♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
خدای من نمیدانم گاهی کجای دنیا گم ات میکنم
در هیاهوی بازار … در خستگی هنگام نماز
در وسوسه های نفس ام… نمیدانم…. اما ، گاهی تو را گم میکنم مثل کودکی که در بازار دستان مهربان مادرش را رها کرده به تماشای عروسکی مشغول است
بعد میبیند مادرش نیست و هیچ عروسکی او را خوشحال نمیکند
به کودکی ام بنگر… هرچند خودم تو را گم میکنم اما ….تو پیدایم کن
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
آه، ای شباهت دور
ای چشم های مغرور
این روزها که جرأت دیوانگی کم است
بگذار باز هم به تو برگردم
بگذار دست کم
گاهی تو را به خواب ببینم
بگذار در خیال تو باشم
بگذار
بگذاریم
این روزها
خیلی برای گریه دلم تنگ است
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
قیصر امین پور