..♥♥.................. دلـ خوشیـ یعنیـ . برید سفر یهویی با دلبرت . وسط خیابون بین همه سختیات وقتی داری بهش فکر میکنی یهویی ببینیش . یه رفیق داشته باشی مثل خونوادت هواتو داشته باشه . وسایل توی کیفت ، بوی عطرتو بگیرن . وقتی رفتین زیر یه سقف ندونی چند پیمونه برنج درست کنی . اسمش رو روی بخار شیشه بنویسی . ماساژ اون نقطه از کمرت که درد میکنه . پیدا کردن تخمه ی بدون پوست لابه لای تخمه ها . حرص دادن کسی که دوسش داری . بوی کاه گل های محله های قدیمی . ..♥♥.................. دلاتون شاد و لباتون خندون 😂💋
چند اعتراف خنده دار پسران @~@~@~@~@~@ @~@~@~@~@~@
♥♥.♥♥♥.♥♥♥ یه آدم رو جوری باید انتخاب کرد که امروز رفیق باشه و فردا رفیق باشه و پس فردا رفیق باشه و خیلی مهمه که بابت بودنش دلِ آدم گرم باشه و خيالت راحت كه اگر هر اتفاقی بیفته همراهه و همه جوره کنارت و بعدتر بچهای اگر بود به داشتن چنین مادر یا پدری افتخار کنه یه آدم باید وقتی چین و چروک روی دستات افتاد به قدر همین امروز توی نگاهش مهر باشه شیطنت این روزا، جیغ کشیدن توی تونل و دویدن توی خیابون میگذرن، زندگی یه همراه واقعی میخواد یه کوه یه دریا، زندگی بازی نیست، همراه و همدل باشین تا اخر عمر ♥♥.♥♥♥.♥♥♥
..*~~~~~~~*.. من دیگه خوب شدم :) اونم چه خوب شدنی :( به خودم توی آیینه نگاه کردم زردی صورتم زیادتر شده بود لبامم بخاطره خشکی ترک برداشته بودن زیرچشامم گودی افتضاااح...لبخند زدم نتونستم....هی دوباره لباموکش دادم نتونستم بازم همین کارو لبخندم پرازاضطراب بود بیخیال ...بلندشدم گوشیموبرداشتم وروی تختم درازکشیدم ... به این فکرکردم که الان اون بسرعت چشامو روی هم فشاردادم و به خودم گفتم:قول دادی بش فکرنکنی نزن زیرقولت توروخدا چشامو باز کردم بازم اسمش روی مغزم رژه میرفت ولی بیتوجه بهش داشتم توبرنامه های گوشیم میگشتم یهو مغزم سمت روزی پر کشیدکه الناز وسط خیابون صدام زد و اون توصورتم باتعجب زل زده بود هنوزم صداش توگوشم میپیچه : اسمش طناز؟فکرمیکردم ساناز ودوستش باقهقه میگه:نه باباااااسمش طناز سم اون دوقلوشم الناز واون باتعجب لبایه خوشگلشو جلو میده...و میخنده داشتم ضعف میکردم از ناراحتی چشام سیاهی رفت النازبسرعت بطرفم اومد دستمو گرفت و توگوشم گفت:اشکال نداره عزیزم دیدی چطوری بالبخند نگات کرد؟ دلم براخودم سوخت چقدربدددددد...بغضم گرفته بود گوشیمو کنار گذاشتم دستامو دور زانوهام حلقه کردم سرموروشون گذاشتم به این فکرمیکردم که الان اون درچه حالیه؟ به کی فکرمیکنه؟ داره باکی حرف میزنه؟ اصن خوابه؟یابیداره؟ چشاموروی هم فشردم بازم به خودم توپیدم:نفهمممم تئوووقوول دادی عووضی نزن زیرقولت اشکام مثل بارون روی گونه هام ریختن دسته مشت شدمو محکم روپام زدم و بازهمون کار بسکه محکم میزدم پام دردگرفت خیییلییی زدم که دیگه دستمم دردگرفته بود احممممق تئووووقول داده بودی دیگه بهش فکرنکنی خودم جواب خودمودادم:ولی دوسش دارم چیکارکنم توغلط میکنی دیگه ازدستت خسته شدم بقرآن میزنم خودموخلاص میکنم هاااا به خودم اومدم دیدم دارم باخودم دعوامیکنم چقدرتلخ دلم براخودم سوخت با دستام صورتمو پوشوندم هق هق هایی که میزدم بلند بودن مطمن بودم که النازهم میشنوه یهودره اتاق بسرعت بازشدوصدای نگران النازتوی اتاق پیچید:طنااااااازفدات بشم من چراااااگررریهههه میکنی جوابم فقط هق هق هایه بلندبود به طرف اومدمحکم بغلم کرد اونقدرم محکم که اشکام خیسش کرده بودن با صدام آروم گفتم:الناااز دیدی اون دفه...اون حتی اسممو نمیدونه اون وقت انتظارداری دوسم داشته باشه بااااااازم اووووون؟ طنازبهش فکرنکن آفرین خودتوکشتی بعدشم ولم کرد و نزدیک چارچوب درکه رسید روشو برگردوند و بالبخند گفت بیخیالش ارزش نداره وازاتاق رفت هنوزگیج بودم چقدرزود ولم کرد اونکه عادت نداشت؟!؟!؟!؟!؟ دلم تیرکشید...آخه آجی تودیگه چراااا؟من دلم به همین النازخوش بود گرچه حرفاش ناامیدکننده بودن ولی دوسش داشتم ...خیییلیییی حرفاشودوس داشتم ولی...چرا ولم کرد خیلی ناراحت شدم اون شب تاصبح فقط فکروگریه میکردم ♦♦---------------♦♦
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم