می شد پاهاش رو قلاب می کرد به تیر چراغ برق و دستاش رو ول می کرد و دست میزد
تو دور و زمونه ای که پفک نمکی پنجاه تومن بود و بستنی دو قلو صد تومن، هفته ای سه ، چهار هزار تومن کاسب بود
پولش رو می داد به مادرش تا خرج خونه کنه. چند باری مدیر مدرسه تهدیدش کرده بود که اگه یه بار دیگه این داستان رو تکرار کنی اخراجی
مدیر مدرسه نمی دونست فقط همین یه کوچه نیست که تیر چراغ برق داره...هرجا معرکه می گرفت همه دنبالش می رفتن، می رفتن تا ببینن مَمَد مارمولک کِی زمین می خوره
هیچ برنده ای به شکست فکر نمی کنه تا وقتی که تجربه ش کنه، تجربه ش کرد، زمین خورد... یه روز وسط جیغ و هورا کشیدن بچه ها، تو روزی که انقدر از خودش مطمئن بود که حتی کفشاش رو در نیاورده بود ، از ارتفاع هفت متری افتاد کف آسفالت... یه لحظه همه قدرت تکلمشون رو از دست دادن ، هیچ صدایی نمی اومد تا اینکه یه نفر شروع کرد به بلند خندیدن، نفر دوم بلند تر خندید ، چند ثانیه بعد همه خندیدن...انگار همه ی اونایی که واسش جیغ و هورا می کشیدن تَهِ دلشون آرزوی شکستش رو داشتن، انگار مدت ها بود منتظر این لحظه بودن
منتظر شکست یک برنده
♦♦---------------♦♦
حسین حائریان
یه سلام بدم به همه خنگولستانیا ، همه باحالا ، همه عشقیا
خدایی خیلی کاربرای خوبی هستید
ما پشتیبانمون بعده خدا همین کاربرای و خنگولستانی ها اند
نه زور داریم نه پارتی ؛ میدونید برای ابدیت ها خیلی فشار تحمل میکنیم
کد نویسی ، وقت گذاشتن ، عیب یابی ، طراحی ، تست و خطا ؛ هیچ منتی هم سره هیچ کسی نداریم ؛ فقط به جبران این همه لطف شما آبدیت میزنیم
نظراتونو میسازیم ، عیب ها که میگید رو بر طرف میکنیم ، و هنوز هم مدیون خوبی و مهربونی شماییم
ولی درد دلم اینه که ما هر دفه در کنار اینکه ابدیت میدیم ، چشم امیدمون اینه که داخل فروشگاه های اندرویدی مثل بازار یا مایکت بیایم تو بهترین ها تا بتونیم کار بر بیشتری جذب کنیم ، بیشتر خونواده خنگولستانیمونو بزرگ کنیم
ولی امان از وقتی که ادم نا امید میشه ، ما سه باره داریم به هر زحمتی هست زور میزنیم بریم رو لیست بهترین های بازار و نشد
خداییش تو ابدیت کم نذاشتیم عیب کار اینه فقط خدا و شما رو داریم ؛ هیییییییچ پشتیبان دیگه نداریم
برنامه های زیادی میان ، ولی چون پشتیبان دارند سریع برگزیده میشن میرن تو لیست های بازار حتی پوستر و بنر میزنن
خدای ما هم بزرگه *narahat*
ما دلگرمیمون اینه که شما رو داریم ، پا به پامون میاید ، هستید ، میخندید ، دوست ندارید مطالب زاقارت ازمون ببینید
اعتراض میکنید ، پیشنهاد میدید ، نقطه قووت و ضعفامونو میگید ، کامنت میدید ، نقاشی میدید
اینا همش معنی اش اینه ، برامون ارزش قائلید
همیشه خجالت زده ی این خوبی و بزرگیه کاربرامون بودیم و هستیم
میدونید ناراحتیمون اینه که با توجه به بازتاب های شما از آبدیت ها همیشه فکر میکردیم ایندفه میریم رو صفحه اول بازار و جز بهترینا و نشده
ما تا اونجا که تونستیم سعی کردیم خیلی بهتره یه کانال تلگرام باشیم ولی افسوس یه کانال رو سرور خارجی بیشتره ما پا میگیره و قدرت میگیره
اشکال نداره ماهم خدایی داریم ، رو سرور زپرتیمون مثل همیشه زور میزنیم ، میایم بالا ؛ و اگه در کنار قدرت گرفتن سرورمون درآمدی به دست بیاد صرف کمک به بچه های ایتام و بی سرپرست و سرطانی و کارایی که دل کسی شاد بشه ؛ میکنیم
داستان هم همینجاس ، هر وقت بخوای یه کار خوب انجام بدی ؛ همیشه سنگ جلو پاته ، همیشه سختی
ما نه پشتیبان میخوایم ، نه مدل حرکتمونو و اهدافمونو عوض میکنیم
همین خدا و کاربرامون بسمونن
دوستتون داریم
*gol_rose* *ghalb* *gol_rose* *ghalb*
یا علی مدد