♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ بسم رب الشهداء والصدیقین سلام بر حسین و یارانش و سلام بر محسن عزیزم میم، مثل حسین چهل و دو روز پیش راهیِ سفرت کردم،سفری پر از خطر، اما پر از عشق سفری که بازگشت از آن یا برگشتن بود یا ماندن سفری که برگشتنش زندگی بود و ماندنش هم زندگی اولی زندگی در دنیا و دومی زندگی هم در دنیا و هم در آخرت،هر چه بود عشق بود و عشق خودم هم ساکت را بستم و وسایلت را جمع کردم از زیر قرآن ردت کردم آخرین نگاهت هنوز پیش چشمانم هست ای کاش بیشتر نگاهت کرده بودم، هم چشمانت را، هم قد وبالایت را، هم سرت را راستش را بخواهی فکر نمیکردم این قدر پر سر و صدا شود رفتنت. نه فقط رفتنت، حتی آمدنت عزیز دلم؛ دروغ چرا؟ خیلی دلم برایت تنگ شده است میدانم که تو هم همین حس و حال را داشته ای شب قبل از عملیات زنگ زدی وگفتی دلتنگتان شدهام آمدم بی تابی کنم....اما باز کربلا نگذاشت آخرین دیدار رباب و همسرش آمدم بی قراری کنم...اما، به یاد روضه حضرت رباب افتادم روضه رباب خداحافظی اش فرق می کند وداع آخرش فرق میکند خودت هم قبول داری، اصلا رباب جنس غمش فرق می کند رباب سر، همسرش را بریده دید. بالای نیزه دید به دنبالش هم رفت. نمی دانم من هم سر، همسرم را می بینم یا نه؟! اما ، میدانم به اسارت نمی روم همسر خوبم؛ اگر عشق به تو نبود آرامش من هم نبود قبل از رفتنت به من گفتی «صبور باش، بی تابی نکن، محکم باش، قوی باش، شیر زن باش» من هم گوش کردم.عشق به تو مرا به این اطاعت رساند محسن جان؛ سفیر امام حسین خبر داری روز عرفه نزدیک است.نمی دانم امسال دعای عرفه را بیاد حاج احمد کاظمی بخوانم یا بیاد تو چقدر زرنگ بودی و من تازه فهمیدم.عرفه، مسلم، حاج احمد، تو و شهادت یک رازی پشت پرده هست که شما را بهم گره زده میگفتی یک شهید را انتخاب کنید، باهم رفیق باشید و تا آخر هم با هم بمانید گفتی زندگی ات را مدیون حاج احمد هستی گفتی من سر این سفره نشسته ام ورزق شهادتم را هم از این سفره بر میدارم تو حاج احمد را انتخاب کردی و حاج احمد هم تو را مثل خودش هم رفتی؛ با عزت و سربلندی همسر عزیز و پدر مهربان، این روزها حضورت را بیشتر از قبل احساس میکنم به این باور رسیده ام که شهدا زنده اند خودت که شاهد بودی بعضی مواقع علی آقا، پسرمان گریه می کرد، خیلی بی تابی می کرد خسته که می شدم با تو حرف میزدم و می گفتم «محسنم، علی را چه کار کنم؟ خودت بیا» تو می آمدی، چون علی آرام آرام میشد میدانم که همیشه هم قرار است پیشمان باشی اصلا خودمانی تر بگویم، زندگی جدیدی را شروع کرده ایم مثل همه زندگی ها سختی هایی دارد، مشکلاتی دارد اما، مهم این است که من فقط تو را دارم این زندگی هم تفاوت هایی دارد، چون زندگی مان با بقیه فرق می کند، مثل همان روزها پیوند این زندگی آسمانی است اما میدانم که باز برایم قرآن میخوانی، آن هم با ترجمه کتاب خواندن هایمان ادامه دارد گلستان شهدا هم که میرویم مداحی هم برایم می کنی یادت هست چقدر این شعر را دوست داشتی منم باید برم...آره، برم سرم بره....آن قدر گفتی وخواندی و گریه کردی و به سینه زدی که آخر هم رفتی هم خودت و هم سرت راستی برایت نگفته ام، علی دیگر مثل قبل نیست آرام تر شده ؛ انگار فهمیده که بابایش قرار است بیاید و هر روز باید سنگ مزار پدرش را ببوسد تا خود صورتت را همین هم برایش کافی است شب ها برایش قصه می گویم یکی بود ، یکی نبود.پدری بود به نام محسن و ....با خودم قرار گذاشته ام هر شب یک داستان از تو برایش بگویم موضوع های زیادی دارم مثل، داستان روزهای گذشت و فداکاری ات در اردوهای جهادی داستان عروس و دامادهایی که زندگی شان با عکس تو شروع شد داستان فرزندی بنام امیر حسین که مادرش نامش را تغییر داد و شد محسن داستان مشکلاتی که به واسطه متوسل شدن به تو حل شد داستان مرد بودنت، نه ببخشید شیر مرد بودنت قصه ها را برایش می گویم تا بزرگ شود، مرد شود، جهادگر شود، ولایتی شود، پاسدار شود، شهید شود و مثل تو شود محسن دوست داشتنی ام؛ چه انقلابی به پا کرده ای؟ ببین.دنیا را زیر و رو کرده ای دل ها را تکان داده ای نه فقط در دنیای مجازی بیا و ببین برایت چکار کردند برای آمدنت هم سنگ تمام میگذارند رهبرمان هم گفتند «محسن حججی، حجت بر همگان شد» همسر مهربانم؛ بگذار از سکوت این شب ها هم برایت بگویم با خودم فکر می کردم که اصلا مگر محسن من چند سال داشته؟ محسن جان، مرد من؛ جوان دهه هفتادی امروز علم اسلام افتاده است به دست تو، به نام تو چگونه زندگی کرده ای، که خدا عاشقت شد. خدا که عاشقت شد تو را انتخاب کرد.وقتی خدا تو را خرید، اهل بیت هم به بازار آمدند دوستت داشتند که تو هم عاشق آنها شده ای. عاشق که نه، اصلا تو مثل خودشان شده ای دلنوشته هایت را خوانده ام. دوست دارم مثل حضرت علی اکبر در جوانی فدای اسلام بشوم...که شدی میخواهم گوشه ای از مصائب حضرت زهرا (س) را بفهمم ....که فهمیدی درد بازو و پهلو را احساس کنم....که حس کردی شهادت بی درد هم نمیخواهم. دوست دارم مثل ارباب بی کفن بی سر بشوم بی کفن شدی، بی سر هم شدی سر دادی و سردار شدی مردانگی را در چشمانت دیدم وقتی که در دست آن ملعون وحشی اسیر بودی و پهلویت زخمی بود ولی، تو ایستاده بودی اصلا مگر می شود؟ اما نه، تعجب هم ندارد از مادرت حضرت زهرا (س)به ارث برده ای مظلومیت را هم از پدرت امیرالمومنین علیه السلام با شنیدن نام تو، عاشورا برای من تکرار میشود تکرار که نه، تجسم هم میشود.غریب گیر آوردنت خنجر...پهلو...زخم...اسارت...تشنگی...رجز خوانی...خیمه...آتش... دود...سر جدا... بدن بی سر....روضه امتکه تکه شده هر کلمه ای خودش زیارت ناحیه مقدسه است یک نفر بگوید مگر امروز، روز عاشوراست اما همسرم، نگران نباش. ما را به مجلس و بزم شراب یزید نبردند در حرم امام رضا علیه السلام برایت مجلس آبرومندانه ای گرفتند همه این اتفاقات هم از همانجا شروع شد حرم امام رضا علیه السلام ؛شب قدر. تقدیرات تو آنجا رقم خورد و چقدر هم زیبا هنوز ادامه اش مانده با آمدنت داری دلبری میکنی برای امامزمانت محسن جان؛مرد من در این مدت که نبودی ولی بودی اتفاقات زیادی افتاد چقدر برایت حرف دارم ناگفته هایی به اندازه تمام سالهای با هم بودنمان تو هم بیا وبرایم بگو از لحظه لحظه شیرینی های این سفر ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ نامه همسر شهید محسن حججی *♥♥♥♥*♥♥♥♥* نامه های عاشقانه | قسمت اول | شهید عباس دوران ◄ نامه های عاشقانه | قسمت دوم | محمدرضا ملک خواه ◄ نامه های عاشقانه | قسمت سوم | علیرضا اشرف گنجویی ◄ نامه های عاشقانه | قسمت چهارم | روح اللَّه خمینی ◄
شهید محمدرضا ملک خواه شیجانی بیست و چهارم آذر 1340، در شهرستان رشت به دنیا آمد. پدرش حسینعلی، کشاورزی می کرد و مادرش محترم نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. سال 1365 ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. و بیست و هفتم بهمن 1365، در کوشک بر اثر اصابت گلوله مجروح شد. دوازدهم دی 1369، در زادگاهش بر اثر عوارض ناشی از آن به شهادت رسید. مزار وی در شهر خمام تابعه همان شهرستان قرار دارد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ خدمت همسر عزیزم سلام پس از عرض سلام و سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواهانم و امیدوارم که همیشه سالم و سرحال باشی اگر از حال اینجانب شوهرت را خواسته باشی خوبم و هیچگونه نگرانی نیست از انجا چه خبر ؟ ایا همه خوب هستند یا نه ایا تو خوب هستی انشاءالله که هیچگونه کسالتی نداری عزیزم این اولین نامه از خود خط مقدم است اولین شب در سنگر چقدر غمناک است ادم دلش می گیرد این نامه را ساعت 8 شب برایت نوشتم مورخ هفدهم بهمن 1365 ما تقریبا با عراقیها 500 الی 700 متر فاصله داریم روزها و شب ها دائم خمپاره می زنند از طرف عراق و تیرهای مستقیم سیمینوف اولین روزی که در خط وارد شدم فرمانده به من خوش امد گفت من توی سنگر نشسته بودم و ساک و کیسه انفرادی من در کنار سنگر بود که خمپاره خوشبختانه خورد بغل سنگر ما که تمام وسایلم درب و داغون کرد من توی سنگر نشسته بودم و هیچ خیالی برای من نبود همسرم خیالت کاملا راحت باشد من حالم خیلی خوب است انشاءاله همین زودیها به مرخصی خواهم امد این نامه را برایت نوشتم که از موقعیت من باخبر باشی من تقسیم شدم به گردان 100 تیپ 4 همراه کوشک فقط از لحاظ مرخصی خیلی گردان است یعنی همه چیزش بده هر چه تبعیدی است توی این گردان است این شانس بد من بود ولی خوب در هر صورت عیبی ندارد ما اینجا با همه نوع سرباز اشنا شدیم از کرد گرفته تا شمالی خوب عزیزم وقت شما را دیگر نمی گیرم سلام من را به همه برسان برایم نامه بنویس خداحافظ / به امید دیدار همسرت محمدرضا / هجدهم بهمن 1365 *♥♥♥♥*♥♥♥♥* نامه های عاشقانه | قسمت اول | شهید عباس دوران ◄
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ وقتی رد پای مهربانیت را در قلبم باقی می گذاری همیشه بیشتر از حاضرین حاضری حتی اگر غایب باشی *lover* *lover* احتمالا این تجربه را داشته ای که در کنار معشوقت برای لحظه های کوتاهی احساس بی وزنی کرده ای در آن لحظه ها ناگهان محو می شوی و دیگر وجود نداری تنها چیزی که آنجا حضور دارد " عـــشـــــق " است تو غائب می شوی و عشق حاضر می شود آنجا فقط انرژی عشق است که می خروشد بدون هیچ مرکزی از هیچ ، به سمت هیچ وقتی دو عاشق در کنار هم نشسته اند در واقع دو " هیچ " در کنار هم نشسته اند دو " هیچکس " ، دو " صفر " و این زیبایی جادویی عشق است تو را از " تو " خالی می کند *gol_rose* *gol_rose* هر کجا خندیدیم هرکجا خنداندیم زندگی انجاست بی خیال همه ی تلخیها *ghalb* *ghalb* خرد به من می گوید : تو هیچ نیستی عشق می گوید : تو همه چیزی و در میان این دو، زندگی من شناور است **♥** **♥** **♥** دوســـت داشتنت هرگـــز برایـم تکـــراری نمیشـود تــــــــو همیشــه شعـــر تازه ی منـــــی *ghalb_sorati* *ghalb_sorati* مهم نیست که برای ربودن دل محبوب چقدر از خودت مایه میگذاری و چقدر زحمت میکشی و چه کارهای متنوعی را انجام میدهی تا خود را برای او دلپذیر سازی و سمت نگاهش را به سوی خود بگردانی بلکه عشق یعنی مواظب رفتار و حرکات خود باشی و عملی مرتکب نشوی که محبوب ناراحت شود این معنای واقعی دوست داشتن است *gol_chehrel* *gol_chehrel* تنها چیزی که از فردا میدانم این است که خدا قبل از خورشید بیدار است از او میخواهم که قبل از همه در کنار تو باشد و راه را برایت هموار کند *kiss* *kiss* عشقبازی به همین آسانی است که دلی را بخری بفروشی مهری شادمانی را حراج کنی رنج ها را تخفیف دهی مهربانی را ارزانی عالم بکنی وبپیچی همه را لای حریر احساس گره عشق به آنها بزنی مشتری هایت را با خود ببری تا لبخند عشقبازی به همین آسانی است هر که با پیش سلامی در اول صبح هرکه با پوزش و پیغامی با رهگذری هرکه با خواندن شعری کوتاه با لحن خوشی نمک خنده بر چهره در لحظه کار و خداحافظی شادی در آخر روز و نگهداری یک خاطر خوش تا فردا و رکوعی و سجودی با نیت شکر عشقبازی به همین آسانی است *gol_aftabgardon* *gol_aftabgardon* به آنهایی که دوستشان دارید بی بهانه بگویید دوستت دارم بگویید در این دنیای شلوغ سنجاقشان کرده اید به دلتان بگویید گاهی فرصت با هم بودنمان کوتاه تر از عمر شکوفه هاس *baghal* روزی از دانشمندی ریاضیدان نظرش را درباره زن و مرد پرسیدند. جواب داد: اگر زن یا مرد دارای ( اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =1 اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم =10 اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =100 اگر دارای (اصل و نصب) هم باشند پس سه تا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =1000 ولی اگر زمانی عدد یک رفت (اخلاق) چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست ، پس آن انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ دو قطره که به هم نزدیک می شوند تشکیل یک قطره بزرگتر می دهند اما دو تکه سنگ هیچ گاه با هم یکی نمی شوند پس هرچه سخت تر باشیم، امکان بزرگتر شدنمان نیز کاهش می یابد آب در عین نرمی و لطافت، در مقایسه با سنگ به مراتب سر سخت تر و در راه رسیدن به هدف خود لجوج تر و مصمم تر است سنگ، پشتِ اولین مانع جدی می ایستد. اما آب…بی اعتنابه موانع ، راه خود را به سمت دریا ادامه می دهد در زندگی معنای واقعی سر سختی، استواری، و مصمم بودن را در دل نرمی و گذشت باید جستجو کنیم آنگاه بخشیدن را خواهیم آموخت ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ *haj_khanom* براتون عشق حلال و ناب آرزو میکنم *haj_khanom*
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم