به نام حضرت دوست که هر چه داریم از اوست o*o*o*o*o*o*o*o واقعیت حماسه حضرت عباس(ع) و وقایع به شهادت رسیدن ایشان o*o*o*o*o*o*o*o * واقعیت حماسه عباس(ع)* آنچنان که بود نه آنچنان که گفته اند عجیب است عجیب بخوانید o*o*o*o*o*o*o*o وقتی که عباس وارد میدان شد 25 نفری با او بودند. به سمت شریعه رفت دشمن که عباس را هر لحظه زیر نظر داشت متوجه این قضیه شد. بخش عظیمی از لشکر به آن سو رفت. مثل جمع شدن براده های آهن به سمت یک قطب، و بخشی که بی خبر مانده بود یا محافظه کار بود، تعلل می کرد سپاه دشمن مات هیبت و شجاعت و شخصیت وقدرت عباس بود. گوئی آنرا با تمام وجودش احساس می کند. کسی جرئت نفس کشیدن نداشت. سکوت مرگباری همه جا را گرفته بود. عباس خود سکوت را شکست عباس فریاد زد: ما برای جنگ نیامده ایم. آمده ایم تا مقداری آب برای طفلان حرم ببریم این لحن آرام و صلح آمیز عباس به یکی از سرداران یزید بنام جندب بغدادی اموی جرئت داد تا بگوید: مگر نمی دانی که امیر یزید! ما را از این کار منع کرده است. عباس فریاد زد: شما در اطاعت خدا باشید نه یزید اموی گفت: همان خدا ما را به اطاعت اولی الامر فرا خوانده است عباس گفت: این اولی الامر را رسول الله معنی می کند نه تو اموی سکوت کرد. عباس فریاد زد: اگر مزاحمتی نیست مشکها از ما بگیرید و آبمان دهید این عین جوانمردی و شجاعت است یکی از لشگر کفر به حرکت آمد و جلو آمده اما با ترس، تا مشکی را بگیرد و آبی آورد. می ترسید تا حیله ای برای اسارت او باشد. اما عباس با خوشرویی او را به نزد خود خواند و مشکی به او داد. او که آمد و رفت چند نفری ( 7 نفر) آمدند و با خود مشکهایی را بردند عمرسعد سر رسید و گفت: چه می کنید!؟ و نگاهی به عباس انداخت. برق هیبت عباس او را لرزاند. یکی گفت عباس آمده تا برای بچه ها آبی برده باشد. عمر که در جواب آن سپاهی مشکلی نداشت گفت: عباس می توانست مستقیم چنین تقاضایی را با ما در میان بگذارد o*o*o*o*o*o*o*o حرمله حرمله فریاد زد آب! آب! ممکن نيست. و تيري در کمان نهاده خود را آماده حمله کرد. این جسارت حرمله و آن فریاد پسر سعد جرئتی در دیگران آورد سکوت مرگبار همچنان حاکم بود. شمر که مرعوب سکوت شده و ترس جانکاه بر جانش آمده بود به خود آمد و گفت: آب! ممکن نیست. پسر سعد! در هیچ شرایطی آب ممکن نیست! این را تو می دانی. ابن سعد خود را یافت کم کم لشکر نیم دایره ای دور عباس و یاران او زده بودند. همه چیز برای نبرد آماده بود. عباس صحنه را به درستی و با دقت زیر نظر داشت یاران عباس خود را در محاصره می دیدند غروب بود. روز نهم بود. اما همه جا روشن بود. روشنتر از شب اما نه مثل روز. ناگهان یکی از ترس ! فریاد زد حمله! - تا خود را از ترس برهاند! - فریاد او غریو حمله و فریاد جمعی ِ مشرکین را به همراه آورد. عباس و یاران برای دفاع و حمله آماده شدند. هر کسی به آنها نزدیک می شد نقش زمین می شد. چنان هیبت عباس و یاران و شجاعت و شمشیر زنی آنها بی مانند بود و سترگ، که ناگاه لشکر به تمامه به عقب کشید چهارصد نفر به خاک مذلت افتاده بود ابن سعد از اینکه این ماجرا با صلح به اتمام نرسیده ناراحت بود. در دل پشیمان بود. شمر در فکر چاره بود و لشکر بی تاب پایان این مخمصه بود. زخمیها ناله می کردند. از یاران عباس دو تن بر زمین افتاده بود. اما بر اوضاع مسلط بودند. شعف عجیبی آنها را گرفته بود. لذت نبرد برای خدا و هیبت و قدرت و شجاعت عباس و یاران عباس به آب می اندیشید، به بچه ها و به مشیت؛ به مشیتی که تعادل می خواست و شهادت می طلبید. او استاد علم لَدُن بود و دنیایی از تجربه در این باب و او محیط و مسلط بر اوضاع عالم. او شجاعتی معادل هستی داشت و قدرتي مافوق هستی. او از خدای ماجد بود حیرت همه را گرفته بود. دو سه نفری یافتند که حقیقت با حسین است. عده ای به شک افتادند. سه نفر به عباس ملحق شده و اجازه همراهی خواستند. عباس با اشاره اجازت فرمود * لطفا صحنه را بفرمایید - آن سه تن قبلا با هم صحبت کرده بودند. دو تن از اقوام و یکی از رفقای آن دو تن بود. ناگاه اشاره کردند و هر سه با اشاره به مطلوب رسیدند. به پیش تاخته در پیشاپیش عباس فرود آمده و تعظیم نمودند. یک زانو را بر زمین نهاده و زانویی بلند. سر را خم و یکی از آن میانه گفت: جسارتاً ما را به سربازی برگیر که شیفته حقیقتيم آنگاه سر را بالا آورده منتظر رخصت بودند که عباس همانطور که با چشمان پرهیبت و عبوس خود بر رفتار دشمن خیره بود با اشاره به سمت راست، رخصت داد. آن سه تن بر اسب آمدند و به بیست و سه تن ملحق شده قبل از آن، دو تن از یاران عباس را مورد تفقد قرار دادند هوا کمی تیره تر می شد. در خیمه هم سکوت حاکم بود. همه منتظر یاران بودند. بچه ها! عده ای به آب می اندیشیدند و عده ای آب را فراموش کرده به عباس، به عمو، به تک سواران همراه او می اندیشیدند و امام با خدا در حال سخن گفتن بود - در آن لحظه حسین! ... امام ... با خدا چه می گفت؟ او فرمود: خدایا حسینت را دریاب. اینجا من برای ادای دین، ادای وظیفه و ادای شکر آمده ام. آمده ام تا ببینی که حسین تو برعهد خود مانده و مشتاق ملاقات علی و مادرش زهرا است - خدا چه گفت؟ خدا گفت: حسینم! من توام. من تو را می خواهم. فرزندانت در امان مهر منند. آنها یاران خوب و مهربان و بزرگوار منند. زینب از من است. او پیروز تاریخ است و تو این را می دانی - بعد حسین چه گفت؟ حسین گفت: خدایا به عباس می اندیشم تا در رسالت خود تاریخي عمل كند. حماسه او چشم تاريخ را خیره کند. متن کار و فرمایش او در تاریخ درخشان بوده الگو و امام این و آن باشد و خدا گفت عباس ازمنست. من همراه عباسم. او دست من است. او زبان و اراده و مشیت من است. او از من است. او از من است. از توست. از علی است. آیا کافی نیست!؟ -و حسین گفت! شکراً لللّه شکراً. و قاسم و علی اکبر و یاران همه، در جای خود، محکم و قدرتمندانه چون کوه مانده بودند تا در صورت شکست عمو و یاران، دشمن جرئت جسارت را نیابد و بقیه یاران سخت در انتظار عباس و چون اکثر آنها در رتبه اعلای دیدار ما بودند واقف به سرنوشت و مشیت استوار، در حال دعا و ثنای حضرت ماجد بودند - و دشمن!؟ بخشی که در صحنه بودند حیرت زده و مات و بخشی که بی خبر بودند کم کم مطلع می شدند و وحشت آن بیابان و شکست، آنها را فرا می گرفت و اگر نبود مشیت شکست نظامی حسین؛ همین عمل عباس کافی بود تا با یک یورش بی مقدمه فرار را بر همه ارکان آن لشکر انداخته و اثری از لشکر در آن بیابان نماند. اما مدیریت با خدا بود. مشیت در استقرار و ماجرا ادامه یافت - بله می فرمودید آیا کسی جرئت نبرد تن به تن با عباس نداشت؟ عباس چنین تقاضایی نکرده بود. حالا موقع چنین تقاضایی بود. زیرا مقرر شد که جنگ باشد نه صلح و خون باشد نه آب! شمشیر باشد نه حرف و سخن! و عباس در آن هیمنه و هیبت باید تا در بستر مشیت می رفت او اجازه داشت تا تاریخ را از طرف خدا رقم بزند و مشیت را کنترل و در بستر شدن اندازد. اینجا آن مقام بالای عباس است که هرگز شنیده نشده و بیان نشده و به نوشته نیامده است و او مختار و آزاده ما، تا بر بستر مشیت نشاند زمانه را فریاد زد: حالا که رسم شما جنگ است نه صلح و حال که از حتی قطره آبی مضایقه دارید! مرد میدان بفرستید تا اگر جنگ است جانانه بجنگیم مردی بسیار مغرور، بسیار عنود و کافر، فریادی بر آورد که باعث حیرت همراهان شد و عده ای کثیر او را دیوانه خواندند گفت: این آرزوی ده ساله من است تا در نبردی با تو نشان دهم که تو! فقط معروفی! و پهلوان اول عالم منم. بدون اجازه از ابن سعد و دیگران به میدان آمد رو در روی عباس گستاخانه، جسور، با نفرتی فراوان عباس که درخشمی سنگین علیه غیر خدا بود؛ بدون مقدمه و بدون ترس از جسارت و هیبت و هیکل او براسبش زد و تاخت به محض رسیدن به او، چنان شمشیری بر فرق او آورد که او و اسب و اسلحه همه در هم شد و از دشمن عده ای ناخودآگاه هورا کشیدند! و ناگهان به خود آمده ساکت شدند اسب عباس به فرمان او عقب عقب آمده تا به یاران رسیده فریاد زد آیا کس دیگری هست که ناگاه دو تن دیگر از لشگر دشمن جدا شده و با عجله از دو طرف عقب لشگر عباس خود را به عباس رسانده فرو افتاده وعذر تقصیر و اجازه الحاق به عباس گرفتند. آقا با مهربانی فرمودند این خدا و اینهم شما. آن دو عقب عقب رفته به اسبها نشسته و در میان پذیرش یاران جا گرفتند شمر مستأصل شده بود. ابن سعد گیج و مبهوت. حرمله سخت حیران و عصبی. معاندان هر یک لب به دندان می جویدند. عرصه به دشمن بحدی تنگ شده بود که حمله ای از عباس اثری از یمین و یسار و نظم لشگر باقی نمی گذاشت همه چیز در تصرف عباس! حتی اراده دشمن! اما او مسلم بود. عبد بود. او یار بود. او تسلیم و راضی به رضای حق و لذا از اخم بکاست تا جسارت دشمن زنده شود. تا دشمن خودش را بیابد! و یافت سنان نیزه ای بر زمین زد و بدون آنکه نگاهش به عباس باشد به زمین چشم دوخته فریاد زد: ای لشگر خدا حمله کنید!! چند نفری حمله کردند و بقیه با کمی تردید به عقب افتادگی، دوباره به یاران عباس حمله کردند جنگی بود در حد خود نمونه و عباس بر هر کسي که می رسید، اعلام مرگ آن کس بود و یاران او هم، در شجاعت برتر از هر سربازی و سردار از یزید ناگهان بین یاران عباس جدائی افتاد و 12 نفری از آنها در محاصره آمدند. می جنگیدند و مي دريدند و لشكر را عقب مي زدند، اما به شريعه يا خيمه گاه مسلط نبودند. اين كشمكش و قتل و نبرد تا آنها را خسته کند ادامه داشت و آنگاه که از کشته ها پشته ها ساخته و امان از دشمن بریده بودند، در دریغ از یاور و توان، یکی پس از دیگری به شهادت می رسیدند یا از اسب ساقط شده در زیر دست و پا می افتادند (آب) و عباس و یاران دشمن را تا شریعه در هم كوبيدند و خود را به شريعه رساندند. از یاران عباس شش نفر دیگر باقي بود. مشكها از آب پر و كمي رفع خستگي مي كردند عباس با رسیدن به آب نگاهی به آب کرد و تو دانی که قدرت او در رساندن آب يا تقديم آب چگونه است؟ و چگونه بود؟ اما مشیت را هم می دانی و لذا به محرومیت بچه ها گریه کرد - در آن لحظه چه گفت؟ فرمود: خدایا عناد یک انسان تا چه اندازه است! وآنها تا کجا باشما مخالف هستند!؟ بعد فرمود: خدایا شکرت که مرا پناه دادی و تو، بدان که عباس تو تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون پای تعهدخود ایستاده است و فرمود خدایا حسینم را، برادرم را به تو می سپارم. از علی اصغر و قاسم و رقیه، عبدالله و عون و جعفر و از همه یاران خودت محافظت فرما. آنها همه لایق لقائند محفوظشان بدار - و خدا؟ و خدا فرمود: عباس من، ملاقات ما نزدیک است. اگر چه تو در لقاء هستی و مزه و لذت و مستی لقاء از آن تو باد. اگر چه آن را مزه کرده ای و عباس فرمود: خدايا اين منم كه مشیت را سامان می دهم!(عباس با كاهش اخم و هيبت به آنها جسارت حمله مي داد) آیا این قرار ما بود!؟ و خدا فرمود: عباس من؛ این کمترین هدیه خدای توست. ازمن بپذیر. و عباس گریه کرد (اسبها) و آنگاه آبی برداشت تا رفع خستگی کند. صورت را آبی زند اما آنرا خلاف جوانمردی دید زیرا اسبها خسته بودند. اسبها را تیماری دادند و آبی را بالا تا اسبها گمان خوردن آب کنند و خوردند و عباس بر اسب نشست؛ زیبا و استوار چون کوه. درخشش او در عرش دیدنی بود. نورانیت او در ملکوت، در سدره المنتهی و در معراج مشهود و یاران نورانی او همه ملائک را مبهوت خود کرده بودند بر می گشتند و عباس باکمی عبور از شریعه به خیمه، با سیل دشمن رو به رو شد. مشکها بر دوش. بارها سنگین. بدنی خسته و بعضاً مجروح. یاران شهيد. هوا تاریک تر و دشمن عصبی و معاند عباس با رسیدن به اولين فرد، کار او را بساخت و بقیه در دلاوری بی هماورد. اما شهادت یاران، دشمن را جسور و قتل اقوام و برادران از دشمن، آنها را در انتقام جسور و بی پروا کرده بود عده ای در حد مرگ و بی محابا از مرگ بر عباس و یاران حمله می کردند و عباس بی محابا درو می کرد و بر زمین میریخت و به پیش می رفت. دشمن دوباره فاصله گرفت! چاره ای باید و راهی تا عباس به خیمه نرسد. آب سوژه اصلی و هدف اصلی بود برای عباس بردن (آب) و برای یزیدیان هرگز و عباس خواندن قرآن را آغاز کرده سوره برائت را - این را می دانستی - او بندگی و عشق را به نمایش گذاشت. عشق به خدا، عشق به حسین، عشق به اخلاق و جوانمردی، اوج وفا و اوج جوانمردی جنگی آغاز شد که تاریخ بخود ندیده بود هفت نفر و 30000 نفر آب بود و گِل بود و نبرد. سپر بود و چکاچک شمشیر. جنگ و گریز بود. کمین بود و سنگر. جسارت بود و خشونت. تیغ بود و نور. حیثیت بود و مشیت و حیف که مشیت بود و الا دمار از دشمن در می آمد و کار ظلم یکسره می شد و حسین تا سرنگونی کاخ یزید به جلو می رفت. مشیت بود تا بیندیشند دست عباس افتاده شود. - ببخشید چگونه؟ ساز و کار این فتنه چگونه بود؟ بله شنیدن آن شیرین است چرا که همه شنیده اند اما ندیده اند. در چکاچک شمشیرها و نبرد، عده ای یافتند که نمی توان از روبه رو به عباس تاخت. نشد کسی را عباس ببیند و او بر عباس فائق شود. یاران دیگر هم کمابیش اینگونه بودند اما نه در حد عباس. سه تني از یاران باقیمانده شهید شدند. عباس و سه يار دیگر مقابله ای در حد حیرت می کردند. دشمن مستأصل شده بود چهار نفر با سي هزار نفر (30000 نفر از طرفی قادر به رویارویی نبودند. از یکطرف تیراندازها راه دست برای تیراندازی نداشتند. نیزه اندازان خسته بودند و دستها توان کافی نداشت جرئت در نیزه انداز نبود و اگر بود نیزه گرفته شده و خود او را به قتل می رساند (27/11/1382) اما باید حمله می کردند این رسم سربازی و جنگ است و لذا از پشت حمله می کردند. صبر مي كردند. فرصت می یافتند. جسارت می خواستند. حمله ای می نمودند که اغلب با شکست مواجه می شد (مشكها) دیگر اثری از مشکها نبود مگر مشکی که روي کپل اسبی مانده باشد. آنهم مشکی کوچک و دیده نشدنی ، مشکی با انعطاف و ارتجاع کافی و گاه مشکی با مقداری از آب فقط کف آن بدلیل پارگی یا باز شدن درب آن. دشمن از نیروهای تازه نفس بهره می برد اما عباس و یاران توان تعویض نیرو نداشتند ( دستهاي سپهسالار) حمله از پشت سر ادامه می یافت و عباس هر کسی را در هم می کوبید دشمن تقریباً ناامید شده بود. اما مشیت کار خود را کرد ضربتی از پس سر برای سر عباس آمد از سر گذشت بر دست فرود آمد. دشمن از ترس سر را ندید بر دست کوبید کسی جرئت برنامه ریزی برای دست را نداشت قضیه حمله از پشت سر بود از هر طرف از چپ و راست از بالای دست و پا! از زمین با نيزه يا با تير. این ضربت کار خودش را کرد دست بی قدرت شد معاندي ضربت دیگری بر همان دست آورد. تازه یافته بودند نقطه ضعف کجاست. دو يار دیگر عباس شهید شده بودند. یار دیگر در تاریکی و روشنایی کمتر دیده می شد. همه چشمها به عباس بود آخرین یار هر از چند گاه ضربتی می زد و کسی را می کشت اینگونه شناخته می شد. عباس شمشیر را به دست چپ داد. جسارتها، شجاعتها، نفسها همه تازه بود و تازه می شد. زیرا که عباس ضربه پذیر می نمود حالا او یک دست کاری دارد ذهنها به قطع دست چپ معطوف شد. اینرا به تجربه یافتند نه با برنامه، آنچه باعث کشف حادثه شد ترس از رویارویی مستقیم و رو در رو، و ضربه برای سر بود و اتفاق شمشیر به دست. ولی حالا دست! نقطه ضعف، دست است و هم سر را باید زد. آخرین یار عباس نقش بر زمین شد او در حال خواندن قرآن بود و تو می دانی که همیشه شهدا در هر فرصتی قرآن می خواندند در دامن مهر خدا باشن عباس با دست چپ! اما تنها و خسته هر کسی به جلو می آمد ضربتی می خورد. اما سمت راست عباس بی دفاع مانده بود. ضربه عباس، ضربه ای از دشمن بهمراه داشت حالا ضربه دو طرفه است دشمن بسیار حساس شده بود گوئی فقط و فقط برای قتل عباس آمده اند همه برنامه ها و حواسها و حرفها جهاد عباس بود و بس. هرکسی می خواست که کاری بکند. گویا عباس درد مشترک همه معاندان شده بود اما او می کشت و می کشت. می زد و می زد. باز حمله از پشت! دوباره یافتند علیرغم یک دست بودن عباس! رو در رویی ممکن نیست هیبت عباس هر تازه نفس و هر شمشیر زنی را در هم می کوبيد و در لحظه ای دست چپ ضربه خورد . شمشیری برآ ن فرود آمد عباس با دلاوری تمام شمشیر را نگه داشت اما نتوانست. دستی نبود تا عباس مهار شمشیر کند دست و شمشیربود! این بار با هم و عباس از پا بهره برد حالا به عباس نزدیک می شدند و او در هر فرصتی با هر پا یکی را می انداخت. از اسب فرود آمده بود با هر پا یکی را می زد. درمحاصره کامل بود. اسب او اٌفتان و نالان بود زخمی و عقب می ماند o*o*o*o*o*o*o*o (نوفل) عباس با خشونتی وصف ناپذیر و خواندن قرآن در نهایت عشق می جنگید. هر ضربتی را دفع و با پا! کسی را بر زمین می انداخت، اما معاند خسته نمی شد . نیرو داشت تا سی هزار تن جسوری رو در روی عباس بماند. نوفل بود فریاد زد منم نوفل همه عقب کشیدند. دستها را بالا برد که نزنید! نکوبید! نجنگید عباس با نگاهی پر هیبت به او گفت می بینم مرد شدی!؟ نوفل گفت می خواهم افتخار قتل تو را داشته باشم عباس گفت این افتخار نصیب یک نفر نخواهد شد که ناگاه تیری از کمان حرمله بر چشم عباس آمد. عباس نیشخندی زد و گفت دیدی نوفل! حرمله سهمی را می خواهد نوفل غرشی کشید و با عمودی بر فرق عباس کوبید. اما عباس از جا تکانی نخورد و عکس العمل در هیکل او پدیدار نشد. نوفل عصبی شد و ضربت دیگری زد عباس گفت نوفل جان تو در دست خدای من است و من قادرم تا تو و همه دودمانت را درجا به دست دود بسپارم عباس هجوم کرد. نوفل عقب آمد همه در نظاره این نبردند تیری بر سینه عباس نشست. کسی از عقب شمشیری بر کتف عباس زد. این همه برای این بود که رفقای نوفل به نفع نوفل عباس را تضعیف کنند عباس نشست و تیر را با دو زانو از چشم کشید. برخاست. دلاورانه و شجاع! نوفل ترسید و عقب رفت. اما نه به طور کل. عقب عقب می رفت و عباس گامهای مردانه برمی داشت کل لشگر حالا به تبعیت از گامهای عباس جابجا می شوند نوفل درمانده بود، بماند یا برود؟ برود این موقعیت و شهرت و عزت پیش خلیفه و عبیدالله را چه کند. بماند جانش در خطر نگاه عباس است، اگر چه با چشمهای مجروح کسی از پشت شمشیری بر کتف عباس زد. یکی از پشت تیری زد تا قلب او را نشانه رود زره عباس مقاوم می نمود گامهای استوار عباس بود و ترس و شب. ماه بود و نوری کم. ترس بود و بیابان و حسین بود و انتظار حسین بر اسب نشست. عباس نیامده بود اما از صف آرایی یزیدیان چیزی دیده نمی شد حسین می دید و می دانست که عباس کجاست و بر سر او چه آمده است اهل حرم؛ آنها که علم لدنی داشتند ، می دیدند و آنها که نداشتند، دو دسته بودند. "عمو می آید. عباس دلاور است و می جنگد. " دسته دیگر، نه! او شهید می شود. دشمن فراوان است حسین نوید شهادت داده است o*o*o*o*o*o*o*o « و زینب!» زینب نگران است. اما آشنا، عاشق، توانا و صبور. مردی است در لباس زن. فرشته ای است در لباس انسان. حکیمی است در لباس مادر. سرداری است در لباس خواهر. سکینه عالمه است. رقیه نگران و منتظر. همه حیرت زده و در فکر. عده ای در ذکر و عده ای در نمازند. همه مشعوف خدا و نور. همه در آرامش روان و" آشفته ذهن" و یکی می آید زینب است. حسین را می طلبد. حسین! برادرت را دریاب! آنجا در شریعه او رامحاصره کرده اند و حسین فریاد یا برادر یا امام را می شنود. بر اسبی می نشیند، دستورات لازم را به لشگر می دهد. یک تنه می تازد. ده نفری امام را مقداری بدرقه می کنند. امام لشگر را می شکافد. می درد. می کشد و به پیش می رود. هر کسی مثل رمه از پیش حسین می گریزد. نوفل ضربه سوم رامی زند. عباس بی رمق شده است. کتف عباس مجروح است. خون اگر چه کم؛ اما نشان از بریدگی عمیقی دارد. بدن عباس زیر زره له شده است. استخوان، داخل زره می شکند شمشیری بر بغل گردن او می نشیند و عباس می نشیند حسین می رسد. همه در فرارند و حسین برادر را می یابد بر گردن او دستی می گذارد. او را در دامان مهر خود می نشاند. تیری از بغل گوش حسین می گذرد. نیزه حسین بر زمین، او در کنار نیزه می نشیند. سر عباس را در سینه گرفته با دست مبارک چشم عباس را لمس و آرامش می دهد. عباس می گوید: برادر توئی؟! و حسین می گرید و می گوید: آری منم! دلاور من. آری عزیز مادر! آری منم. و عباس بی هوش در دامان او می افتد. حسین دستش را بر پیشانی عباس می نهد. سر را به آسمان بلند کرده و می گوید: خدایا او توانست. مرا باز مدار عباس به هوش می آید در حال خواندن قرآن است. نیزه ای به سمت آن دو می آید . امام نیزه از زمین گرفته آن نیزه را می زند. نیزه بر زمین می کوبد. مایل است عباس را حرکت دهد. عباس می افتد. جانی باقی نیست. لبها کمی حرکت می کند. صدایی شنیده نمی شود . بدن بی دست است. بدن کوبیده است. حسین نمی تواند بدن له شده و کوبیده شده را جابجا کند! احساس ترحم هم به او این اجازه را نمی دهد. تا حتی به جسم بی جانش آزاری برساند کم کم دشمن بر گرد حسین جمع شده و قصد حمله دارد. فریاد حمله دشمن حسین را از توجه به عباس باز می دارد برای جلوگیری از لگدکوب شدن عباس به مقابله برخاسته، بر اسب نشسته، به دور از عباس می تازد. می جنگد و می جنگد و قبل از آنکه فکری برای حمل عباس کند، دشمن را در هم دریده و به خیمه آمده است خسته، غمگین اما ... شاد! به پیشواز او می آیند. می فرماید موفق شد عباس پیروز این میدان شد. او در لقاء الهی آمد." خدایا حسینت را دریاب" همه می فهمند. همه گریه می کنند. اما استوار. خبر به خیمه می رسد. صدای شیون اما مرده و خفته در گلو! آنجا جاری است اینست حماسه پسری از علی، از عباس، از عشاق، از رهروان خدامداری چه خوب است که مداحان و سخنوران دینی این عباس را معرفی کنند عباس خدامدار را و بگویند که عباس گدا و غلام نمی خواهد؛ دانشمند و جوانمرد و خیریت خواه می خواهد o*o*o*o*o*o*o*o زحمت کشیده برای مشارکت در پاکی و جوانمردیهای حضرت ابالفضل به اشتراک بگذاریم o*o*o*o*o*o*o*o منبع: هیئت قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس(ع) مراسم تعزیه خوانی اباعبدالله و یاران با وفایش
برا نسل امروزی تا اسم تلفن بیاد فورا گوشی های هوشمند و سیم کارت تو ذهنشون تداعی میشه حق هم دارن چون تا چشم باز کردن اینها رو دیدن اما برا دهه ی شصتی ها مساله یه نموره فرق میکنه ^^^^^*^^^^^ تو دهه ی شصت تلفن یه وسیله ی ارتباطی بود که معمولا توی یک اتاقک فلزی کنار خیابون تعبیه شده بود هزینه مکالمه هم یک سکه ی دو ریالی یا دوزاری بود که باید پیدا میکردی و معمولا اولین مغازه ای که نزدیک کیوسک تلفن بود دوزاری هم داشت که مثلا سه تاش رو میفروخت ده تومن ده تومن هم اون موقع خیلی پول بود همین قدر بدونید که نون لواش دونه ای یک تومن بود و با ده تومن میشد ده تا نون خرید..یا یه ساندویچ و نوشابه خورد..یا دوتا سیخ کباب کوبیده با نوشابه خرید ^^^^^*^^^^^ طرز استفاده از تلفن عمومی هم حکایتی داشت اول که مث الباقی ملزومات اون دوره باید تو صف بموندی تا توبتت بشه بعد گوشی رو بر میداشتی و دوزاری رو مینداختی داخل تلفن صدای بوق ازاد که میومد میتونستی شماره بگیری حالا اگه ملت همیشه در صف هی با ضربه زدن به کیوسک بهت هشدار نمیدادن که سریعتر مکالمه رو تموم کنی میتونستی با طرفی که بهش زنگ زدی تا هرچی خسته ت میشد حرف بزنی ^^^^^*^^^^^ یه مدل تلفن عمومی هم بود که به تلفن راه دور شهرت داشت داستانش اینجوری بود که وقتی گوشی رو بر میداشتی باید بجا دوزاری سکه های بالاتر مث یک تومنی و دو تومنی و پنج تومنی رو از جایگاههای مخصوصش رو تلفن داخل میریختی تا بتونی با شهر های دیگه مکالمه کنی فقط همیشه باید یه دو کیلو سکه با خودت حمل میکردی یه مکافاتی هم که همیشه بود..قورت دادن سکه توسط تلفن بود که پیش میومد و سکه رو تلفنه میخورد و مکالمه هم رِتِته ^^^^^*^^^^^ داخل کیوسک تلفن هم یه حکایتی برا خودش داشت دور تا دورش ملت شماره نوشته بودن و هروقت میخواستن زنگ بزنن شماره ی خودشونو یجا یادداشت کرده بودن تا نخوان دنبالش بگردن یه کاربری دیگه ی کیوسکها داشتن نقش مستراح بود مثلا اگه یه کیوسک یه جای پرت نصب شده بود بلاشک حکم مستراب عمومی رو داشت ممکن بود شبا این کارتون خوابها داخلشون اطراق کنن یا حتی ممکن بود این معتادای بی در و پیکر داخلش بشینن و به عملشون برسن ^^^^^*^^^^^ ^^^^^*^^^^^ همینطور که دنیا رو به پیشرفت بود تلفن عمومی ها هم پیشرفته شدن و اون اتاقکشون تبدیل شد به یه سایبان و یه تلفن که با کارت اعتباری کار میکرد یعنی از مخابرات یه کارت تلفن میخریدی و بجا دوزاری ازش استفاده میکردی این کارتها اوایل یه مشکلی داشتن که توسط دانشجوهای همیشه زرنگ کشف شد. داستان به این شکل بود که یکی از پایه های اون قسمت آی سی کارت رو معدوم میکردن چون دیگه از اعتبار کارت کسر نمیشد..پس میشد مهمون مخابرات شد و ساعتها و بلکم روزا با تلفن صحبت کرد البته بعدها این روش شناسایی شد و این حربه هم بی اثر شد یکی از مکافاتهای کارت هم خالی شدن یهویی اعتبار کارت بود که مث قورت دادن دوزاری..سر طرف رو بی کلاه میگذاشت ^^^^^*^^^^^ تلفن شخصی هم خیلی کم پیش میومد که توی دهه ی شصت تو خونه ی کسی باشه...مگه که اون طرف از مابهترون بود ممکن بود توی یک محله..از هر پنجاه تا خونه..یکیش تلفن داشته باشه ^^^^^*^^^^^ *** ^^^^^*^^^^^ یکی از سرگرمی های نسل دهه ی شصت مزاحمت تلفنی بود. بدین صورت که ده تا دوزاری برمیداشتیم و سر ظهر که همه جا خلوت بود هل میخوردیم تو یه کیوسک یه شماره میگرفتیم. اوج مردم ازاری ما هم فوت کردن بود حالا خیلی میخواستیم صهیونیستی عمل کنیم..زنگ میزدیم اتشنشانی و گزارش اتیش سوزی میدادیم..اونم نزدیک محله ی خودمون تا از نزدیک و آنلاین شاهد شاهکار خودمون باشیم هرچند تا نود درصد مامورای اتشنشانی حتی به اون ادرس پا نمیگذاشتن شاید بخاطر لحن بچگانه ی ما بود شایدم حرفه ای بودن و بس ملت اونا رو سر کار گذاشته بودن دست ما رو میخوندن و ترتیب اثر نمیدادن ^^^^^*^^^^^ ته تلفنی هم که این اواخر اختراع شده بود تلفن سکه ای بود که یه دستگاه قلک دار زیر گوشی گذاشته میشد یه سکه که معمولا ده تومنی یا بیست و پنج تومنی بود رو داخلش میگذاشتیم و و سکه رو با یه اهرم به زیر یه بوبین هدایت میکردیم بوق برقرار میشد ..شماره میگرفتیم و بمحض اینکه اونطرف خط گوشی رو بر میداشت..مکالمه برقرار و سکه داخل قلک تلفن می افتاد و یه تایم سه دقیقه ای مشد صحبت کرد و بعد اون زمان..مکالمه اتوماتیک قطع میشد ^^^^^*^^^^^ دهه شصتیا ◄
سلام بچه هاااااااا 👋🏻👋🏻👋🏻 خوبین؟خوشین؟سلامتین؟ امیدوارم که همیشه خوب و خوش و سلامت و پر انرژی باشین 😍🌷😀 اومدم براتون یکم درباره ی بیماری افسردگی توضیح بدم بیماری که امروزه خیلی از آدمای اطراف ما رو تحت تاثیر خودش قرار داره حتی ممکنه خطر ابتلا به این بیماری روانی خود شمارم تحدید کنه دلم نمیخوادست توی یه برنامه ی شاد که توش پر از شادی و خندس از افسردگی و انواع اون حرف بزنم اما بنظرم بهتره که یکم اطلاعات شما عزیزان رو درباره ی این بیماری روحی و روانی افزایش بدم فقط یه چیزی ممکنه موقع ذکر کردن علائم این بیماری شما هم دچار تعداد اندکی از این علائم باشین اما اصلا جای نگرانی نیست چون این علائم ممکنه برای هر کسی وجود داشته باشه،شاید اصلا بشه گفت بخاطر فشار زندگی ممکنه تعدادی از این علائم در شماهم وجود داشته باشه که مطمئن باشید به زودی برطرف میشه و بعد از طی یه مدت کوتاه دیگه از اون علائم خبری نباشه🙂💕 درضمن من این پستو با استفاده از دانسته های خودم نوشتم که این دانسته هارو از روی تحقیق زیاد از منابع معتبر به این اطلاعات دست پیدا کردم :) @~@~@~@~@~@ خب اول درباره ی معمولی ترین نوع افسردگی براتون میگم که خیلی خیلیم رایجه "افسردگی" علائم افسردگی ممکنه یا بصورت شدید در فرد پدیدار بشه و یا بصورت ذره ذره و آروم آروم فردی که افسردست همیشه گوشه گیره و منزوی آروم آروم تعداد گریه هاش در طول یک ماه افزایش میابه بعد در طول یک هفته و بعد در طول یک روز مثلا ممکنه رها(برای مثال)در طول یک ماه تعداد بارهایی که در طول یک ماه گریه میکنه از قبل افزایش پیدا کرده باشه مثلا اون به تازگیا ماهی بیش از ۱۲ بار گریه های شدید میکنه به مرور زمان این ۱۲ بار در ماه به بیش از ۱۲ بار در هفته تبدیل میشه و باز هم به مرور زمان " ممکنه " به بیش از ۱۰ بار در روز تبدیل بشه حالا ممکنه یا گریه های کوتاه مدت داشته باشه یا بلند مدت مثلا رها امروز ۸ بار گریه کرده که ۶ بارش هر بار ۲ الی ۳ دقیقه بیشتر طول نکشیده البته این ارقامی که ذکر کردم فقط برای مثال بود اگه افسردگی در یک فرد بسیار پیشرفت کرده باشه ممکنه باعث بشه که اون فرد دیگه اصلا نتونه گریه کنه یعنی با این که خیلی تمایل به گریه کردن داره اما نمیتونه گریه کنه و ممکنه ماهی یکبار اون هم به زور چند دقیقه گریه کنه که این یعنی افسردگیش پیشرفت زیادی کرده برخی از علائم افسردگی از دست دادن علاقه خستگی زیاد طوری که انجام دادن هر کاری برای فرد خیلی سخت باشه کندی روانی و حرکتی (مثلا یک فردی خط بالا رو مجبوره چندین بار بخونه تا بفهمه اون جمله چی میگه با این که مفهوم جمله واضحه) افزایش عصبانیت و بدخلقی خود انتقادی نا امیدی تغییرات فاحش وزن پر خوری یا کم خوری تغییر عادت خواب دردهای بی دلیل دردهای هیجانی که عبارت اند از غمگینی طولانی گریه غیرقابل کنترل و غیرقابل توضیح احساس گناه احساس پوچی از دست دادن اعتماد به نفس احساس ناامیدی احساس بی پناهی افت تحصیلی همچنین افکار خودکشی در این افراد برای دقیقه ای اونهارو رها نمیکنه قرص خوراکی Floxitin از ساده ترین داروهای ضد افسردگی میباشد اما شایان ذکر است که تمامی قرصهایی که برای درمان انواع بیماری های روحی روانی مورد مصرف واقع میشن فقط با نسخه ی پزشک مرتبط قابل خریداری خز داروخانه ها میباشن oOoOoOoOoOoO درباره ی ساده ترین مدل بیماری های جدی روحی روانی که افسردگی هست براتون توضیح دادم حالا اگه عمری باشه من نوع دیگه ای از افسردگی رو هم که افسردگی خندان نامیده میشه براتون میگم فکر کنم بازم انواع دیگه ای از افسردگی رو داریم که من خیلی درباره ی اونا نمیدونم البته افسردگی زیرشاخه های زیادی داره که خیلی دیگه از بیماری های روانی زیرشاخه ی همین بیماری افسردگی هستن ..*~~~~~~~*.. یکسری بیماری های روانی شایعی هم هستش که فرد در این نوع بیماری ها دست به خودزنی میزنه که من دوست ندارم خیلی اعصاب و روانتونو درگیر چنین بیماری کنم اما اگه دوست داشتین بیشتر درباره ی بیماری های روحی اطلاعات کسب کنین بهم بگین تا من تاجایی که اطلاع دارم بهتون دربارشون اطلاع رسانی کنم یا مثلا ما یه نوع بیماری روانی دیگه به نام اختلال دو قطبی داریم که اینم بیماری خیلی بدیه در این بیماری فرد ثبات روحی و روانی درستی نداره یعنی فرد بیمار یا خیلی خوشحاله،یا خیلی افسرده که ممکنه در این بین حالتهای عادی ای هم داشته باشه این افراد وقتی شاد هستن به درجه ی شیدایی خیلی زیادی میرسن که همش درحال خندیدن و پرحرفی و پر تحرک و پر انرژی هستن و حتی برای چند دقیقه افکار خودکشی کاملا از ذهنشون خارج میشه،این افراد در این مواقع همش به دنبال راهی برای تخلیه ی انرژی خود هستن و خیلی پر جنب و جوش میشن معمولا بعد از حالت شیدایی به حالت عادی میرسن اما این عادی بودنشون خیلی طول نمیکشه که ممکنه این بار به شدت حالشون خراب شه و افسرده بشن وقتی خیلی افسرده و دپ میشن تمایل شدیدی به خودکشی کردن پیدا میکنن و با گریه کردن نمیتونن تخلیه بشن این افراد برای تخلیه شدن معمولا از راه های گوناگون خودزنی استفاده میکنن که این هم همون یک نوع بیماری دیگس که کمی پیش دربارش گفتم o*o*o*o*o*o*o*o درکل امیدوارم هیچ کس به این بیماری های دردناک و واقعا سخت روحی و روانی مبتلا نشه و خداوند بزرگ و رحیم زودتر تمامی بیماران رو شفاع بده 🙏😔 الهی آمین یا رب العالمین ببخشید اگه با حرفام ذهنتونو مشغول کردم لطفا نظرای ارزشمندتونو زیر همین پست اعلام کنین تا اگه موافق بودی من توضیحات بیشتریو تقدیمتون کنم خیلی ممنون که تا آخرش خوندین :)
^^^^^*^^^^^ یک مهندس روسی تعدادی کارگر ایرانی را برای کار استخدام کرده بود کارگران بنا به وظیفه شرعی وقت اذان که میشد برای خواندن نماز دست از کار میکشیدند یک روز مهندس به آنان اخطار کرد که اگر هنگام کار نماز بخوانند آخر ماه از حقوقشان کسر میشود کسانی که ایمان ضعیف و سست داشتند از ترس کم شدن حقوقشان، نماز را به آخر وقت میگذاردند امّا عدّه ای بدون ترس از کم شدن حقوقشان، همچنان در اوّل وقت، نماز ظهر و عصرشان را میخواندند آخر ماه، مهندس به کارگرانی که همچنان نمازشان را اوّل وقت خوانده بودند، بیشتر از حقوق عادّی ماهیانه پرداخت کرد کسانی که نماز خود را به بعد از کار گذاشته بودند به مهندس اعتراض کردند که چرا حقوق آن کارگرها را بر خلاف انتظارشان زیاد داده است مهندس میگوید اهميّت دادن این کارگرها به نماز و صرفنظر کردن از کسر حقوق، نشانگر آن است که ایمانشان بیشتر از شماست و این قبیل آدمها هرگز در کار خیانت نمیکنند همچنانکه به نماز خود خیانت نکردند ****►◄►◄****
هرگز نان را بیشتر از 3 روز در یخچال نگه ندارید مصرف نان مانده ابتلا به بیماری های عفونی را در افراد افزایش میدهد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ نان برشته نخورید قسمت های قهوه ای و تیره " نان برشته " سمی بنام آکریلامید دارد که خوردن آن در دراز مدت باعث سرطان،تاثیر روی DNA، اختلالات باروری، قرمزی پوست،سقط، ناباروری و... میشود ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ فواید خوردن آب در روز 👈 از بین بردن کرم خوردگی دندان 👈 دفع نمک اضافی 👈 کاهش خطر سکته 👈 کاهش ابتلا به سرطان 👈 سم زدایی 👈 پیشگیری از ورم مفاصل 👈 از بین بردن رادیکالهای آزاد داخل بدن ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ در سال 1937 بازی چلسی و چارلتون به علت مه غلیظ در دقیقه 60 متوقف شد اما دروازه بان چارلتون سم بارترام به مدت 20 دقیقه در دروازه ایستاد تا وقتی غلظت مه کم شد تازه فهميد بازى متوقف شده است😐 ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ بدانید آب غوره برای درمان چاقی مفرط مفید است دررفع زردی موثر است درمان کننده پادرد و کمردرد می باشد ، روده ها را ضد عفونی میکند و تقویت کننده کبد است 👌 ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ بر اساس تحقیقات اعتیاد به اینترنت به مرور مغز انسان را کاهش می دهد و باعث خنگی و ناتوانی جسمی و ذهنی میشود ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ در ژاپن چوب آبنباتی ساختهاند که در صورتی که در طبیعت رها شود،تبدیل به گیاه خواهد شد یعنی تا چندوقت دیگه از آب دهن آدم هم فضای سبز درست میکنن این ژاپنیا :) ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ با موسیقی میتوان به جنگ سرطان رفت شاید باورتان نشود ولی موسیقی میتواند مانند یک دارو برای بیماران سرطانی عمل کند 👌 ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ اگر یک ناشناس با شما تماس گرفت و پرسید " آیا صدای من را می شنوید ؟ " تماس را قطع کنید چون با ضبط صدای « بله » گفتن شما می توانند به نامتان برخی معاملات مالی را انجام دهد 😐 ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ هویج و گوجه پخته شده در غذاهارا حتما بخورید "بتاکاروتن" هویج پخته و "لیکوپن" گوجه پخته 2برابرخام آنهاست وبرای همین گوجه وهویج پخته سرطان وتومور را ازبین میبرد 👌 ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ برای باز و یا شل کردن پیچ و مهره های زنگ زده آنها را درون یک ظرف نوشابه قرار دهید و یا پارچه ی آغشته شده به نوشابه را روی آنها قرار دهید. ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ 🔆خرطوم فیل حدود دو متر رشد میکند و وزنی حدود ۱۴۰کیلوگرم دارد.😅 ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ انسان باید در طول زندگی هر روز کمی موسیقی گوش دهد، کمی شعر بخواند و روزی یک تصویر زیبا ببیند تا علایق دنیوی نتواند حس زیبا شناسی را که خداوند در روح او قرار داده است را نابود کند #گوته ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ 💯جالبه بدونید که شترمرغ میتواند تا ۷۵ سالگی زندگی کند اما برای استفاده از گوشت مرغوبش، قبل از ۲ سالگی کشته میشود.🔆 ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ 💯جالبه بدونید انسان ها وقتی خوش حال هستند از آهنگ لذت می برند ولی وقتی ناراحت هستند متن آهنگ را درک می کنند😊 ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ 🔰جالبه بدونید که اردک نیز مانند انسان بر اساس محل زندگی خود لهجه های متفاوتی دارد.😂 ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ اولين كسى كه به خاطر سرعت غير مجاز جريمه شد، با سرعت 12 كيلومتر در ساعت يعنى 4 برابر سرعت قانونى كه 3 كيلومتر در ساعت بود حركت ميكرد. يك پليس دوچرخه سوار او را تعقيب، توقيف و جريمه كرد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ طبق مطالعات علمی مردانی که رشد ریش و سیبیل در آنها زیاد است شانس کچل شدن در طول زندگیشان بیشتر از باقی مردان است ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ اگر مایل باشید به مدت ۸۷ روز برای تحقیقات تاثیر جاذبه ی صفر بر بدن انسان در تخت خواب باشید ناسا ۱۵۰۰۰ دلار به شما پرداخت میکند😐 ارزش داره واقعا!؟ ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ تحقیقات نشان داده که مصرف ماست به همراه گوشتِ قرمز و سفید ایجاد « کبد چرب » میکند و همچنین خوردن ماست به همراه ماهی ایجاد پیسی میکند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ مطالعات نشان میدهد که فرزند دوم معمولا دردسر ساز تر از فرزندان دیگر است😁 ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ اثر سیب در بیـدار نـگـهـداشتن افـراد در شـب بـیشـتر از قـهــوه و کافئین است ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ 🔰با دویدن می توان مسافر زمان بود و کسری از ثانیه از دیگران بیشتر عمر کرد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ ⚠️ ماندگاری شیر پاستوریزه با وایتکس ✍️ جدیدا گاوداری ها برای افزایش ماندگاری شیرشان به آن وایتکس اضافه میکنند 👈 وایتکس یک ضدعفونی کننده قوی است که مانع فاسد شدن شیر میشود و سرطان زاست ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ 🔆 به مغز افراد باهوش نسبت به سایرین خون بیشتری میرسد! چراکه هوشمندی با میزان اکسیژن و مواد مغذی رسیده به مغز مرتبط است ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ هفت شخصیت انیمیشن باب اسفنجی براساس 7 گناه اصلی انجیل طراحی شده اند : 🔹باب اسفنجی : هوس 🔹اختاپوس : خشم 🔹خرچنگ : طمع 🔹حلزون : شکم پرستی 🔹پلانگتون : حسادت 🔹پاتریک : تنبلی 🔹سنجاب : تکبر ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ پر حرفی نکنید✖️ مردا حوصله ی داستان سرایی ندارن. حرفی دارین، کوتاهش کنین کلی بگین و مثل وقتی با یه زن حرف میزنین، جزئیات رو نگین، مثل خودشون ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ بسیاری افراد، به علت فکر و خیال زیاد، نمی توانند راحت به خواب روند. پژوهش ها نشان داده است در صورتی که افکار خود را روی کاغذ بنویسید کمتر به ذهنتان هجوم می آورند و در نتیجه راحتتر می خوابید ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ **♥** دلاتون شاد و لباتون خندون *ghalb_sorati*
►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄ مَنَش آموختم آئینِ محبت لیکن او شُد استادِ دل آزاری و بیدادگری ►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄ شهريار
دلایلی که باعث می شود همیشه خسته باشید ◽️صبحانه کامل نمی خورید ◽️آب کافی مصرف نمی کنید ◽️آهن کافی مصرف نمی کنید ◽️بیش از اندازه کار میکنید ◽️تیروئید کم کار دارید ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا میدانید دلستر نه تنها باعث چاقی شکم بلکه باعث افزایش جوش صورت هم می شود؟ ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ در هفته یکبار املت میل کنید چون مغز را تقویت و از پوکی استخوان جلوگیری میکند. در ضمن ضخامت مو را نیز افزایش میدهد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ یک لیتر سرکه در زمستان سنگین تر از یک لیتر سرکه در تابستان است ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ دانشمندان معتقدند شکل صورت مردان چشم قهوه ای به شکلی است که آنها را خشنتر نشان میدهد ولی در مورد زنان چشم قهوه ای اینطور نیست ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ علت استفاده از گلاب در مراسم عزا ⭕️به خاطر اینکه گلاب غم زدا است. ترشح ئیدروفین و اندروفین را در مغز متعادل میکنه و احساس آرامش و آسودگی به آدم میده ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ گاو نر کوررنگ است و فقط به حرکت شنلی که گاوباز در جلوی او تکان می دهد حساس است. دیگر فرقی نمی کند شنل چه رنگی باشد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ اگر به طور مداوم ۸ سال، ۷ ماه و ۶ روز فریاد بزنید انرژی صوتی که مصرف کرده اید می تواند گرمای لازم برای یک فنجان قهوه را تولید کند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ عدد ۲۵۲۰ را می توان بر اعداد ۱ تا ۱۰ تقسیم کرد بدون آنکه خارج قسمت کسری داشته باشد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ موش ها شناگران بسیار عالی هستند. آنها می توانند 6 مایل در ساعت بدون وقفه به مدت 2 ساعت شنا کنند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ موریانه ها وقتی به موسیقی هوی متال گوش می دهند چوب را با سرعت دو برابر می خورند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ نصف فنجان انجیر کلسیم بیشتری نسبت به نصف فنجان شیر دارد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ در زبان انگلیسی هیچ کلمه ای با کلمه ی "month" هم قافیه نمیباشد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ باجایگزین کردن روغن کنجد به جای روغن نباتی، درعرض۳ماه می توانید چربی خود را از «۱۵۰۰» به «۵۰» برسانید ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ بالنگ تقویت کننده قلب و کبد است، مانع ایجادنفخ میشود ، ناراحتیهای مربوط به قاعدگی را درمان وبه هضم غذا کمک میکند این میوه خنک کننده و آرام بخش است و در بهبود گردش خون موثر است ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ تا کنون هیچکس نمیداند که چرا صدای اردک اکو نمیشود
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم