توی یه روستا دو نفر قوزی بودن ، یعنی قوز داشتن :D
خلاصه یکی از اینها خیلی قصه میخورد که چرا قوز داره یه شب از خواب بلند میشه فک میکنه دمه صبحه میپره تو حموم عمومی میبینه صدا جیغ و سوت و هورا میاد تو نگو عروسیه جن ها بوده
عاقا اینم بدون اینکه بفهمه عروسیه جن هاست میپره وسط مجلس شروع میکنه قر دادن
آهااااااا ... قر قر قر قر
قوزیه میگه : قر تو کمرم فراوونه نمدونم کجا بریزم ؟
جن ها میگن : همین جا همین جا
... خلاصه یه وضعی
خلاصه همین جوری که قر میداده نگاش میوفته به پایین میبینه همه سم دارند :shock:
اینم به رو خودش نمیاره هی قر میداده و از ترس اشک میریخته :cry:
خلاصه جن ها خیلی خوششون میاد و به عنوان جبران قوزش رو بر میدارند
خبر میرسه به گوش اون یکی قوزیه شهر که آره فلانی رفته نصف شب تو حموم رقصیده جن ها قوزشو برداشتن
این قوزیه هم حسودیش گل میکنه چن شب بعدش میپره تو حموم و تا میرسه شروع میکنه قر دادن :yell:
یه دستشم میزاره به کمرش و هی قر میداده ، بابا کرم ، آها ... دوستت دارم آهااا
تو نگو اون شب یکی از جن ها مرده بوده و بقیه اومده بودن تو حموم و مراسم عذا براش گرفته بودن بعد این قوزیه یهو میپره وسط مجلس و شروع میکنه به قر دادن خلاصه جن ها میگیرن یه قوز دیگه براش میزارن :D :yell:
اینم از فلسفه قوز بالا قوز :wink: