به یكی قبل اعدام ميگن حرفي داري ؟ ميگه نه ميكشنش بالا دست وپاميزنه كه حرف دارم میارنش پایین ميگن بگو: میگه جناب سروان خونه روبرویی ماهواره داره ازاينجامعلومه 😐😂😂 @~@~@~@~@~@ خیلی دلم میخواد لبامو بزارم رو لباش اما مامانم نمیذاره میگه زشته 😞 میگه نوشابه رو باید با نی بخوری 🤓 @~@~@~@~@~@ ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺘﯿﺪ ﻧﻮﺷﯿﺪﻥ ﺁﺏ ﭘﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﻭﻍ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺭﻭﺯ ﺑﺎﻋﺚ ﺳﻔﯿﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﻕ ﺷﺪﻥ ﭘﻮﺳﺖ ﻭ ﺩﺭﺷﺖ ﺷﺪﻥ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﯿﺸﻮﺩ ؟ ﮐﭙﯽ ﮐﻦ ﺑﺎﺑﺎ ﮐﯽ ﺑﻪ ﮐﯿﻪ ؟ ﺑﺬﺍﺭ ﻫﻤﻪ ﺍﺳﻬﺎﻝ ﺑﮕﻴﺮﻥ 😂😂😂😂 @~@~@~@~@~@ خندهدارترین دیالوگی که تا حالا بین بچه و بزرگترش برقرار شده اونه که طرف بچه رو برده دستشویی شلوارشو کشیده پایین همون لحظه یه سوسک دیده دوباره شلوار بچه رو کشیده بالا بچه برگشته با تعجب پرسیده: جیش ندارم؟ 😂😂😂 @~@~@~@~@~@ دختره 11 سالشه پست گذاشته سال ها با تــــــــــــــــــــــــو خاطره داشتم ولی افسوس که زمونه از هم جدامون کرد . . . فکر کنم منظورش با مای بیبی بوده 😂😂😂😂 . . . @~@~@~@~@~@ فحش دادن جَفَر در حال عصبانيت خاک تو سرت بشینه انگار از وحشى اومده بلبل درازى هم كه ميكنى زبون کلفت هر چى هم بزرگتر ميشه گنده تر ميشه صداتو برا من داد نزن تو نه تربيت دارى نه خانوادگى با من چرت نگو وقتی با من حرف میزنی دهنتو ببند 😏 خودت گیر عجب آدم خَری افتادی 😒😂 @~@~@~@~@~@ هیچوقت نفهمیدم چرا وقتی ناخودآگاه زبونتو گاز میگیری دردت میاد ولی وقتی از قصد اینکارو میکنی هیچ دردی نداره الانم نمیفهمم که چرا داری زبونتو گاز میگیری مگه هاری؟چخه 😂😂😂 @~@~@~@~@~@ پول چرک کفه دسته و زن مايع دستشويي همچين ميشوره ميبره که کف کنی 😂😂😂 @~@~@~@~@~@ دختره دید تو خیابون تصادف شده برای اینکه بره صحنه رو از نزدیک ببینه به آدمای دور و ورش گفت برین عقب من همسرشم بعد دید که اون یه خره دو نفر از خنده از دنیا رفتن خره بلند شد گفت من زنمو میخوام 😂😂 @~@~@~@~@~@ میمونه از مادرش میپرسه چرا ما اینقدر زشتیم؟ مادرش میگه قربون اون دماغ پهن وکله پشمالو ودهن گشادت برم خدا رو شکر کن شبیه اونی نیستی که الان داره پست رو می خونه منم قربانی شدم فحش ندین توروخدا 😂😂😂 @~@~@~@~@~@ زنگ زدم یه جا برای کار… بهم میگه ۱۵ روز کار ،۱۵ روز استراحت، ماهی ۶۰۰ تومن بهش گفتم نمیشه اون ۱۵ روز رو هم نیام ماهی ۳۰۰ تومن؟؟؟ هیچی دیگه یکم فحش های جدید ازش یاد گرفتم ☺️☺️😂😂 @~@~@~@~@~@ اون کیه که هم شیطونه ، هم جذابه هم خوش تیپه ، هم منه ؟ . . . . . . ای وای ببخشید هول شدم جوابو گفتم 😜 @~@~@~@~@~@ توﮐﺎﻓﯽ ﺷﺎﭖ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﯾﻪ دختره ﺍﻭﻣﺪ ﮔﻔﺖ ببخشید ﺷﻤﺎ ﺗﻨﻬﺎﯾﯿﺪ؟ یه پوزخند زدمو یه کام محکم از سیگار گرفتم با یه صدای خسته گُفتم :ﺧﯿﻠﯽ ﻭﻗﺘﻪ ﮔﻔﺖ ﭘﺲ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺭﻭ ﺑﺒﺮﻡ ﺍﻭﻧﻮﺭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﮐﻢ ﺩﺍﺭﯾﻢ نابود شدم… میفهمی؟ نابود 😐 😂😂 @~@~@~@~@~@ واکنش مامانم به عکسهایی که رو پروفایلم میذارم جوکر : روانی شدی ؟ تو زن باید بگیری سیگار : معتاد بدبخت بیا ببریمت ازت تست بگیریم ، از عاشقیه قلب : عاشق شدی ؟ بذار به بابات بگم یه فکری میکنیم برات از خودم که میذارم : از خودت عکس میذاری که خودتو نشون دخترا بدی هیچی نمیذارم : چیه چرا عکس نمیذاری ، از همون قدیم بی تفاوت و بی حس بودی باید زن بگیریم برات تا خوب بشی @~@~@~@~@~@ زوجی بر سر یک چاه آرزو رفتند مرد خم شد، آرزویی کرد و یک سکه به داخل چاه انداخت زن هم تصمیم گرفت آرزویی کند ولی زیادی خم شد و ناگهان به داخل چاه پرت شد مرد چند لحظه ای بهت زده شد بعد لبخندی زد و گفت این چاه واقعا کار می کنه 😳 😂😂 @~@~@~@~@~@ دختره به پسره ميگه: ميخواي جايي كه آمپول زدم رو ببيني؟ پسره ميگه: آره آره 😍 دختره ميگه: همين تزريقاتي روبرو 🤦♂ حالا پسره منحرف بود ، تو دیگه چرا؟ ازت انتظار نداشتم 😒😂 @~@~@~@~@~@ زنی حس کرد شوهرش میخواد زن دوم اختیار کند پس یک روز صبح چهار تخم مرغ آبپز کرد و آنها را به رنگهای مختلف رنگ آمیزی کرده و جلوی شوهرش گذاشت شوهره جویای مسئله شد زن بهش گفت بعد از اینکه تخم مرغها را خوردی متوجه میشی مرد هر چهار تخم مرغ رو خورد زن بهش گفت متوجه شدی که مزه همشون یکی هست؛ زنها هم همینطور فقط شکلشان متفاوت است مرد کمی فکر کرد و گفت ولی من یه کشفی کردم زن گفت چه کشفی؟ 😐 مرد گفت فهمیدم مرد با چهارتا تخم مرغ بهتر سیر میشود 🤦🏻♀️😂 @~@~@~@~@~@ ﺁﻫﺎﯼ ﭘﺴﺮﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﯿﻦ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺭﺍﺟﺒﻪ ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ نظر ﻧﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻣﺮﺩﻭﻧﺲ ﯾﺎﺩﺵ ﺑﺨﯿﺮ ﻗﺒﻠﻨﺎ ﺍﺑﺮﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻨﻢ ﯾﻪ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﯼ ﺯﻧﻮﻧﻪ ﺑﻮد ﺷﻤﺎ ﯾﺎﺩﺗﻮﻥ ﻧﻤﯿﺎﺩ ﺍﻟﺒﺘﻪ 😂😂😂 @~@~@~@~@~@ من حداقل 14 حقیقت رو راجع به شما میدونم یک. الان بیداری دو. گوشیت روشنه سه . یه انسان هستی چهار. داری پیام منو میخونی پنج. تو نمیتونی وقتی زبونت بیرونه بگی ژ هفت. الان داری امتحان میکنی هشت. الان خندت گرفت نه. اصلا ندیدی که عدد شیش رو جا انداختم u ده. الان برگشتی چک کنی ببینی جا انداختم یا نه یازده. الان باز خندیدی دوازده. نمیدونی که من یه عدد رو هم چندبار نوشتم سیزده . الان چک کردی ببینی کدومه چهارده. پیداش نکردی داری میخندی 😂😂 @~@~@~@~@~@ یه بار سر یه داستانی بابام زد زیر گوشم با بغض زل زدم بهش، گفتم بابا تو منو زدی (دستمو گذاشتم رو صورتم) اینجام درد نگرفت (دستمو گذاشتم رو قلبم) اینجام درد گرفت توقع داشتم اونم با بغض بغلم کنه ولی یه دونه دیگه زد وسط پام همه جام درد گرفت 🤯😫🤪 @~@~@~@~@~@ تا حالا به چرخه زندگی دقت کردینن 🌎🌍🌏 سوسک🕷 از موش میترسه 🐀 موش🐀 از گربه 🐈 گربه🐈 از سگ🐩 سگ 🐩از مرد🕵 مرد🕵 از زن 👸 زن👸 از سوسک 🕷😂😂 @~@~@~@~@~@ دقت کردید وقتی یه پیام اشتباه میفرستی و میخای تا ندیده سریع پاک کنی همونجا گوشیت هنگ میکنه بعد زنگ میخوره بعد از دستت میفته خاموش روشن میشه بعد کلا نت قطع میشه بعد فیلتر شکن وصل نمیشه و وقتی همه اینا ردیف میشه میری پاک کنی جواب داده خاک بر سرت واقعا که متاسفم برات 😜😝😤 آن لحظه هزاران باااار تقدیم تو باد 😂😂 . @~@~@~@~@~@ ولی امسال محرم کار مداح ها آسونه 🤕 هنوز نخونده ملت دارن واسه این همه گرونی و بدبختی گریه میکنن 😢😂 @~@~@~@~@~@ معلم یه نگاهی به من کرد و گفت : چرا درس نخوندی ؟ از خجالت سرمو انداختم پایین بعد چوبی رو که توی دستش بود داد به من و گفت : منو بزن گفتم : چی ؟ گفت : بزن ، حتما من درست درس ندادم که شما خوب یاد نگرفتی منم دیدم حرفش منطقیه به همین برکت اینقدر زدمش اینقدر زدمش ، که اگه ناظم نیومده بود کشته بودمش 😂😂 من روی نوع آموزش خیلی حساسم 😂 @~@~@~@~@~@ ✋ مرد در خانه❗️ همانند نمک است اگر رفت زندگی بی مزست و اگر آمد فشارخون را بالا میبرد 💔😔😂 ✋ولی زن در خانه❗️ همانند شکر است اگر رفت زندگی تلخ تلخ میشود و اگر آمد شیرینی زندگی را چند برابر میکند 👍☺️ هر خانمی کپی نکنه پوست پیازه 😂😂 @~@~@~@~@~@ مرد را باید بوسید حتی وقتی اعصاب نداره حتی وقتی ریشش بلنده حتی وقتی داد میزنه حتی وقتی بی تفاوت شده حتی وقتی سرش همش تو گوشیشه حتى وقتى شبها دیر میاد خونه این مرد را باید بوسید و گذاشت كنار والا قحطی که نیومده 😍😁😂 @~@~@~@~@~@ یه زنی میگفت فهمیدم شوهرم با یه دختری تو فیس بوک پی ام بازی میکردن، دختره اسم خودشو گذاشته (پروانه طلایی) پی ام هاشونو چک کردم دیدم به همدیگه حرفهای قشنگ و عاشقانه میزنن و قرار ازدواج گذاشتن شوهرم تو فیسبوک اسم خودشو گذاشته (پسر دنیا دیده) یه فکری تو سرم زد که ازش انتقام بگیرم، رفتم تو فیس بوک برای خودم یه پروفایل درست کردم و اسم خودمو گذاشتم (ابو القعقاع) تو پروفایلم کلی متن و فیلم های ترسناک درباره قتل و آتش زدن آدمها و گردن زدن گذاشتم و بعد یه متن برای شوهرم فرستادم نوشتم این دختر که اسمش پروانه طلایی هست، زن منه و من از دار و دسته داعش هستم و از تو همه چی میدونم، اسمش و اسم مادرش و اسم همه خواهر برادراش و کجا ساکنه کجا کار میکنه رو بهش گفتم و بهش گفتم به خدا قسم اگر تو رو دوباره تو فیس بوک ببینم گردنتو در جا میزنم خلاصه روز بعد دیدم صورتش سرخ و زرد شده و از خونه اصلا بیرون نمیرفت، فیس بوک، واتساپ، اینستاگرام و بقیه برنامه های چت رو حذف کرد و یه گوشی ساده خرید هر چند لحظه میره و میاد تو هال خونمون و میگه اذان عصر کی میگن خدا شاهده هدایتش کردم 😆 میگن شیطان دو ترم برای تمرین پیشش ثبت نام کرده 😂 @~@~@~@~@~@ زن و شوهری از زندگی خسته شدند و تصمیم گرفتند با هم خودکشی کنند با هم با بالای برج بلندی رفتند و مرد گفت تا ۳ میشماریم و با هم میپریم تا ۳ شمردند و زن پرید ولی مرد نپرید مرد با لبخند سقوط زن را نگاه میکرد که ناگهان چتر نجات زن باز شد و در حالی که با آرامش در حال فرود بود میگفت بیشرف دروغگو مگر پات به خونه نرسه میدونم چیکارت کنم اینو گفتم بگم مرد هر چی مارمولک باشه به پای زن نمیرسه 😀😀😀 😂😂😂 @~@~@~@~@~@ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻧﭙﺬﯾﺮﻓﺖ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺑﺪﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﻣﻌﻤﻮﻻ ﭼﯿﺰ ﻫﺎﯼ ﮔﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ😊 ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﺯ ﭘﺲ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮ ﺑﯿﺎﯾﻨﺪ !😎 ﻓﻌﻼ ﺧﻮﺩﺗﻮﻥ ﺭﻭ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﮔﻮﻝ ﺑﺰﻧﯿﺪ ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺑﻌﺪﺍ ﭼﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ😐😂 . @~@~@~@~@~@ 🔴راه کارهای بعضی روانشناس ها و مشاورها برای نگرانی 😐 یک-نگران نباشید دو-نگرانی را از خودتون دور کنید😐 سه-وقتی نگران شدید سعی کنید، نگران نباشید☹️ چهار- نفس عمیق بکشید و هیچ نگران نباشید😟 پنج-برای چیز بیخودی نگرانید 😊 شیش- نگران چیز به این بی اهمیتی نباشید ☹️ هفت- اینکه نگرانی نداره 🙁 هشت- نگرانی شما مشکلی را حل میکنه؟؟ پس نگران نباشید😑 نه- حرفتونو درک میکنم، ولی جای نگرانی نداره 😐 🔻لطفا اگر کسی نگرانه این مطلب را براش بفرستید ثوابه دعاتون میکنه. امروز اینکارو میکنید. محبتتون فردا بی جواب نمی مونه اونم وقتی شما نگران بشید براتون میفرسته من خودمم نگران بودم ولی با خوندن این راهکارها از نگرانی در اومدم 😅😅😅😁🤗 @~@~@~@~@~@ رفتم مصاحبه یارو پرسید موضوع آخرین کتابی که خوندی چی بوده ؟ گفتم درباره یه پسری بود که بخاطر کسب علم و دانش حتی روزای تعطیلم میرفت مدرسه گفت چه جالب اسمش چیه ؟ گفتم حسنی به مکتب نمیرفت وقتی میرفت جمعه میرفت فک کنم چون نخونده بودش زنگ زد حراست بیان بندازنم بیرون😂 @~@~@~@~@~@ ﯾﻪ همکلاسی داشتیم اﺳﻤﺶ ﺑﺎﻗﺮ ﺑﺎﻗﺮی ﺑﻮد استاد همیشه اول ﻓﺎمیلو می گفت ﺑﻌﺪ اسمو وﻗﺘﯽ اوﻟﯿﻦ بار ﺻﺪاش ﮐﺮد ﮔﻔﺖ ﺑﺎﻗﺮی ﺑﺎﻗﺮ ﺑﯿﺎد با ﺣﺮﮐﺖ زﯾﮕﺰاﮐﯽ رفت ﭘﺎی ﺗﺨﺘﻪ استاد گفت:چته؟ ﭘﺴر :ﺧﻮدﺗﻮن ﮔﻔﺘﯿﻦ ﺑﺎﻗﺮی ﺑﺎ.. ﻗﺮ ﺑﯿﺎد ﻫﯿﭽﯽ دﯾﮕﻪ! ﮐﻞ ﮐﻼس ﻣﻨﻔﺠﺮ ﺷﺪ 😂😂😐 @~@~@~@~@~@ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺟﺎﯼ ﺳﻮﺧﺘﮕﯽ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺭﻭﯼ ﺯﺍﻧﻮﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﯾﻦ ﺟﺎﯼ ﭼﯿﻪ؟ ﮔﻔﺖ : ﺣﺪﻭﺩﺍ ۵-۶ ﺳﺎﻟﺖ ﺑﻮﺩ ﺷﻠﻮﺍﺭﮎ ﭘﺎﺕ ﺑﻮﺩ ﭼﻬﺎﺭﺷﻨﺒﻪ ﺳﻮﺭﯼ ﻫﻢ ﺑﻮﺩ،ﺑﺎ ﭘﺴﺮﻋﻤﻮﻫﺎﺕ ﺭﻓﺘﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺁﺗﯿﺶ ﭘﺮﯾﺪﯼ ﮔﻔﺘﻢ : ﺁﻫﺎﻥ … ﭘﺲ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻧﺴﻮﺧﺘﯽ،ﺍﻭﻣﺪﯼ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎ ﻗﺎﺷﻖ ﺳﻮﺯﻭﻧﺪﻣﺖ 😐 ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﯽ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺟﺎﯾﯽ ﻧﺮﯼ ﻣﺎﺩﺭ من ﻣﺎﺩﺭ ﻣﻦ ﺗﻮ ﯾﺎﺭﯼ ﻭ ﯾﺎﻭﺭ ﻣﻦ 😂😂 @~@~@~@~@~@ زن ایتالیایی میاد ایران سوار تاکسی میشه عطرش خیلی خوشبو بوده راننده ازش میپرسه ببخشید خانوم این چه عطریه ؟؟ زنه میگه نیناریچی از رم😊 بعد از چن دقیقه راننده میگوزه 💨😣 زنه میگه: این چه بویــیه 😷؟؟ راننده میگه لوبیا چیتی از قم 😂😂😂 @~@~@~@~@~@ اولین بار که به مامور رشوه دادم چون ناشی بودم انقدر زیاد بهش دادم که موقع رفتن ماموره باهام روبوسی کرد 😑😂😂 @~@~@~@~@~@ من نميدونم چرا هميشه كار خودم دم خود پرداز ٣٠ ثانيه طول ميكشه اما كار نفر جلوييم ٣٠ ساعت 😑😐 @~@~@~@~@~@ با بابام بحثم شد یهو گفت یادته شیش سالت بود زمستون ساعت چهار صبح با بشکه تو صف نفت بودیم بهت گفتم از کنار بشکه ی خودمون تکون نخور من برم برات خوراکی بخرم رفتم ساعت ده برگشتم هیچی هم نخریده بودم؟ گفتم آره چطور؟ گفت اومدم خونه خوابیدم خوب کاری کردم 😐😳😐😂 @~@~@~@~@~@ تو زندگیت هیچ وقت حسرت سه چیزو نخور بک .. زیبایی دو .. تیپ سه .. جذابیت ما که داریم به کجا رسیدیم بخدااااا هیچی توش نیس!!! باور کن جز این که روزی چند تا کشته میدیم و آهشون پشتمونه قوربون دستتون یکی اسپند دود کنه . . . @~@~@~@~@~@ واقعا این مهمان دارای هواپیما خیلی بی اعصابن سوار هواپیمای تهران ارومیه شدم یک ساعته به مهمان دار میگم من تبریز پیاده میشم هی اخم میکنه و میگه بتمرگ سر جات تا پرتت نکردم پایین 😂😂 . . . @~@~@~@~@~@ واقعا نمیفهمم ما کی میخوایم از دخالت کردن تو کارای شخصی همدیگه دست برداریم یارو تو مترو به من میگه چرا دستت تو جیب منه؟ خب به تو چه، دست خودمه دوس دارم تو جیب تو باشه 😂😂 . . . @~@~@~@~@~@ ﻋﻤﻪ ﻫﺎﻡ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﻮﻥ سه ﺗﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﻥ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻣﺎﺩﺭﺷﻮﻫﺮﻫﺎﺷﻮﻥ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ ﺩﻟﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻣﯽ ﺳﻮﺯﻩ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻪ ﺗﻮ ﺑﺤﺜﺸﻮﻥ ﺷﺮﮐﺖ ﮐﻨﻪ 🙈😁😂 . . . @~@~@~@~@~@ یارو داشت واسه بچهش لالايى ميخوند بچهش نميخوابيد بهش گفت عزيزم چرا نميخوابى؟ بچهش گفت دو دقيقه زر نزنى خودم ميخوابم 😂😂😂 . . . @~@~@~@~@~@ یه خانواده ای تو اعلامیه پدرشون نوشتن از وقتی رفتی گرمی از این خونه رفته 😫😩😔😭 یعنی خیلی ریز به موضوع خاموش کردن کولر اشاره کردن 😂😜😂 . . . @~@~@~@~@~@ یه بار رفتم پیش مربی بدنسازی ازش برنامه بگیرم گفت لخت شو بدنتو ببینم گفتم تا ازدواجمان صبر کن 😏😌😊 با هالتر افتاد دنبالم بیشور 😢😂 @~@~@~@~@~@ به بابام میگم بدم میاد آبمیوه رو تو لیوان شیشه ای بخورم برگشته میگه بریز تو آفتابه بخور نی ام داره 😐 خیلی بهم ارادت داره لنتی @~@~@~@~@~@ داشتم نماز ميخوندم، مدام تصوير چهره ي عمه ام ميومد جلوي چشام خيلي ريز فهميدم خدا داره غيرمستقيم اشاره ميكنه كه اين نمازخوندن به درد عمت ميخوره 😂 @~@~@~@~@~@ *ghalb_sorati* دلاتون شاد و لباتون خندون *ghalb_sorati* با تشکر از آبجی هستیو بابت جوکاش
سهلاااام یه چرخولک پیدا کردم ^_^ هیر هیر هیر ^_^ تخدیم به بروبچ خنگولستان :) :D
روزی روزگاری، پسری بود که در یتیمخانه بزرگ شده بود. پسرک از همان کودکی دلش میخواست همچون یک پرنده پرواز کند. درک این نکته برایش دشوار بود که چرا نمیتواند پرواز کند. او پرندگانی در باغوحش دیده بود که بزرگتر از او بودند و میتوانستند به راحتی پرواز کنند. پسرک با خود فکر میکرد: “پس چرا من نمیتونم؟ مگه من چه ایرادی دارم؟” در همان حوالی، پسربچه دیگری زندگی میکرد که فلج بود و نمیتوانست راه برود. او همیشه آرزو میکرد که بتواند مثل بقیه بچههای همسن خود راه برود و بدود. او همیشه با خودش فکر میکرد: “پس چرا من نمیتونم مثل اونا باشم؟” یک روز، پسر یتیم که میخواست مثل یک پرنده پرواز کند، از یتیمخانه فرار کرد. او به سمت پارکی در همان نزدیکیها رفت که چشمش به همان پسربچهای افتاد که نمیتوانست راه برود. پسربچه در زمین بازی نشسته بود و مشغول شنبازی بود. او به طرف پسربچه رفت و پرسید که آیا هرگز دلش خواسته مثل پرندههاپرواز کند. پسر در جواب گفت: “نه، اما همیشه دلم میخواد بدونم دختر، پسرهای همسن من وقتی راه میروند و میدوند چه احساسی دارند؟” - خیلی غمانگیزه. فکر میکنی من و تو بتونیم با هم دوست بشیم؟ - چرا که نه؟ آن دو پسر ساعتها با هم بازی کردند. آنها قصرهای شنی میساختند و صداهای عجیب و غریبی از خودشان درمیآوردند و بعد با شنیدن صداهای خودشان، از خنده ریسه میرفتند. بعد از چند ساعت، پدر پسرک فلج با یک صندلی چرخدار آمد تا پسرش را به خانه ببرد. پسرک یتیم به طرف پدر آن پسر به راه افتاد و چیزی در گوشش زمزمه کرد. پدر در جواب گفت: “باشه، اشکال نداره.” پسری که همیشه دلش میخواست پرواز کند رو به سوی دوست جدیدش کرد و گفت: “تو تنها دوست من هستی و من هم خیلی دلم میخواد میتونستم کاری کنم که بتونی مثل بقیه دخترها و پسرها را بری و بدوی. اما نمیتونم. فقط میتونم یه کار برات انجام بدم.” آنگاه پسرک خم شد و از دوستش خواست روی کولش سوار شود. بعد روی چمنها شروع به دویدن کرد. هر لحظه بر سرعتش میافزود، در حالی که آن پسربچه فلج را بر پشت خود حمل میکرد با سختی و سرعت هرچه تمامتر دور پارک میدوید. دیگر پاهایش توان دویدن نداشتند ولی او باز هم به راهش ادامه میداد. باد مستقیم به سر و صورت آن دو میخورد. پسر فلج دستش را بالا و پایین میبرد و تمام مدت داد میزد: “پدر نگاه کن، دارم پرواز میکنم، دارم پرواز میکنم!” و پدر از پس پرده اشک، پسر کوچک زیبایش را میدید که داشت برای او دست تکان میداد…
ﻣﺮﺩ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﺯﯾﺮ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ . ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﺁﻣﺪ ، ﺍﺩﺍﯼ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻗﺮﺑﺎﻥ ، ﺍﺯ ﭼﻪ ﺭﺍﻫﯽ ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﺏ ﭘﺎﯾﺘﺨﺖ ﺭﻓﺖ ؟ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﺨﺴﺖ ﻭﺯﯾﺮ ﻫﻤﯿﻦ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻧﺰﺩ ﻣﺮﺩ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﺩﺍﯼ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﮔﻔﺖ : ﺁﻗﺎ ، ﺭﺍﻫﯽ ﮎ ﺏ ﭘﺎﯾﺘﺨﺖ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺳﺖ ؟ ﺳﭙﺲ ﻣﺮﺩﯼ ﻋﺎﺩﯼ ﻧﺰﺩ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﺁﻣﺪ ، ﺿﺮﺑﻪ ﺍﯼ ﺏ ﺳﺮ ﺍﻭ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺍﺣﻤﻖ ، ﺭﺍﻫﯽ ﮎ ﺏ ﭘﺎﯾﺘﺨﺖ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺳﺖ ؟ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮎ ﻫﻤﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺍﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺏ ﺧﻨﺪﯾﺪﻥ ﮐﺮﺩ ﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮎ ﮐﻨﺎﺭ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﺮﺍ ﻣﯿﺨﻨﺪﯼ ؟ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ : ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻣﺮﺩﯼ ﮎ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﮐﺮﺩ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﻮﺩ . ﻣﺮﺩ ﺩﻭﻡ ﻧﺨﺴﺖ ﻭﺯﯾﺮ ﺍﻭ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺳﻮﻡ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻣﺮﺩ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﺯ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﯼ ؟ ﻣﮕﺮ ﺗﻮ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﻧﯿﺴﺘﯽ ؟ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ : ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺏ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﺩﺍﯼ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﮐﺮﺩ ﻭﻟﯽ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺏ ﻗﺪﺭﯼ ﺍﺯ ﺣﻘﺎﺭﺕ ﺧﻮﺩ ﺭﻧﺞ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ ﮎ ﺣﺘﯽ ﻣﺮﺍ ﮐﺘﮏ ﺯﺩ ﻃﺮﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻫﺮ ﮐﺲ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺍﻭﺳﺖ ﻧﻪ ﺳﻔﯿﺪﯼ ﺑﯿﺎﻧﮕﺮ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺯﺷﺘﯽ ﮐﻔﻦ ﺳﻔﯿﺪ ﺍﻣﺎ ﺗﺮﺳﻨﺎﮎ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮐﻌﺒﻪ ﺳﯿﺎﻩ ﺍﻣﺎ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﻰ ﺳﺖ ﺷﺮﺍﻓﺖ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺏ ﺍﺧﻼﻗﺶ ﺍست
هنگام غروب پادشاه از شکار گاه به سوی قصر خود روانه شد. در راه پیر مردی دید که بار سنگینی از هیزم بر پشت حمل میکند لنگان لنگان قدم برمیداشت ونفس نفس صدا میداد . پادشاه به پیرمرد نزدیک شد وگفت:مردک مگر تو گاری نداری که بار به این سنگینی می بری هر کس را بهر کاری ساخته اند گاری برای بار بردن وسلطان برای فرمان دادن و رعیت برای فرمان بردن . پیرمرد خنده ای کردو گفت :اعلی حضرت این گونه هم که فکر میکنی فرمان در دست تو نیست . به ان طرف جاده نگاه کن چه میبینی؟ پادشاه گفت: پیرمردی با هیزم بر گاری دارد به سوی شهر میرود . پیرمرد :می دانی ان مرداولادش از او افزون تر است و فقر او بیشتر از من است . پادشاه :باور ندارم فقر او بشتر از تو باشد زیرا او گاری دارد و تو نداری . پیرمرد :اعلی حضرت ان گاری مال من است وان مرد همنوع من است . او گاری نداشت وهر شب گریه ی کودکانش مرا ازار میداد چون فقرش از من بیشتر بود گاری خود را به او دادم تا بتوانم خنده به کودکانش هدیه کنم . بارسنگین هیزم با صدای خنده ی کودکان ان مرد مثل کاه بر من سبک می شود . انچه به من فرمان میراند خنده ی کودکان است وانچه تو فرمان میرانی گریه ی کودکان است.
ﻣﺎ ﺩﺭ ﺳﺎﻟﻦ ﻏﺬﺍﺧﻮﺭﯼ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﻫﺴﺘﯿﻢ. ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯼ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﻗﺮﻣﺰ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭼﻬﺮﻩﺍﺵ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ ﺍﺭﻭﭘﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﺳﯿﻨﯽ ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ ﻭ ﺳﺮ ﻣﯿﺰ ﻣﯽﻧﺸﯿﻨﺪ ﺳﭙﺲ ﯾﺎﺩﺵ ﻣﯽﺍﻓﺘﺪ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﺩ ﻭ ﭼﻨﮕﺎﻝ ﺑﺮﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺗﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﻣﯽﮔﺮﺩﺩ، ﺑﺎ ﺷﮕﻔﺘﯽ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﺳﯿﺎﻩﭘﻮﺳﺖ، ﺍﺣﺘﻤﺎﻻ ﺍﻫﻞ ﺁﻓﺮﯾﻘﺎ )ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ . . . ﺑﻪ ﻗﯿﺎﻓﻪﺍﺵ (، ﺁﻧﺠﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺍﺯ ﻇﺮﻑ ﻏﺬﺍﯼ ﺍﻭﺳﺖ! ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ، ﺯﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺳﺮﮔﺸﺘﮕﯽ ﻭ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺍﻓﮑﺎﺭﺵ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﻭ ﻓﺮﺽ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﺁﻓﺮﯾﻘﺎﯾﯽ ﺑﺎ ﺁﺩﺍﺏ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﺩﺭ ﺯﻣﯿﻨﮥ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﺷﺨﺼﯽ ﻭ ﺣﺮﯾﻢ ﺧﺼﻮﺻﯽ ﺁﺷﻨﺎ ﻧﯿﺴﺖ. ﺍﻭ ﺣﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﭘﻮﻝ ﮐﺎﻓﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺮﯾﺪ ﻭﻋﺪﮤ ﻏﺬﺍﯾﯽﺍﺵ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ . ﺩﺭ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ، ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ ﺟﻠﻮﯼ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺣﺎﻟﺘﯽ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﺪ. ﺟﻮﺍﻥ ﺁﻓﺮﯾﻘﺎﯾﯽ ﻧﯿﺰ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺷﺎﺩﻣﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯽﺩﻫﺪ. ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺭﻭﭘﺎﯾﯽ ﺳﻌﯽ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻨﺪ؛ ﺍﯾﻦﮐﻪ ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﻟﺬﺕ ﻭ ﺍﺩﺏ ﺑﺎ ﻣﺮﺩ ﺳﯿﺎﻩ ﺳﻬﯿﻢ ﺷﻮﺩ. ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ، ﻣﺮﺩ ﺳﺎﻻﺩ ﺭﺍ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﺯﻥ ﺳﻮﭖ ﺭﺍ، ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﺗﺎﺱ ﮐﺒﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﺮﻣﯽﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺎﺳﺖ ﺭﺍ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﭘﺎﯼ ﻣﯿﻮﻩ ﺭﺍ. ﻫﻤﮥ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪﻫﺎﯼ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﺍﺳﺖ ﻣﺮﺩ ﺑﺎ ﮐﻤﺮﻭﯾﯽ ﻭ ﺯﻥ ﺭﺍﺣﺖ ، ﺩﻟﮕﺮﻡﮐﻨﻨﺪﻩ و ﺑﺎ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯽﺯﻧﻨﺪ. ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺎﻫﺎﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ. ﺯﻥ ﺍﺭﻭﭘﺎﯾﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺗﺎ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ. ﻭ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻣﺮﺩ ﺳﯿﺎﻩﭘﻮﺳﺖ، ﮐﺎﭘﺸﻦ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺁﻭﯾﺰﺍﻥ رﻭﯼ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﭘﺸﺘﯽ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ، ﻭ ﻇﺮﻑ ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﺳﺖﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺭﻭﯼ میز ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺗﻮﺿﯿﺢ ﭘﺎﺋﻮﻟﻮ ﮐﻮﺋﻠﯿﻮ: ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻤﮥ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺗﻘﺪﯾﻢ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺎ ﺗﺮﺱ و ﺍﺣﺘﯿﺎﻁ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﭘﺎﯾﯿﻦﻣﺮﺗﺒﻪ ﻣﯽﺩﺍﻧﻨﺪ. ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻤﮥ ﺍﯾﻦ ﺁﺩﻡﻫﺎ ﺗﻘﺪﯾﻢ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﯿﺖﻫﺎﯼ ﺧﻮﺑﺸﺎﻥ، دﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﺎﻻ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺳَﺮﻭَﺭﯼ ﺩﺍﺭﻧﺪ. ﭼﻘﺪﺭ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﮥ ﻣﺎ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ اﺯ ﭘﯿﺶﺩﺍﻭﺭﯼﻫﺎ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﯿﻢ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺩﺍﺭﺩ ﻣﺜﻞ ﺍﺣﻤﻖ ﻫﺎ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﮐﻨﯿﻢ.
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم