همه ی انسانها تنها با زایمان مادرشان به دنیا نمی آیند بلکه بارها و بارها به دلیل کسب تجربه های تازه ، زاده می شوند
*~~~*****~~~*
آدمی فقط در یک صورت حق دارد به دیگری از بالا نگاه کند و آن هنگامی است که بخواهد دست کسی که بَر زمین افتاده را بگیرد و او را بلند کند
*~~~*****~~~*
راه را از آنجایی آغاز کردم که دیگران به بن بست خورده بودند
*~~~*****~~~*
وقتی سعادت شفا ندهد ، هیچ دارویی چاره ساز نیست
*~~~*****~~~*
باید آنقد زیبا بخندی که اطرافیانت خجالت بکشند تو را به گریه بیندازند
رمز خوشبخت زیستن در آن نیست که کاری را که دوست داریم انجام دهیم بلکه در این است که کاری را که انجام می دهیم دوست داشته باشیم
*~~~*****~~~*
بزرگترین حقیقت دنیا ، تنهایی است
*~~~*****~~~*
اشیا هم زنده هستند ، نکته ی مهم بیدار کردن روح آنهاست
*~~~*****~~~*
در عرض یک دقیقه می شود یک نفر را خُرد کرد
در یک ساعت می شود کسی را دوست داشت
در یک روز می شود عاشق شد
ولی یک عمر طول خواهد کشید تا کسی را فراموش کرد
*~~~*****~~~*
اُمید آخرین چیزی است که می میرد
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
ﻫﻤﯿﺸﻪ
ﭘﺮ ﺍﺯ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ می مانم
ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻫﯿﭽﮑﺲ
ﻗﺪﺭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯿﻢ ﺭﺍ نداند
ﺍﯾﻦ ﺫﺍﺕ ﻭ ﺳﺮﺷﺖ وجودی ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
ﻣﻦ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺭﻡ
ﮐﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻫﻤﻪ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺟﺒﺮﺍﻥ می کند
ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﯿﺨﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﻧﺎﺳﭙﺎﺳﺎﻥ
آﻥ ﺭﺍ ﺩﻟﯿﻞ ﺿﻌﻒ ﻣﻦ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ
همیشه
لبریز از مهربانی
خواهم ماند
حتی اگر قدرنشناسان بارها و بارها مرا بشکنند
این روح خدایی است که در من دمیده شده است
انتظار هیچ پاسخی را از هیچ کس ندارم
من برای دلم و برای خدای خودم محبت پخش می کنم
تا بهتر و در آرامش خاطر زندگی کنم
یادمه هشت سالم بود
یه روز از طرف مدرسه بردنمون کارخونه تولید بیسکوییت
ما رو به صف کردن و بردنمون تو کارخونه که خط تولید بیسکویت رو ببینیم
وقتی به قسمتی رسیدیم که دستگاه بیسکویت میداد بیرون
خیلی از بچه ها از صف زدن بیرون و بیسکویتایی که از دستگاه میزد بیرون رو ورداشتن و خوردن
من رو حساب تربیتی که شده بودم میدونستم که اونا دارن کار اشتباه و زشتی میکنن
واسه همین تو صف موندم
ولی آخرش اونا بیسکویت خورده بودن و منی که قواعدو رعایت کردم هیچی نصیبم نشده بود
الان پنجاه سالمه، اون روز گذشت ولی تجربه اون روز بارها و بارها تو زندگیم تکرار شد
خیلی جاها سعی کردم که آدم باشم و یه سری چیزا رو رعایت کنم
ولی در نهایت من چیزی ندارم و اونایی که واسه رسیدن به هدفشون خیلی چیزا رو زیر پا میذارن از بیسکوییتای تو دستشون لذت میبرن
از همون موقع تا الان یکی از سوالای بزرگ زندگیم این بوده و هست که خوب بودن و خوب موندن مهمتره یا رسیدن به بیسکوییتای زندگی؟
اونم واسه مردمی که تو و شخصیتت رو با بیسکوییتای توی دستت میسنجند
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
پرویز پرستویی
oOoOoOoOoOoO
یه شبایی اصن نگذشت ولی ما ازش گذشتیم
یه شبایی هم بد گذشت...سخت گذشت
یه شبایی داد زدیم ولی جز دلمون هیچکس صدامونو نشنید
یه شبایی همه چیز بود جز اونی که باید میبود
یه شبایی هوا عجیب دونفره بود ولی همون شبا ما بودیم و تنهاییمون
یه شبایی نفسمون برید از این همه بغض
یه شبایی نفس کم آوردیم ولی دووم آوردیم
یه شبایی فقط زنده بودیم...زندگی نکردیم
یه شبایی حتی زنده هم نبودیم...فقط بودیم...همین
حالا یک دقیقه سکوت به خاطر تموم اون شبایی که با سپری کردیم
شبایی که شاید بارها و بارها توی تنهاییمون شکستیم و هیچکس نفهمید جز دلمون...دلی که بازی خورده بود و بوی سوختگی میداد
oOoOoOoOoOoO