^^^^^*^^^^^ پاهایم را آغوش میکشم و خودم را مانند جنینی در رحم مچاله میکنم بدنم از آتشی که در سرم به راه افتاده است به لرزه در میاید . دوباره شروع شد مغزم دوباره قلم بدست شده تا تمام دستور العمل هایش را خط خطی کند و بیخودی ترین آنها را در آتش بسوزاند و با سوزاندن هر یک از آنها تلاطمی را در من راه بیاندازد تنها کلمه ای که در مغزم فریاد میکشد (چرا ) است . چرا اینطوری شده ام چرا دوباره آن دندان قرچه های مزاحم به سراغم آمده اند چرا دلم دوباره ضعف میرود برای دعوا کردن برای فحش دادن ،ناسزا گفتن و دلم لک میزند برای نیشگون گرفتن . نمیدانم چه شد که دوباره تمام این رفتار ها و واکنش های مزاحم به سراغم آمده اند شاید از آن روزی که کودک درون پنج ساله ام به جای کشیدن درخت و گل و خانه حواسش پی خبر های بد ساعت هشت و نیم رفت و به جای برداشتن مداد سبزش ،چاقوی میوه خوری در دست گرفت یا از آن روزی که دست مرا گرفتند وکشان کشان از رویا های چهارده سالگی ام به بیرون پرتاب کردند و به من انگ بزرگسالی زدند ،تمام مشکلاتم شروع شد . کاش بشود کودک درون پنج ساله ام را در آغوش بکشم آرام چاقوی میوه خوری را از دستش بگیرم و مداد سبزش را بدستش بدهم و بگویم نباید با اشیاء خطرناک بازی کند یا باید بروم و بر سر راه درویشی ، عابدی ، زاهدی بشینم و تا خواست عبور کند التماسش کنم تا دستی برسرم بکشد تا شاید برگردم به همان نهادینه پاک ام به سر منشاء ام ... برگردم و خدایم را در آغوش کشم
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ بسم رب الشهداء والصدیقین سلام بر حسین و یارانش و سلام بر محسن عزیزم میم، مثل حسین چهل و دو روز پیش راهیِ سفرت کردم،سفری پر از خطر، اما پر از عشق سفری که بازگشت از آن یا برگشتن بود یا ماندن سفری که برگشتنش زندگی بود و ماندنش هم زندگی اولی زندگی در دنیا و دومی زندگی هم در دنیا و هم در آخرت،هر چه بود عشق بود و عشق خودم هم ساکت را بستم و وسایلت را جمع کردم از زیر قرآن ردت کردم آخرین نگاهت هنوز پیش چشمانم هست ای کاش بیشتر نگاهت کرده بودم، هم چشمانت را، هم قد وبالایت را، هم سرت را راستش را بخواهی فکر نمیکردم این قدر پر سر و صدا شود رفتنت. نه فقط رفتنت، حتی آمدنت عزیز دلم؛ دروغ چرا؟ خیلی دلم برایت تنگ شده است میدانم که تو هم همین حس و حال را داشته ای شب قبل از عملیات زنگ زدی وگفتی دلتنگتان شدهام آمدم بی تابی کنم....اما باز کربلا نگذاشت آخرین دیدار رباب و همسرش آمدم بی قراری کنم...اما، به یاد روضه حضرت رباب افتادم روضه رباب خداحافظی اش فرق می کند وداع آخرش فرق میکند خودت هم قبول داری، اصلا رباب جنس غمش فرق می کند رباب سر، همسرش را بریده دید. بالای نیزه دید به دنبالش هم رفت. نمی دانم من هم سر، همسرم را می بینم یا نه؟! اما ، میدانم به اسارت نمی روم همسر خوبم؛ اگر عشق به تو نبود آرامش من هم نبود قبل از رفتنت به من گفتی «صبور باش، بی تابی نکن، محکم باش، قوی باش، شیر زن باش» من هم گوش کردم.عشق به تو مرا به این اطاعت رساند محسن جان؛ سفیر امام حسین خبر داری روز عرفه نزدیک است.نمی دانم امسال دعای عرفه را بیاد حاج احمد کاظمی بخوانم یا بیاد تو چقدر زرنگ بودی و من تازه فهمیدم.عرفه، مسلم، حاج احمد، تو و شهادت یک رازی پشت پرده هست که شما را بهم گره زده میگفتی یک شهید را انتخاب کنید، باهم رفیق باشید و تا آخر هم با هم بمانید گفتی زندگی ات را مدیون حاج احمد هستی گفتی من سر این سفره نشسته ام ورزق شهادتم را هم از این سفره بر میدارم تو حاج احمد را انتخاب کردی و حاج احمد هم تو را مثل خودش هم رفتی؛ با عزت و سربلندی همسر عزیز و پدر مهربان، این روزها حضورت را بیشتر از قبل احساس میکنم به این باور رسیده ام که شهدا زنده اند خودت که شاهد بودی بعضی مواقع علی آقا، پسرمان گریه می کرد، خیلی بی تابی می کرد خسته که می شدم با تو حرف میزدم و می گفتم «محسنم، علی را چه کار کنم؟ خودت بیا» تو می آمدی، چون علی آرام آرام میشد میدانم که همیشه هم قرار است پیشمان باشی اصلا خودمانی تر بگویم، زندگی جدیدی را شروع کرده ایم مثل همه زندگی ها سختی هایی دارد، مشکلاتی دارد اما، مهم این است که من فقط تو را دارم این زندگی هم تفاوت هایی دارد، چون زندگی مان با بقیه فرق می کند، مثل همان روزها پیوند این زندگی آسمانی است اما میدانم که باز برایم قرآن میخوانی، آن هم با ترجمه کتاب خواندن هایمان ادامه دارد گلستان شهدا هم که میرویم مداحی هم برایم می کنی یادت هست چقدر این شعر را دوست داشتی منم باید برم...آره، برم سرم بره....آن قدر گفتی وخواندی و گریه کردی و به سینه زدی که آخر هم رفتی هم خودت و هم سرت راستی برایت نگفته ام، علی دیگر مثل قبل نیست آرام تر شده ؛ انگار فهمیده که بابایش قرار است بیاید و هر روز باید سنگ مزار پدرش را ببوسد تا خود صورتت را همین هم برایش کافی است شب ها برایش قصه می گویم یکی بود ، یکی نبود.پدری بود به نام محسن و ....با خودم قرار گذاشته ام هر شب یک داستان از تو برایش بگویم موضوع های زیادی دارم مثل، داستان روزهای گذشت و فداکاری ات در اردوهای جهادی داستان عروس و دامادهایی که زندگی شان با عکس تو شروع شد داستان فرزندی بنام امیر حسین که مادرش نامش را تغییر داد و شد محسن داستان مشکلاتی که به واسطه متوسل شدن به تو حل شد داستان مرد بودنت، نه ببخشید شیر مرد بودنت قصه ها را برایش می گویم تا بزرگ شود، مرد شود، جهادگر شود، ولایتی شود، پاسدار شود، شهید شود و مثل تو شود محسن دوست داشتنی ام؛ چه انقلابی به پا کرده ای؟ ببین.دنیا را زیر و رو کرده ای دل ها را تکان داده ای نه فقط در دنیای مجازی بیا و ببین برایت چکار کردند برای آمدنت هم سنگ تمام میگذارند رهبرمان هم گفتند «محسن حججی، حجت بر همگان شد» همسر مهربانم؛ بگذار از سکوت این شب ها هم برایت بگویم با خودم فکر می کردم که اصلا مگر محسن من چند سال داشته؟ محسن جان، مرد من؛ جوان دهه هفتادی امروز علم اسلام افتاده است به دست تو، به نام تو چگونه زندگی کرده ای، که خدا عاشقت شد. خدا که عاشقت شد تو را انتخاب کرد.وقتی خدا تو را خرید، اهل بیت هم به بازار آمدند دوستت داشتند که تو هم عاشق آنها شده ای. عاشق که نه، اصلا تو مثل خودشان شده ای دلنوشته هایت را خوانده ام. دوست دارم مثل حضرت علی اکبر در جوانی فدای اسلام بشوم...که شدی میخواهم گوشه ای از مصائب حضرت زهرا (س) را بفهمم ....که فهمیدی درد بازو و پهلو را احساس کنم....که حس کردی شهادت بی درد هم نمیخواهم. دوست دارم مثل ارباب بی کفن بی سر بشوم بی کفن شدی، بی سر هم شدی سر دادی و سردار شدی مردانگی را در چشمانت دیدم وقتی که در دست آن ملعون وحشی اسیر بودی و پهلویت زخمی بود ولی، تو ایستاده بودی اصلا مگر می شود؟ اما نه، تعجب هم ندارد از مادرت حضرت زهرا (س)به ارث برده ای مظلومیت را هم از پدرت امیرالمومنین علیه السلام با شنیدن نام تو، عاشورا برای من تکرار میشود تکرار که نه، تجسم هم میشود.غریب گیر آوردنت خنجر...پهلو...زخم...اسارت...تشنگی...رجز خوانی...خیمه...آتش... دود...سر جدا... بدن بی سر....روضه امتکه تکه شده هر کلمه ای خودش زیارت ناحیه مقدسه است یک نفر بگوید مگر امروز، روز عاشوراست اما همسرم، نگران نباش. ما را به مجلس و بزم شراب یزید نبردند در حرم امام رضا علیه السلام برایت مجلس آبرومندانه ای گرفتند همه این اتفاقات هم از همانجا شروع شد حرم امام رضا علیه السلام ؛شب قدر. تقدیرات تو آنجا رقم خورد و چقدر هم زیبا هنوز ادامه اش مانده با آمدنت داری دلبری میکنی برای امامزمانت محسن جان؛مرد من در این مدت که نبودی ولی بودی اتفاقات زیادی افتاد چقدر برایت حرف دارم ناگفته هایی به اندازه تمام سالهای با هم بودنمان تو هم بیا وبرایم بگو از لحظه لحظه شیرینی های این سفر ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ نامه همسر شهید محسن حججی *♥♥♥♥*♥♥♥♥* نامه های عاشقانه | قسمت اول | شهید عباس دوران ◄ نامه های عاشقانه | قسمت دوم | محمدرضا ملک خواه ◄ نامه های عاشقانه | قسمت سوم | علیرضا اشرف گنجویی ◄ نامه های عاشقانه | قسمت چهارم | روح اللَّه خمینی ◄
♦♦---------------♦♦ خبرش راداشتم برای تابستان به اینجا آمده است،هرروز ازپشت پنجره شاهد رفت وآمدهایشان هستم،اماهنوز نیامده،مگرقرارنبود بیاید؟!پس چه شد؟!؟ فرداو فرداهای بعدی هم نیامد،میتوانستم ازطریق مادرم بفهمم چرانیامده چون مادرم با مادرش صمیمی بود،اما دلم راضی نبود که بپرسم،دلم به همین انتظارها خوش بود،دیوانه است دیگر، مگرنه؟!؟ میترسیدم بپرسم و جوابم آنچیزی نباشد که میخواهم،هرطورکه بود گذراندم حتی کلمه ای هم ازمادرم نپرسیدم،باهرصدایی که ازبیرون می آمد سریع پشت پنجره پرت میشدم،آنقدر این کاررا تکرار کرده بودم که همه اهل خانه باشک براندازم میکردند،مهم بود؟!!؟ نه،خودم میدانم که نبود؛.پشت پنجره ایستاده بودم و به میهمانهایی نگاه میکردم که وارد خانه اشان میشوند ولی بازهم شخص آشنایی درمیان آنها ندیدم،یک آن به خودم آمدم باخود گفتم چگونه به یک احساس توخالی دل بستی؟ به نظرت سه سال بس نیست؟،پنجره رابازگذاشتم و برگشتم که روی تخت بنشینم،باصدای متوقف شدن ماشینی ایستادم ولی برنگشتم کسی ازماشین پیاده شد،نفسی عمیق کشیدم بوی آشنایی می آمد،شوکه شدم من این عطر آشناوتلخ رامیشناسم،عطری که بویش تاکیلومترها حس میشود،نمیدانم چگونه خودرابه پنجره رساندم،فقط میدانم تمام وجودم چشم شده بود و اورا وجب میکردم،بادلتنگی، بغض،شادی باهمه حسهای دنیابه او زول زده بودم،پس بلاخره آمد بی معرفت،هیچ تغیری نکرده بود،فقط مردانه ترشده بود،زنگ در رافشرد و باورودش به خانه تصویرش برایم محو شد،همانجا کنارپنجره سرخوردم ونشستم،هنوزهم باورم نمیشد که برگشته،باورم نمیشد،باورم نمیشد،جیغ خفه ای کشیدم و سرم رامیان بازوانم پنهان کردم ^^^^^*^^^^^
o*o*o*o*o*o*o*o اونایی که میگن ما هیچ وقت از پا درنمیایم، همون آدمای خستن چطور میتونن همچین حرفی رو بزنن درحالی که هنوز از بی خوابی شب قبل نابینا هستن و کسایی که میگن ما از کار و تلاش دست نمیکشیم، همون آدمای پولکی هستن و چطور میتونن همچین حرفی رو بزنن در حالی که بخاطر پول قمار میکنن و کسایی که میگن ما پیش همه اعتبار مادی داریم، همون آدمایی هستن که کمرشون زیر کول باری از بدهی خورد شده چطور میتونن همچین حرفی رو بزنن در حالی که زندگیشون پر از خرج و مخارجه کسانی که میگن عشق ما برای همیشه جاودانه، همون آدمایین که عشقو یه بچه بازی میدونن و چطور میتونن بگن عشق برای همیشه ادامه خواهد داشت درحالی که فردا سالگرد جداییشونو جشن میگیرن پس همتون تو همین وضعیت ناجوری که هستین بمونین، چون مشکلاتتون تمومی نداره همتون میگین همه چی تموم میشه، درحالی که خودتون با دروغاتون شروع کننده ی یه مشکل جدیدین اما اینو بدونین چیزی بدتر از مرگ نیست...پس همتون برین به درک هه فکر میکنی از این مخمصه بیرون اومدی، ولی اشتباه نکن...تو هنوز همون بدبختی هستی که بودی و این حق یه آدم بازندس پس من فقط میخونم و میرقصم اینطوری میتونم شما آدمای بیخودو تحمل کنم همتون برین به درک چون فردا دست همتون رو خواهد شد و درحالی که من به شما میخندم، به طرف جهنم بدرقتون میکنم ♦♦---------------♦♦ Sepideh.MJ بچه ها این متنم کاملا مفهومیه و شاید تو جمله بندی بنظر اشتباه بیاد ولی من هر کلمه ای رو که استفاده کردم پشتش یه مفهوم و منظوری بوده امیدوارم خودتون منظورمو فهمیده باشین خیلی ممنون که وقت با ارزشتونو گذاشتین پای خوندن جملات من :)
oOoOoOoOoOoO بعضی دردها تو زندگی هست که با هیچ دارویی درمان نمیشه فقط با بودن آدم هایی تسکین پیدا می کنه که مثل قرص آرام بخش می مونن آدمایی که تو صداشون، تو حرفاشون یه نیروی خدادادی هست که بهت آرامش میده فقط کافیه چند کلمه ای باهاشون صحبت کنی تا دردهات رو فراموش کنی آدمایی که کنارشون زمان بی معنا میشه و زندگی یه طعم دیگه میگیره اگه یه روزی تو زندگیتون کسی بود که کنارش آرامش داشتید، بدونید اون قرص آرام بخش شماست... کسی که دیگه تو زندگیتون تکرار نمیشه حالا خوب زندگیت رو نگاه کن و ببین قرص آرام بخش داری؟ oOoOoOoOoOoO حسین حائریان
*0*0*0*0*0*0*0* تغییر کرده اون چیزایی که زندگی تغییرشون داد اون چیزایی که واسه منو تو عادیه اما واسه دیگران نه چه سخته به فک کردن به حرفای بی بند و بار مردم به زخم زبوناشون که بی هوا مثله تیر پرتاب میشن اون تیرای زهراگینشون بهت میخوره چقدر درد داره اون اه هایی که میکشیو کی تحمل میکنه جز خودت؟ واست سخته و زندگی میکنی به یه جایی میرسی دوروبرتو مه گرفته که نمیبینی حتی خودت و زندگیتو ادمایی که زخم زبون میزدنو حتی ادمای مهربون زندگیتو وقتی سرتو بالا بگیری یه اسمون سیاهه یه قلب که دیگه قلب نیست یخ بسته گرمای دلپذیر مهربونی نزار بگذره اون قلب گرم و دستای وصل شده ی ادما به هم نزار اشکات هر شب بشوره صورتتو که سیاه بشه زندگیت که ترک برداره قلب قلبای مهربون ادما تو زندگیت به ظالم ترین ادما فرصت بده فرصتی که با فرصت اول فرق داره یک فرصت دوم فقط ماله تو و دیگرانه گذرعمر و از دست خواهی داد اما از دقیقه های فرصت دوم استفاده کن ادمای زندگیت و نگه دار اما نه به هر قیمتی اگه میبینی تموم شده برشون نگردون نفس بکش *0*0*0*0*0*0*0* خیلی چیزارو این زندگی تغییر داد اون چیزایی که واسه منو تو عادیه اما واسه دیگران نه خیلی سخته که بخوای حرفهای بی بند و بار مردمو بشنوی و تحمل کنی و سخت تر از اون اینه که تا مدتها یا شایدم تا همیشه اون حرفا میان تو مغذتو دیگه از ذهنت بیرون نمیرن چه زخم زبونایی که نشنیدی!زخم زبونایی که مثل تیر به طرفت پرتاب میشن...تیرهای زهراگینی که با برخوردشون بهت کلی دردو با خودشون به همراه میارن میدونی چیه؟!هیشکی حوصله ی شنیدن آه هاتو نداره!...آخه آه هایی که از ته دل میکشی رو کی تحمل میکنه جز خودت؟ اونقدر تو زندگیت قلبتو شکوندن که دیگه قلبت قلب نمیشه!دیگه حواست به خودتم نیست...چه برسه به اینکه بخواد حواست به آدمهای خوبی که اطرافت هستن باشه...چه برسه حواست به دلایی باشه که صادقانه دوست دارن همه ی اطرافت پر شده از سیاهی،از تاریکی از پوچی...قلبت از سردی آدمایی که دوسشون داشتی و کلمه ای به زبون نیوردی یخ زده...اما دیگه حواست به آدمایی که میتونی سردیو قلبتو با گرمای مهر و لطفشون آب کنی نیست...اصلا حواست نیست همچین آدمایی هم وجود دارن از من میشنوی به آدمایی که شاید تو زندگیشون خطایی مرتکب شدن،از روی جاهلیت و یا از روی بچگی،یه فرصت دوباره بده این فرصت دوم فرق میکنه با فرصت اول...این فرصت فقط ماله خودته و دیگری...بزار خودشونو بهت ثابت کنن،بهشون فرصت بده شاید لیاقتشو داشته باشن آدمایی که رفتنین رو نخواه به زور تو زندگیت نگهشون داری...اگه دوسشون داری برای موندنشون تلاش کن ولی نه به هر قیمتی از زندگیت تا میتونی لذت ببر مگه چند روز فرصت داری برای زندگیت؟؟؟ ویرایش داده شده ی متن اول توسط Sepideh.MJ متن اولیه رو دوستم نوشته بود بعد من اومدم تغییرش دادم شد این متن دومیه امیدوارم خوشتون بیاد😊🖤 ..*~~~~~~~*..
دلایلی که باعث می شود همیشه خسته باشید ◽️صبحانه کامل نمی خورید ◽️آب کافی مصرف نمی کنید ◽️آهن کافی مصرف نمی کنید ◽️بیش از اندازه کار میکنید ◽️تیروئید کم کار دارید ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانید دلستر نه تنها باعث چاقی شکم بلکه باعث افزایش جوش صورت هم می شود؟ ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ در هفته یکبار املت میل کنید چون مغز را تقویت و از پوکی استخوان جلوگیری میکند. در ضمن ضخامت مو را نیز افزایش میدهد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ یک لیتر سرکه در زمستان سنگین تر از یک لیتر سرکه در تابستان است ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ دانشمندان معتقدند شکل صورت مردان چشم قهوه ای به شکلی است که آنها را خشنتر نشان میدهد ولی در مورد زنان چشم قهوه ای اینطور نیست ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ علت استفاده از گلاب در مراسم عزا ⭕️به خاطر اینکه گلاب غم زدا است. ترشح ئیدروفین و اندروفین را در مغز متعادل میکنه و احساس آرامش و آسودگی به آدم میده ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ گاو نر کوررنگ است و فقط به حرکت شنلی که گاوباز در جلوی او تکان می دهد حساس است. دیگر فرقی نمی کند شنل چه رنگی باشد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ اگر به طور مداوم ۸ سال، ۷ ماه و ۶ روز فریاد بزنید انرژی صوتی که مصرف کرده اید می تواند گرمای لازم برای یک فنجان قهوه را تولید کند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ عدد ۲۵۲۰ را می توان بر اعداد ۱ تا ۱۰ تقسیم کرد بدون آنکه خارج قسمت کسری داشته باشد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ موش ها شناگران بسیار عالی هستند. آنها می توانند 6 مایل در ساعت بدون وقفه به مدت 2 ساعت شنا کنند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ موریانه ها وقتی به موسیقی هوی متال گوش می دهند چوب را با سرعت دو برابر می خورند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ نصف فنجان انجیر کلسیم بیشتری نسبت به نصف فنجان شیر دارد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ در زبان انگلیسی هیچ کلمه ای با کلمه ی "month" هم قافیه نمیباشد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ باجایگزین کردن روغن کنجد به جای روغن نباتی، درعرض۳ماه می توانید چربی خود را از «۱۵۰۰» به «۵۰» برسانید ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ بالنگ تقویت کننده قلب و کبد است، مانع ایجادنفخ میشود ، ناراحتیهای مربوط به قاعدگی را درمان وبه هضم غذا کمک میکند این میوه خنک کننده و آرام بخش است و در بهبود گردش خون موثر است ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ تا کنون هیچکس نمیداند که چرا صدای اردک اکو نمیشود
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ من دخترم با تمام حساسیت های دخترانه ام در وجود مادری رشد کرده ام و روزی کودکی در وجودم رشد میکند با تلنگری بارانی میشوم با کلمه ای عاشق میشوم با فریادی میشکنم... با پشت کردنی ویران میشوم به راحتی وابسته میشوم هنوز هم با عروسکهایم حرف میزنم هنوزم هم برایشان لالایی میخوانم هنوزم هم با مدادرنگی خانه رویاهایم را به تصویر میکشم هنوزم هم برای شکلات جان میدهم من دخترم...پر از راز... هرگز مرا نخواهی دانست هرگز سرچشمه اشکهایم را نمی یابی...مگر از جنسم باشی من دخترم...از نسل لیلی...از جنس شیرین ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ • من یه دخترم ✘ خوشگل؟ ❥♥●•٠> اینو بقیه باس بگن☺ ✘ اخلاقم؟ ❥♥●•٠> بستگی به طرفم داره ✘ لاک؟ ❥♥●•٠> اوهوم ✘ رژ؟ ❥♥●•٠> اوهوم ،خیلی ✘ آرایش؟ ❥♥●•٠> هوووم دوس دارم اما از زیادیش بدم میاد ✘ شیطون؟ ❥♥●•٠> وااااای تا دلت بخواد ✘ اتاقم؟ ❥♥●•٠> ینی پناهگاهم ✘ لواشک؟❥♥●•٠> اصن عاشقشم ✘ خوش گذرونی؟❥♥●•٠> عمرا خسته شم ازشシ ✘ مشروب؟ ❥♥●•٠> اصلاااااا ✘ عکس گرفتن؟ ❥♥●•٠> اصن دیوونشم :)) ✘ آهنگ ؟ ❥♥●•٠> ینی عاااااشقشم ✘ بستنی؟ ❥♥●•٠> فقط شکلاتی ✘ تیریپم؟❥♥●•٠> گاهی دخملونه گاهی اسپرت ✘ زندگی؟ ❥♥●•٠> پر پستی و بلندی ✘ عشق؟ ❥♥●•٠> what LOVE It for eat نه ✘ غرووووور؟ ❥♥●•٠> آره اما بیشتر خاکیم ✘ لجباز؟ ❥♥●•٠> اوووووووفففف نگووووووووو ✘ لوس؟ ❥♥●•٠> ی ذره خو ☺ ✘ اعتماد ب نفس؟ ❥♥●•٠> نه مث بعضیا ✘ دوستام؟؟ ❥♥●•٠> همشون ازم حساب میبرن , یه تنه، یه ارتشم واسشون ب مولـا ✘ احساساتی؟ ❥♥●•٠> اووهوم خیلییییی ✘ماه تولد ؟♥❤بهمن ✘رو اعصاب؟ ❥ ♥ ♥ ٠ ٠>خخخ قشنگ رژه میرم.اصن اسکی خخخخ ✘فراموش کردن درد ها ؟ ❥ ♥ ♥..> ظاهرا نشون میدم که فراموش کردم
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ روباهی خروسی را ربود. خروس در دهان روباه گفت حال که از خوردن من چشم نمی پوشی نام یک پیغمبر را بر زبان بیار تا مگر به حرمت آن سختی جان کندن بر من آسان آید قصد خروس آنکه روباه دهان به گفتن کلمه ای بگشاید و او بگریزد روباه دندان ها برهم فشرد و نام _ جرجیس _ برد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ ضرب المثلی که برای این داستان استفاده میکنند اینه که میگن
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم