♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
مادرم مدرک پزشکی ندارد
ولی دستهایش کاری می کنند که هزار قرص و دوا نمی کند
شماره نظام مهندسی ندارد
ولی از منِ ویرانه با حرف هایش یک آدم نو می سازد
نقاش نیست
ولی با یک کلام لبخندی روی لبهایم می کشد
که هزار نقاش از پسش بر نمی آیند
ندیده ام توی استدیو ضبط صدا وقت بگذراند
ولی آهنگِ صدایش از هر موسیقی گوش نواز تر است
مادرم سر آشپز و رستوران دار نیست
ولی عطرِ و طعم غذاهایش هوش از سر میپراند
بهشت را زیر پایش ندیدم
ولی شک ندارم بهشت زیر پایش نیست
بهشت نعمتِ وجودش است
♦♦---------------♦♦
کوچه ای را بود نامش معرفت
مردمانش با مرام از هر جهت
سیل آمد کوچه را ویرانه کرد
مردمش را با جهان بیگانه کرد
هر چه در آن کوی بود از معرفت
شست و با خود برد سیل بی صفت
از تمام کوچه تنها یک نفر
خانه اش ماند و خودش جست از خطر
رسم و راه نیک هرجا بود و هست
از نهاد مردم آن کوچه است
چونکه در اندیشه ام اینگونه ای
حتم دارم بچه ی آن کوچه ای
♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡
نمیرنجم اگر کاخ ِ مرا ویرانه میخواهد
که راه عشق ، آری ، طاقتی مردانه میخواهد
کمی هم لطف باید گاه گاهی مرد عاشق را
پرنده در قفس هم باشد ، آب و دانه میخواهد
چه حُسن اتفاقی ، اشتراک ما پریشانی ست
که هم موی تو هم بغض من ، آری ، شانه میخواهد
تحمل کردن قهر تو را یک استکان بس نیست
تسلّی دادن این فاجعه ، میخانه میخواهد
اگر مقصود تو عشق است ، پس آرام باش ای دل
چه فرقی میکند میخواهدم او یا نمیخواهد؟
♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡
❇سجاد رشیدی پور❇
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
یک نفر هست صمیمانه تو را می خواهد
مثل یک عاشق دیوانه تو را می خواهد
گاه با یاد تو زانو به بغل می گیرد
خاطراتش شده افسانه ، تو را می خواهد
می نشیند سر راه تو ، که بر می گردی
عمری اینجور غریبانه تو را می خواهد
پای پیمان تو از جان و دلش می گذرد
عشق می ورزد و مردانه تو را می خواهد
یاد تو همدم تنهایی شب هایش هست
یعنی عاشق شده رندانه ، تو را می خواهد
روی ناچاری اگر جرعه ای از باده خورد
غرض این است که مستانه تو را می خواهد
چشم بر پنجره ی نازک دل می دوزد
تا بیایی ، دل ویرانه تو را می خواهد
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
جواد مهدی پور